نسا

/nasA/

مترادف نسا: اناث، بانو، خانم، زن، همسر

متضاد نسا: رجل، مرد

برابر پارسی: زنان، زن

معنی انگلیسی:
sciatic nerve

فرهنگ اسم ها

اسم: نسا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nesā) (فارسی: نِسا) (انگلیسی: nesa)
معنی: نام چهارمین سوره ی قرآن کریم، زنان، ( اَعلام ) ) سوره ی چهارم از قرآن کریم، دارای صد و هفتاد و شش آیه، ) شهر باستانی، در نزدیکی شهر کنونی عشق آباد در ترکمنستان، ( عربی، نساء )، نام سوره ای در قرآن کریم
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

نسا. [ ن َ ] ( اِ ) جائی که بر آن آفتاب نتابد یا در بعضی اوقات سال بتابد. ( فرهنگ نظام ). موضعی را گویند از کوه و غیر آن که در آنجا آفتاب هرگز نتابد یا کمتر برسد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ). مقابل بتو که جای آفتاب تاب است. ( انجمن آرا ). جائی که در آن شعاع خورشید هرگز نتابد. ( ناظم الاطباء ). مخفف نسار است و مقابل آفتابگیر و بتو [ مبدل بتاب ]. ( از فرهنگ نظام ). || مرده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). مقابل زنده. ( برهان قاطع ). در اوستا نسو به معنی لاشه و مردار و آنچه فاسد و گندیده شده باشد خواه از انسان و خواه از جانور. غالباً گویند «دروج نسو» و از آن دیو مردار و لاشه اراده می کنند. نسو در تفسیر پهلوی به نساک گردانیده شده و هنوز هم این کلمه در ادبیات زردشتیان به شکل نسا باقی است و نساسالار کسی است که مرده را از در دخمه به درون دخمه می گذارد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین از یشتهای پورداود ج 1 ص 153 ).

نسا. [ ن َ ] ( ع اِ ) رگی است از برسوی ران تا شتالنگ ، و آن را عِرق النسا نیز گویند . ( منتهی الارب ). رگی است از ورک تا کعب. ( از اقرب الموارد ). نسا نام آن رگ است که از سرین با شتالنگ و انگشت خوردک [ ظ: خردک ] فرودآمده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عِرقی است از وَرَک تا کعب کشیده. ( از بحر الجواهر ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). و آن را به اضافت عِرق [ عِرق النسا ] گویند تبیین را، مانند اضافه شجر به اراک ، و فصیح تر آن است که نسا گویند نه عرق النسا. ( از بحر الجواهر ). ج ، انساء. اصمعی گوید: رگی است که از برسوی ران برون آید پس درون رانها رود و به پی پاشنه گذرد تا به سم رسد. ( از اقرب الموارد ). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.

نسا. [ ن ِ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند، گوشت و استخوان مرده را گویند از آدمی و سایر حیوانات. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از جهانگیری ). و آن را به اضافه راء [ نسار ] نیز گفته اند. ( آنندراج ). واین معنی از زند مرقوم شد. ( جهانگیری ) :
میالای آن را به خون نسا
که تا از تو خشنود گردد خدا.
زراتشت بهرام ( از جهانگیری ).
رجوع به نَسا و نسار شود.

نسا. [ ن ِ ] ( از ع ، اِ ) در عربی ، زن. مقابل مرد. ( برهان قاطع ). مخفف نساء، به معنی زنان. ( از فرهنگ نظام ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - لاشه مردار( انسان و حیوان ) ۲ - آنچه فاسدوگندیده شده : نساوپلیدی بدانجابرند که مردم بران راه برنگذرند. ( زرتشت بهرام .زراتشت نامه .بیت ۶۷۴ )
درازی عمر . طول عمر . یا نسائ القوم . آخر آن قوم . یا پس انداختن . یا باز پس انداختن . تاخیر کردن .

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) نک . نسر.
( ~. ) [ په . ] (اِ. ) لاشه ، مردار.

