[ویکی فقه] نسبت اتصالی، به معنای ربط دهنده دو جزء قضیه شرطیه متصله و بیانگر پیوستگی دو جزء است.
نسبت چیزی به چیزی از جمله، نسبت اجزای قضایا با یکدیگر خواه به ایجاب باشد یا به سلب سه قسم است:۱. نسبت حملی؛۲. نسبت اتصالی؛۳. نسبت انفصالی.
توضیح اصطلاح
نسبت اتصالی در مواردی است که اتصال و پیوستگی و مصاحبت (همراهی) و تعلیق (یعنی معلق بودن جزء دوم بر جزء اول) بین دو چیز بر قرار باشد به گونه ای که میان مقدم و تالی ملازمه باشد، و هر گاه مقدم معدوم شد تالی هم معدوم شود. این نوع از نسبت در قضیه شرطیه متصله جاری است، که سخن از تلازم و اتصال، و پیوند مقدم و تالی است.نسبت اتصالی به لحاظ موجبه و سالبه بودنِ قضیه شرطیه متصله، به نسبت اتصالی ایجابی و نسبت اتصالی سلبی منقسم می شود، که بیانگر وجود اتصال (در قضیه موجبه، مانند: «کلما کانت الشمس طالعة کان النهار موجودا») یا عدم وجود اتصال (در قضیه سالبه، مانند: «چنین نیست که اگر دیانت در جامعه نباشد، رذایل اخلاقی شایع نشود») بین مقدم و تالی است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • مظفر، محمدرضا، المنطق.• خوانساری، محمد، منطق صوری.• خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی.• جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق.
نسبت چیزی به چیزی از جمله، نسبت اجزای قضایا با یکدیگر خواه به ایجاب باشد یا به سلب سه قسم است:۱. نسبت حملی؛۲. نسبت اتصالی؛۳. نسبت انفصالی.
توضیح اصطلاح
نسبت اتصالی در مواردی است که اتصال و پیوستگی و مصاحبت (همراهی) و تعلیق (یعنی معلق بودن جزء دوم بر جزء اول) بین دو چیز بر قرار باشد به گونه ای که میان مقدم و تالی ملازمه باشد، و هر گاه مقدم معدوم شد تالی هم معدوم شود. این نوع از نسبت در قضیه شرطیه متصله جاری است، که سخن از تلازم و اتصال، و پیوند مقدم و تالی است.نسبت اتصالی به لحاظ موجبه و سالبه بودنِ قضیه شرطیه متصله، به نسبت اتصالی ایجابی و نسبت اتصالی سلبی منقسم می شود، که بیانگر وجود اتصال (در قضیه موجبه، مانند: «کلما کانت الشمس طالعة کان النهار موجودا») یا عدم وجود اتصال (در قضیه سالبه، مانند: «چنین نیست که اگر دیانت در جامعه نباشد، رذایل اخلاقی شایع نشود») بین مقدم و تالی است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • مظفر، محمدرضا، المنطق.• خوانساری، محمد، منطق صوری.• خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی.• جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق.
wikifeqh: نسبت_اتصالی