نرم

/narm/

مترادف نرم: رقیق، سست، سلس، شل، لین، آرام، آهسته، صاف، صیقلی، هموار، پودر، خلیق، ملایم ، تند، زبر، زمخت، ناصاف، تندخو

متضاد نرم: استوار، جامد، سفت، محکم

معنی انگلیسی:
flyaway, downy, feathery, flexible, floppy, furry, smooth, soft, lax, limber, rotten, satiny, silken, silky, supple, tender, velvet, velvety, tractable

لغت نامه دهخدا

نرم. [ ن َ ] ( ص ) هندی باستان : نمرا ( مطیع، منقاد )، اوستا: نمره واخش ( ؟ ) ، پهلوی : نرم ( نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). جسمی که در لمس ملایم باشد. مقابل سخت. ( فرهنگ نظام ). چیزی که در لمس احساس زبری و درشتی از آن نشود. املس. ( ناظم الاطباء ). مقابل زبر. مقابل خشن :
به گاه بسودن چو مار است نرم
ولیکن گه زهر دادنش گرم.
فردوسی.
همی خورد هر چیز تا گشت سیر
فکندند پس جامه نرم زیر.
فردوسی.
چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم
چهارم سمور است کش موی گرم.
فردوسی.
هره نرم پیش من بنهاد
هم به سان یکی تلی مسکه.
حکاک.
دل کند سخت جامه نرمت
خورش خوش برد ز سر شرمت.
سنائی.
فکنده مشکین چنبر فراز سیمین ماه
نهفته سنگین سندان به زیر نرم حریر.
شیبانی.
|| صاف. صیقلی. ( ناظم الاطباء ) : شرک در امت من پوشیده تر است از رفتن مورچه خرد در شب سیاه بر سنگ نرم. ( ابوالفتوح رازی ). || آواز بم و پست و آهسته. ( ناظم الاطباء ). تاجرانه. پست. ملایم. مقابل بلند : و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی بگفت. ( قصص الانبیاء ص 340 ). عزرائیل بر صورت اعرابی بیامد و بر در حجره سید عالم بایستاد، در بزد و آواز نرم درداد. ( قصص الانبیاء ص 242 ). نخست به رفق و مدارا و سخنهای خوب خشم او ساکن باید کرد و به حکایتهای خنده ناک و بازیهای طرفه و سماع آهسته و آواز نرم مشغول باید کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چه خوش باشد آهنگ نرم حزین
به گوش حریفان مست صبوح.
سعدی.
|| ملایم. حلیم. بردبار. ( ناظم الاطباء ). مهربان. سلیم. نرمخو : سغد ناحیتی است... با نعمتی فراخ... و مردمان نرم دین دار. ( حدودالعالم ). او را یزدجرد نرم گفتندی از آنچ سلیم بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 22 ). و این یزدجرد را کی پسر بهرام بود از بهر آن یزدجرد نرم گفتندی بر چندانک در یزدجرد جدش درشتی و بدخوئی بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 82 ). || شخص حرف شنو و فرمانبردار. ( فرهنگ نظام ). || ابله. گول. || باملاطفت. لطیف. نازک. ( ناظم الاطباء ). عطوف. رحیم. صاحب رقت :
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هرچیزکوبیده وبیخته که مانند آردباشد، هرچیز، ملایم، نقیض سفت وسخت، صاف وهموار
(صفت )۱ - جسمی که درموقع لمس وتماس لطیف وملایم نمایدمقابل سخت : حاسه لمس اضداد بسیاررایابدکه از آن جمله گرم وسرداست وتروخشک وساده ودرشت ونرم وسخت .۲ - هرچیز کوبیده وبیخته مثل آرد.۳ - صاف صیقلی : مثل سنگی نرم است سخت که بر آن خاک خشک پاشیده باشند.نرم ونازک .لطیف وظریف . ۴ - آهسته مقابل جهر: درنمازپیشین ودیگر جهربگزاشت وقرائت نرم خواند.
ده خرابه ای است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است .

فرهنگ معین

(نَ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - لطیف . مق زبر. ۲ - هرچیز کوبیده . ۳ - صاف . ۴ - خوشایند و دلنیشن . ۵ - انعطاف پذیر. ۶ - مهربان ، رئوف . ۷ - آهسته ، آرام .

فرهنگ عمید

۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند.
۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم.
۳. صاف، هموار.
۴. لطیف.
۵. [مجاز] آهسته و آرام.
۶. [قدیمی، مجاز] آسان.
* نرم کردن: (مصدر متعدی )
۱. کوبیدن چیزی.
۲. [مجاز] رام کردن.