فرهنگ عمید

لاشه، مردار: نسا و پلیدی بدانجا برند / که مردم بر آن راه برنگذرند (زراتشت بهرام: معین: نسا ).
۱. چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه.
۲. [قدیمی] زنان.
= نَسَر

دانشنامه عمومی

نسا (زاکسن آنهالت). نسا ( به آلمانی: Nessa ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در تویشرن واقع شده است. [ ۱] نسا ۹۱۱ نفر جمعیت دارد.
عکس نسا (زاکسن آنهالت)عکس نسا (زاکسن آنهالت)

نسا (کرج). نسا ( کرج ) روستایی از توابع بخش آسارا شهرستان کرج در استان البرز ایران است.
این روستا در دهستان نسا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۵۷ نفر ( ۲۰۴خانوار ) بوده است.
مردم روستای نسا از قوم تات هستند. [ ۱] نسا نامی آشنا در بین مناطق تات نشین ایران است. [ ۲] روستاهای تات زبان دیگری با همین نام در طالقان و الموت هستند: نسا، نسا علیا و نسا سفلی.
عکس نسا (کرج)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

واژه نسا. [ ن َ ] ( اِ ) جائی که بر آن آفتاب نتابد یا در بعضی اوقات سال بتابد. ( فرهنگ نظام ) . موضعی را گویند از کوه و غیر آن که در آنجا آفتاب هرگز نتابد یا کمتر برسد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) . مقابل بتو که جای آفتاب تاب است. ( انجمن آرا ) . جائی که در آن شعاع خورشید هرگز نتابد. ( ناظم الاطباء ) . مخفف نسار است و مقابل آفتابگیر و بتو [ مبدل بتاب ]. ( از فرهنگ نظام ) . || مرده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . مقابل زنده. ( برهان قاطع ) . در اوستا نسو به معنی لاشه و مردار و آنچه فاسد و گندیده شده باشد خواه از انسان و خواه از جانور. غالباً گویند �دروج نسو� و از آن دیو مردار و لاشه اراده می کنند. نسو در تفسیر پهلوی به نساک گردانیده شده و هنوز هم این کلمه در ادبیات زردشتیان به شکل نسا باقی است و نساسالار کسی است که مرده را از در دخمه به درون دخمه می گذارد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین از یشتهای پورداود ج 1 ص 153 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نسا. [ ن َ ] ( ع اِ ) رگی است از برسوی ران تا شتالنگ ، و آن را عِرق النسا نیز گویند . ( منتهی الارب ) . رگی است از ورک تا کعب. ( از اقرب الموارد ) . نسا نام آن رگ است که از سرین با شتالنگ و انگشت خوردک [ ظ: خردک ] فرودآمده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . عِرقی است از وَرَک تا کعب کشیده. ( از بحر الجواهر ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) . و آن را به اضافت عِرق [ عِرق النسا ] گویند تبیین را، مانند اضافه شجر به اراک ، و فصیح تر آن است که نسا گویند نه عرق النسا. ( از بحر الجواهر ) . ج ، انساء. اصمعی گوید: رگی است که از برسوی ران برون آید پس درون رانها رود و به پی پاشنه گذرد تا به سم رسد. ( از اقرب الموارد ) . و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.
نسا. [ ن ِ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند، گوشت و استخوان مرده را گویند از آدمی و سایر حیوانات. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از جهانگیری ) . و آن را به اضافه راء [ نسار ] نیز گفته اند. ( آنندراج ) . واین معنی از زند مرقوم شد. ( جهانگیری ) :
میالای آن را به خون نسا
که تا از تو خشنود گردد خدا.
زراتشت بهرام ( از جهانگیری ) .
رجوع به نَسا و نسار شود.
نسا. [ ن ِ ] ( از ع ، اِ ) در عربی ، زن. مقابل مرد. ( برهان قاطع ) . مخفف نساء، به معنی زنان. ( از فرهنگ نظام ) .
نسا. [ ن ِ / ن َ ] ( اِخ ) در اوستا و پارسی باستان : نی سایه ، در یونانی و رومی : نی سه ئیه ، در پارسی نسا به فتح و کسر اول [ ن َ / ن ِ ] هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده چنانکه اکنون نام بسیاری از دیه ها مختوم به آباد است ( جعفرآباد، حسن آباد، علی آباد ) ، در سابق نسا به کار برده می شد. این کلمه از دو جزو مشتق است : نی ( پیشوند به معنی : فرو، پائین ) سی ( در نهادن ، نشستن ، آسودن ) ، پس نسا به معنی نشستگاه ، فرودگاه ، زیستگاه ، آبادی است. بسیاری از شهرهای ایران بدین اسم نامبردار شدند: 1 - نسا واقع میان شهر مرو و بلخ ، پایتخت تیرداددومین پادشاه اشکانی ( 214 - 248 م. ) . شاهنامه دو بار از این شهر نام برده. به قول سایکس انگلیسی این شهر در ده میلی جنوب اسک آباد ( عشق آباد حالیه ) واقع بوده است. 2 - نسا واقع در ماد، که داریوش در کتیبه بهستان از آن نام می برد. همین شهر است که به داشتن اسبان نیک نژاد مشهور بوده است. 3 - نسا در بم. 4 - نسا در کرمان. 5 - نسا در فارس که همان شهر بیضا ( بیضای عهد اسلامی ) است. 6 - نسا در میانه ( میانک ) از شهرهای خراسان که مارکوارت آن را همان شهر �یهودان � که در قرون وسطی نامبردار بوده می داند و امروز آن را میمند گویند، در حوالی سرحد ترکستان و افغانستان. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین از یادداشتهای پورداود در فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 280 به بعد ) . و رجوع به مدخل بعد شود.
نسا. [ ن ِ ] ( اِخ ) نام شهری است در خراسان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . شهری است [ به خراسان ]بر دامن کوه نهاده اندر میان کوه و بیابان با نعمت بسیار و هوای بد و آبهای روان. ( از حدود العالم ) . شهری است از خراسان نزدیک سرخس و ابیورد و بانی آن فیروزبن یزدجرد است جد انوشیروان و لهذا شهر فیروز میگفته اند و آن شهری است خوش آب وهوا و کثیرالفواکه لیکن عرق مدنی که رشته گویند در آن بسیار می شود، حتی در تابستان کمتر کسی است که بدین بلا مبتلا نبود. و نسائی که امام حدیث است از آنجاست. ( از فرهنگ نظام از سراج ) . و قصبه آن تفتازان است و با ابیورد نزدیک است. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) . شهری است در خراسان ، بین آن و سرخس دو روز و بین آن و مرو پنج روز و بین آن و ابیورد یک روز و تا نیشابور بر شش یا هفت روز راه است ، و سخت وباخیز است. ( از معجم البلدان ) :
ز گرگان بیامد به شهر نسا
یکی رهبری پیش او پارسا.
فردوسی.
سلطان فرمود تا نامه ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد. ( تاریخ بیهقی ص 34 ) .
منبع لغت نامه دهخدا
منبع عکس فرهنگ فارسی

