نخبه
/noxbe/
مترادف نخبه: برگزیده، گزیده، لب، منتخب
برابر پارسی: برگزیده، سرآمد، برتر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
نخبة. [ ن ُ ب َ ] ( ع اِ ) دوستگانی. ( از منتهی الارب ). دوستکامی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص )جبان. || برگزیده از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). برگزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد برگزیده. ( دهار ). نُخَبة. ( اقرب الموارد ). برگزیده. انتخاب شده. مختار. بهتر. هر چیز خوب و برگزیده. ( ناظم الاطباء ). بهین. زبده. گزیده. گزین. منتخب. ج ، نُخَب.
- نخبه کردن ؛ گزیدن. انتخاب کردن برگزیدن. زبده کردن.
نخبة. [ ن ُ خ َ ب َ ] ( ع ص ) برگزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برگزیده از هر چیزی. نُخبة. ( از اقرب الموارد ). ج ، نُخَب. || مرد بددل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) برگزیده ( شخص شئ )زبده گزیده : نخبه ونقاوه کل ماهوموجود ( رسول ص ) جمع :نخب
بر گزیده مرد بد دل جمع نخب
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] دانا، باهوش.
دانشنامه آزاد فارسی
نُخبه (elite)
گروهی کوچک از صاحبان قدرت در جامعه که از امتیازات و منزلتی بیش از دیگران برخوردارند. افراد ممکن است به لحاظ فرهنگی نخبه باشند یا از حیث تحصیلی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی. نخبگان سیاسی را «صاحبان نفوذ» و «کانون های قدرت» نیز می نامند. نحوۀ دستیابیِ نخبگان به قدرت، بهره گیری، حفظِ آن و نیز وجوه تمایز آنان از بقیۀ اعضای جامعه، از موضوع های مطرح در جامعه شناسی به شمار می رود.
گروهی کوچک از صاحبان قدرت در جامعه که از امتیازات و منزلتی بیش از دیگران برخوردارند. افراد ممکن است به لحاظ فرهنگی نخبه باشند یا از حیث تحصیلی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی. نخبگان سیاسی را «صاحبان نفوذ» و «کانون های قدرت» نیز می نامند. نحوۀ دستیابیِ نخبگان به قدرت، بهره گیری، حفظِ آن و نیز وجوه تمایز آنان از بقیۀ اعضای جامعه، از موضوع های مطرح در جامعه شناسی به شمار می رود.
wikijoo: نخبه
نخبه (النخبه) (کتاب). نُخْبه (النُّخْبه) (کتاب)
(یا: الحکمة العملیّة و الاحکام الشّرعیّه؛ النّخبةالوجیزة) تألیف فیض کاشانی، در ۱۰۵۰ق، کتابی به عربی، در ابواب فقه. این اثر که مشتمل بر همۀ ابواب فقه و اصول علم اخلاق است و شرح و حاشیه بسیار دارد، در ایران به چاپ رسیده است (۱۳۳۰ق).
(یا: الحکمة العملیّة و الاحکام الشّرعیّه؛ النّخبةالوجیزة) تألیف فیض کاشانی، در ۱۰۵۰ق، کتابی به عربی، در ابواب فقه. این اثر که مشتمل بر همۀ ابواب فقه و اصول علم اخلاق است و شرح و حاشیه بسیار دارد، در ایران به چاپ رسیده است (۱۳۳۰ق).
wikijoo: نخبه_(النخبه)_(کتاب)
مترادف ها
زبده، نخبه، گلچین
سر، شکوفه، گل، نخبه، درخت گل
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نخبه=فرهیخته
واژه نخبه
معادل ابجد 657
تعداد حروف 4
تلفظ noxbe
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: نخبَة، جمع: نُخَب]
مختصات ( نُ بِ ) [ ع . نخبة ] ( اِ. )
آواشناسی noxbe
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع . لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 657
تعداد حروف 4
تلفظ noxbe
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: نخبَة، جمع: نُخَب]
مختصات ( نُ بِ ) [ ع . نخبة ] ( اِ. )
آواشناسی noxbe
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع . لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
سلام
نخبه شبیه یک رم یک گیگ هستش که با استفاده از خط. زبان . کلمات و اعداد و ابزارالات کامپیوتر و غیره مخترعین را حفظ و یا اجرا می کنند.
ولی مخترع یک چیز جدید از تراوش مغزش خلق میکند . مثل گویش و یا تجهیزات ساده و یا الکترونیکی دارویی و پزشکی .
... [مشاهده متن کامل]
ارادتمند لطفعلی پور مطالبه گر حقوق مخترعین ایران
نخبه شبیه یک رم یک گیگ هستش که با استفاده از خط. زبان . کلمات و اعداد و ابزارالات کامپیوتر و غیره مخترعین را حفظ و یا اجرا می کنند.
ولی مخترع یک چیز جدید از تراوش مغزش خلق میکند . مثل گویش و یا تجهیزات ساده و یا الکترونیکی دارویی و پزشکی .
... [مشاهده متن کامل]
ارادتمند لطفعلی پور مطالبه گر حقوق مخترعین ایران
سلام ممنون از مطالب خوبتون
هم خانواده نخبه چی میشه
هم خانواده نخبه چی میشه
زود قبول نکردن
یعنی کسی که در تمام امور دانش سر امد دیگران باشد چه علوم ریاضی چه علوم طبیعی چه جامعه شماسی حتی بعضی وقت به اون شخص میگفتن مخ است
سرآمد
گلچین
سرگل
گلچین
سرگل
چرا واژه های زیبای ایرانی را عربی می پندارید؟ واژه نخبه ایرانی است با نخست و نخرود هم ریشه است و به یک بودن است نخ یعنی یک
زبده