[ویکی فقه] نسب، به روابط حاصل از عروض
اَعراض بر موضوعات شان
اطلاق می شود.
نسب، جمع نسبت و به معنای علقه و پیوند و رابطه میان دو چیز است، به گونه ای که
تصور آن، به تصور دو طرف آن منوط باشد.در کتاب
فوائد الاصول آمده است:«ان النسبة عبارة عن العلقة و الربط الحاصل من قیام احدی المقولات التسع بموضوعاتها» برای مثال، در قضیه «الجسم ابیض»، بیاض بر
جسم عارض شده است، و در واقع، قضیه به این صورت است:«الجسم له البیاض»، که
موضوع ، جسم، و محمول، بیاض است و بین جسم و بیاض رابطه ای وجود دارد که کلمه «له» از آن حکایت می کند.
[ویکی الکتاب] معنی
نَصَبٌ: رنج و مشقت
معنی
نُصُبٍ: نشانه های نصب شده -علامت ها- چیزهایی که به منظور علامت در سر راهها نصب میکنند تا رهنورد به وسیله آن ، راه را گم نکند
معنی
نُصْبٍ: رنج و خستگی که از خارج به آدمی روکند
معنی
أَنسَابَ: نسب ها
معنی
نَسَباً: خویشاوندی (نسب یعنی همان رابطهای که یک فرد از انسان را از جهت ولادت و اشتراک در رحم به فرد دیگر مرتبط میسازد )
تکرار در قرآن: ۳(بار)
نسب و نسبت اشتراکی است از طرف یکی از والدین نسب طولی مثل اشتراک از حیث پدران و فرزندان و نسب عرضی مانند نسبی که میان عموزادگان و برادرزادگان است (مفردات - اقرب) در مجمع گفته نسب راجع به ولادت نزدیک است در قاموس گوید: «النَّسَبُ وَالِنسْبَةُ: اَلْقِرابَة» مراد از نسب در آیه مرد واز صهر زناست چنانکه در «صهر» گذشت یعنی: خدااوست که از آب بشر آفرید و او را دو قسم صاحب نسب (مذکر و صاحب اختلاط (مونث) قرارداد. . میان خدا و جن نسبت و قرابتی قراردادند در «بنت» مشروحا گفتهایم که ظاهرا مراد آن است مشرکان جن را پسران خدا میدانستند. * . چون نفخ صور شود در آن روز قرابتها میان مردم نیست و از هم سوال نمیکنند. ناگفته نماند: روز قیامت همه مردمان در عرض هم از خاک خواهند رویید لذا در خلقت قیامت نسبت و قرابتی وجود ندارد من و پدر من هردو در عرض هم از خاک روییدهایم دیگر پدر و پسر معنی ندارد ولی چنانکه در «قیامت» بررسی کردیم روز قیامت مردم یکدیگر را خواهند شناخت. آیه در مرتبه دوم مفید آن است که یاری و همکاریهای نسبی که در دنیا میان مردم حکمفرماست در آخرت وجود ندارد و حساب همه روی عمل خویش است و طوری حساب نسب در آخرت بی فایده است که در باره آن از یکدیگر سوالی نمیکنندظاهرا تقدیر آیه «وِلایَتَساءَلُونَ عَنِ الْاَنْسابِ» است. در بسیاری از روایات اهل سنت هست که رسول خدا «صلی الله علیه و اله» فرموده: «کُلُّ حَسَبٍ وَنَسَبٍ مُنْقَطِعٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ اِلّا حَسَبی وَ نَسَبی» در مجمع آن را بلفظ «قالَ النَّبِیُّ» نقل کرده است به نظر نگارنده آیه شریفه از تخصیص ابا دارد شاید مراد از روایت نسبت عملی و ایمان است که ابدی است المیزان آن را چنین توجیه کرده که: شاید از آثار نسب آن جناب آن است که ذریهاش موفق به عمل صالح می شوند که در آخرت به حال آنها نافع باشد. اگر این را قبول کنیم بایدگفت: باز با امثال، جعفر کذابها تخصیص یافته است.