نسا
نسا واژه ای عربی نیست و ایرانی است پیش از آن در ایران باستان این واژه استفاده میشد
و اعراب به واسطه حقیر شمردن ایران و ایرانی بسیاری از واژگان زیبای و خوب ما را منفی برای ما منفی پندار کردند و برعکس واژگانی با معانی منفی و بد را بسیار خوب بر ما جلوه دادند
...
[مشاهده متن کامل]

که متاسفانه نسا در دسته دوم قرار دارد و اصلا معنی خوبی مدارد
همانطو ر که از دیگر کاربران هم همچین نظری داشتند که گفتند:
نسا در اوستا تز ریشه نَسه آمده است به معنی از راه برگشتن، آسیب یافتن، از دست رفتن و تباه شدن، واژه نسه در اوستا به معنی لاشه و مردار و جنازه است و در فارسی نسا به همین معنی یاد گردیده است دروج نسو druj به معنی لاشه دیو دروغ است
ایشان درست میگوین
نسا که از ریشه نسه می آید به معنی لاشه و مرده است
در یکی از نیایشهای اوستا به نام کمنا مزدا میگوید
نَسه دَئِوو دروخش ٫ یعنی مردن یا تباه شدن دیو دروغ
اطفا در انتخاب نام فرزندانتان بیشتر دقت کنید