گویش مازنی

/narm/ قسمتی از مرتع که نسبتا مرطوبتر و دارای آبشخور باشد & قسمتی از مرتع که نسبتا مرطوبتر و دارای آبشخور باشد

واژه نامه بختیاریکا

پیسا

دانشنامه عمومی

نرم (ریاضیات). نُرم یا هَنج[ ۱] ( به انگلیسی: Norm ) در ریاضی و رشته های مربوط به آن در مواردی استفاده دارد که عناصر به مقادیر مثبت محدود باشند. تابع حقیقی ‖ . ‖ تعریف شده بر فضای برداری X را نُرم نامیم اگر در سه خاصیت زیر صدق کند:
• به ازای هر x ∈ X {\displaystyle x\in X} ، ‖ x ‖ ≥ 0 {\displaystyle \|x\|\geq 0} ، و ‖ x ‖ = 0 {\displaystyle \|x\|=0} اگر و فقط اگر x = 0 {\displaystyle x=0}
• به ازای هر x {\displaystyle x} و α ∈ R {\displaystyle \alpha \in \mathbb {R} } ، ‖ α x ‖ = | α | ‖ x ‖ {\displaystyle \|\alpha x\|=|\alpha |\|x\|}
• به ازای هر y ∈ X {\displaystyle y\in X} و x {\displaystyle x} ، ‖ x + y ‖ ≤ ‖ x ‖ + ‖ y ‖ {\displaystyle \|x+y\|\leq \|x\|+\|y\|} ( نابرابری مثلثی )
اگر خاصیت اول از تعریف نُرم را حذف کنیم، تابع جدیدی به دست می آید که به آن نیم نُرم می گوییم.
فضای برداری X مجهز به نُرم ‖ . ‖ را یک فضای برداری نُرم دار می نامیم. از آنجایی که دامنهٔ تعریف نُرم، فضایی برداری است، بسته به اینکه اعضای فضای برداری چه باشند، نُرم ممکن است برای بردار، ماتریس، یا تابع، تعریف شود. ورودی نُرم، عضوهای فضای برداری و خروجی آن عدد حقیقی مثبتی است پس بُرد هر نُرم، مجموعه اعداد حقیقی مثبت می باشد. هر نُرم در فضای برداری تعریف شده بر آن، متری القا می کند؛ بنابراین هر فضای نُرم دار، یک فضای برداری متری است.
فرض کنید 1 ≤ p < ∞ باشد، p–نُرم به صورت زیر تعریف می شود:
اگر مقدار p برابر ۲ باشد، نُرم حاصله، نُرمِ اُقلیدسی نامیده می شود.
همان قدر مطلق است؛ مثلاً ۳= |۳ - | و دربارهٔ اعداد مختلط می شود:
z = x + i y
| z | = x 2 + y 2
که به آن L2 یا نرم اقلیدسی نیز گویند، اندازه آن بردار است:
‖ x ‖ 2 := x 1 2 + ⋯ + x n 2 . = x ⋅ x .
عکس نرم (ریاضیات)

نرم (سرایان). نَرم روستایی در دهستان مصعبی بخش آیسک شهرستان سرایان استان خراسان جنوبی ایران است. در قرن های گذشته نام این روستا خوش منزل بوده است که پس از حمله مغول به ایران و هجومی که به این روستا انجام شد ، روستا تخریب و به اصطلاح نرم شد و پس از آن نام روستا به نرم که حاکی از خرابی و آسیب زیاد است تغییر پیدا کرده است. این روستا در فاصله 36 کیلو متری شمال شرق شهر فردوس در استان خراسان جنوبی واقع شده وتا سال 1384 در تقسیمات کشوری جزء این شهرستان محسوب می شد، ولی بعد از تقسیمات جدید خراسان جزء خراسان جنوبی ، شهرستان سرایان، بخش آیسک، دهستان مصعبی قرار گرفت.
کوههای معروف روستا سیاه کوه، کمردوز، قلارخانه و قله گزرگوک از شهرت بیشتری برخوردارند ویکی از ویژگیهای فوق العاده این روستا قرار گرفتن در موقعیت خاصی است که **دوسمت روستا دو دره نسبتا عمیق قرار گرفته که روستا را از خطر هرگونه سیل و آبگرفتگی در امان نگه می دارد در هسته مرکزی روستا مسجد واقع شده است سه درخت چنار نسبتا بزرگ دربالا، مرکز و پایین روستا از دیگر جلوه های ظاهری روستا هستند مجموعه باغات با نام علی پیاده درشرق روستا قراردارد که از آب قنات جداگانه ای و با آبدهی خوبی بهره می گیرد. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۵۶ نفر ( در ۲۶ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس نرم (سرایان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

لین

مترادف ها

slick (صفت)
مطلق، جذاب، ماهر، صاف، نرم، یک دست، لیز

fine (صفت)
خوب، خوشایند، ریز، نازک، عالی، لطیف، ظریف، فاخر، نرم، شگرف

effeminate (صفت)
بی رنگ، سست، نرم، زن صفت، مخنی

supple (صفت)
تغییر پذیر، نرم، کش دار، انعطاف پذیر

suave (صفت)
خوشخو، شیک، مودب، خوش معاشرت، نرم، فهمیده وبا ادب

sleek (صفت)
براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم

mellow (صفت)
مهربان، دلپذیر، رسیده، نرم، خوش طعم، جا افتاده

soft (صفت)
مهربان، شیرین، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند

tractable (صفت)
سر براه، نرم، سربزیر، رام کردنی، سست مهار، رام شو

downy (صفت)
عیار، ملایم، نرم، پرزدار، کرک دار، مانند پر ریز، مثل پیشی

limp (صفت)
شل، اهسته رو، نرم، قابل انحناء

floppy (صفت)
سست، شل، نرم، مسخره وار

smooth (صفت)
ساده، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، صیقلی، دلنواز، قسمت صاف هر چیز، بی تکان

limber (صفت)
خمیده، مطیع، نرم، تاشو، خم شو

spongy (صفت)
اسفنجی، نرم، منفذ دار، خلل وفرج دار، نرم و متخلخل، شبیه اسفنج

pliant (صفت)
دمدمی مزاج، نرم، تاشو، خم شو، راضی شو، زود راضی شو

flexible (صفت)
قابل تغییر، نرم، قابل انعطاف، تاشو، خم شو، قابل انحناء

lubricious (صفت)
بی قرار، هرزه، پر شهوت، نرم، لیز، گریز پا

flexuous (صفت)
مارپیچ، پیچاپیچ، نرم، پیچ و خم دار، موجی

cottony (صفت)
پنبه ای، کرکی، نرم

fluffy (صفت)
کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند

tractile (صفت)
نرم، قابل اتساع، قابل کشش، لوله شو، کشیده شدنی، دراز شدنی

treatable (صفت)
رام، نرم، تعلیم بردار، قابل درمان، قابل بحث

plastic (صفت)
تغییر پذیر، نرم، خمیری، قالب پذیر، قابل تحول و تغییر

glace (صفت)
صاف، نرم، مسطح، لعابدار، بستنی

flabby (صفت)
سست، نرم، شل و ول، دارای عضلات شل

plumy (صفت)
کرکی، نرم، پردار، با پر اراسته، شبیه پر

lissom (صفت)
چابک، چالاک، نرم، تاشو، قابل انحناء، بنرمی

lissome (صفت)
چابک، چالاک، نرم، تاشو، قابل انحناء، بنرمی

lithesome (صفت)
چابک، چالاک، نرم، تاشو، بنرمی

lithe (صفت)
نرم، خم شو، لاغر اندام

flexural (صفت)
نرم، موجی

sequacious (صفت)
تابع، پیرو، نرم، چکش خور، اهل تقلید، لوله شو، نصیحت پذیر

levigated (صفت)
نرم، صیقلی، ساییده

silky (صفت)
نرم، چاپلوسانه، ابریشمی، ابریشم نما

irrefrangible (صفت)
نرم، نگفتنی، ناگسستنی، غیر قابل شکستن، غیر قابل غضب، غیر قابل تجزیه

lambent (صفت)
نرم، دارای روشنایی ملایم

sericeous (صفت)
نرم، مخملی، ابریشمی، ابریشم نما

silken (صفت)
براق، صاف، نرم، ابریشمی، حریری، ابریشم پوش

فارسی به عربی

بلاستیک , حریری , غرامة , قطیفة , متخنث , مترهل , مرن , مقدمة عربة المدفع , منفوش , ناضج , ناعم

پیشنهاد کاربران

به زبان سنگسری
لوکه lokeh
هِموار hemvar
لطیف
در فارسی با تلفظ norm هم استفاده می شود که احتمالاً از فرانسوی یا انگلیسی گرفته شده است،
معنای آن به صورت کلی همان نرمال ( normal ) یا عادی و معمولی است.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
نسو
ناعم
رقیق، سست، سلس، شل، لین، آرام، آهسته، صاف، صیقلی، هموار، پودر، خلیق، ملایم، تند، زبر، زمخت، ناصاف، تندخو
نرم: در پهلوی با همین ریخت کار برد داشته است . " نرم در اوستایی نمره namra بوده است . به معنی آنچه می تواند خمید . ستاک نم ، همان است که در " نماز " نیز بکار برده شده است ؛ در نماز ، به کرنش ، بالا را می خمانند .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( خداوند رای و خداوند شرم ؛
سخن گفتنش خوب و آوایْ نرم. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 220. )

لین
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )
نُرم هم در زبان های هندواروپایی به چم چیزی که هنجار است، است. که با پسوند ال همراه شده

حل و نرم:/Halonarm/در گویش شهرستان بهاباد به نرم و لطیف گفته می شود مثل پتوی نرمینه که سطحی نرم و لطیف دارد مثال این پارچه حل ونرمه مثل مخمل

بپرس