[ویکی فقه] نسب (منطق). نسب، به روابط حاصل از عروض اَعراض بر موضوعات شان اطلاق می شود.
نسب، جمع نسبت و به معنای علقه و پیوند و رابطه میان دو چیز است، به گونه ای که تصور آن، به تصور دو طرف آن منوط باشد.در کتاب فوائد الاصول آمده است:«ان النسبة عبارة عن العلقة و الربط الحاصل من قیام احدی المقولات التسع بموضوعاتها» برای مثال، در قضیه «الجسم ابیض»، بیاض بر جسم عارض شده است، و در واقع، قضیه به این صورت است:«الجسم له البیاض»، که موضوع ، جسم، و محمول، بیاض است و بین جسم و بیاض رابطه ای وجود دارد که کلمه «له» از آن حکایت می کند.
دیدگاه مشهور اصولیان درباره قضایا
مشهور اصولیون قضایا را از سه جزء
مرکب می دانند: موضوع ؛
محمول ؛ نسبت حکمی.هم چنین آن ها معتقدند نسبت در قضایا، یک چیز پنداری و توهمی نیست، بلکه یک
واقعیت است؛ برای مثال، در قضیه «زید فی الدار»، غیر از موضوع(زید) و محمول(دار)، نسبت ظرفیت هم وجود دارد و این معنای ظرفیت از ارتباط دو طرف نسبت، یعنی زید(مظروف) و دار(ظرف) پدید آمده است؛ بنابراین، اوّلا:نسبت یک واقعیت است؛ ثانیاً:دو طرف لازم دارد، و ثالثا:دو طرف آن باید دو چیز مغایر هم باشد، زیرا تحقق نسبت در یک چیز معنا ندارد. نسبت، علاوه بر این که از ارتباط بین دو چیز در خارج حکایت می کند، در
ذهن نیز میان
مفاهیم ارتباط برقرار می نماید؛ یعنی هم به
حمل اولی و هم به
حمل شایع صناعی نسبت است.
مشهور اصولی ها معتقدند در قضایای موجبه، نسبت و در
قضایای سالبه ، سلب نسبت وجود دارد.
دیدگاه
علامه طباطبایی در تقسیم علم اصولی
مرحوم علامه طباطبایی در تقسیم
علم حصولی به تصور و
تصدیق می گوید:
مشهور فلاسفه معتقدند قضیه حملیه موجبه، از چهار جزء مرکب است:موضوع؛ محمول؛ نسبت حکمی؛
حکم .البته این در صورتی است که قضیه موجبه،
هلیه مرکبه باشد؛ یعنی قضیه ای که محمول در آن، چیزی غیر از وجود موضوع می باشد، مانند قضیه:« انسان خندان است» که یک جزء آن انسان، جزء دوم آن خندان، جزء سومش خندان بودن انسان و آخرین جزء آن حکم و تصدیق به خندان بودن انسان است.اما قضیه
هلیه بسیطه که محمول در آن همان وجود موضوع است، مانند قضیه «انسان موجود است»، سه جزء دارد و نسبت حکمی در آن وجود ندارد، زیرا نسبت، یک وجود فی غیره و رابط است که همیشه به دو طرف قائم بوده و بین آن دو طرفی که نوعی مغایرت دارند ارتباط بر قرار می کند؛ بنابراین، معنا ندارد که بین یک چیز و وجودش که
وحدت کامل حاکم است و مغایرتی نیست، نسبتی حائل گردد؛ اما در مورد قضیه سلبی، مشهور فلاسفه معتقدند در آن حکم وجود ندارد و از سه جزء مرکب است:موضوع؛ محمول؛ نسبت حکمی سلبی.
دیدگاه علامه طباطبایی در قضیه موجبه
...