نسا در عربی به معنی دختر میباشد ولی در اوستا نَس آمده است به معنی از راه برگشتن، آسیب یافتن، از دست رفتن و تباه شدن، واژه نسو در اوستا به معنی لاشه و مردار است و در فارسی نسا به همین معنی یاد گردیده است دروج نسو druj به معنی لاشه دیو دروغ است
نسا اسم قشنگیه سوره قرآن است
معنی :زن بانو
به خاطره همین اسم منم نسا گذاشتن
نسا اسم قشنیگه سوره قرآن است
به خاطره اینم اسم منم نسا گذاشتن
من خیلی اسممو دوست دارم
ریشه لاتین نساء Nesaبه معنای خالص، باکره و شاهزاده خانم می باشد.
نیسا Nisaبه معنای زنان هست.
نساء در عربی نوشته و نیساء تلفظ میشود که معنای زنان دارد.
Nesa با Nisa تفاوت معنایی زیادی دارد خصوصا در فرهنگ بین المللی.
نسا یعنی یک زن یا بانو همیشه موفق و زیبا خوشحالم اسمم نسا گذاشته شد
نفس نسا دوتا دختر کوچولوی من هستن دوستان بنظر شما باهم همخوانی دارند ممنون از پسندتون
شهر تاریخی ترکمنستان
نسا به معنای گرفته شده از انسان است
نسا واقعا اسم قشنگیه من که از اسمم راضیم عالییی هس نسا
عالی ترین اسم از سوی پروردگار که به معنی زنان ودر سوره قرآن ثبت شده
نسا به معنی زنان خوشگل خوشحالم که اسمم نساء گذاشته اند
به معنی زن
فردوسی در شاهنامه این واژه پارسی/آریایی را فقط بدین معنی استفاده کرده است:
نِسْا = مرده، لاشه، جنازه [Nesâ ]
نِسْا جامه = کفن، جامه جنازه
————
به زبان عربی:
[اَل] نَسَأ >> ( به گویش: نَسَاَن ) = زنان ( جمع زن ) [Nasa - an ]
نسا=عشق
عشق=نسا
نسا یعنی زنان
نسا یعنی عشق
نسا نام نخستین پایتخت اشکانیان ( نزدیک اشک آباد در ترکمنستان ) و پیش از صددروازه ( دامغان ) بود.
سفالینه های بازمانده از آنان در این شهر که در سده گذشته یافت شد، دارای نوشته هایی به دبیره ( خط ) پهلوی اشکانیست.
نسا یعنی زنان
عاشق اسمم
نساء یعنی زنان و خانم ها و در سوره چهارم قرآن هم هست.
معنی نسا : زنان است که در سوره ی نسا بسیار از خصوصیات نسا گفته شده وخیلی عالی هستند و با توصیف کردن تمام نمیشود. امیدوارم این سوره ی زیبا را بخوانید لذت ببرید
نسا یعنی زنان خوشگل که این اسم تو قران کریم هم هست
و اسم خودم هم هست ک خیلی دوسش دارم و خوشگلم
نمیدونم نسا یعنی زنان خوشگل
نسا یعنی بهترین و زیبا ترین دختر جهان کسی میگه اسمش بده براش دارم
نساءیعنی یعنی فرشته
نساءیعنی وسیله ی سوق دادن به سوی خدا
فرشته یعنی وسیله سوق دادن به سوی خدا
نسا یعنی تیکه ای از بهشت

نسا جمع امراه است.
زنان جمع زن است . پس نسا:زنان.
ب معنی بانوی سربلند و موفق است. و چهارمین سوره در قران مجید ب این نام است. از اسمم خوشم می آید و خوشحالم ک پدر و مادر عزیزم نام مرا نسا گذاشتند
نسا یعنی زن خانم بانو و سوره چهارم قران کریم ویکی از القاب حضرت فاطمه
زن سربلندوموفق
نسا سربلند
اسن نسا معنی زن، بانو
نسا یعنی عشق من. . . .
نساء یعنی لبخند خدا
نام شهری درخراسان❤
زن یا زنان و سوره چهارم قران
اسم نسا به معنای زنان است

بهترین هدیه پروردگار
نسا یعنی زنان. . . .
به معنی خانم و بانو
نسا به معنی زنان است
معنیش ( زنان ) هستش
زنان
نسا - جنوب ، نیمروز ( جایی که بر آن آفتاب نتابد )
زن سربلند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس