دوستان را به تو هر روزبه نحوی طربی
دشمنان راز تو هر روز به نوعی ضرری.
فرخی.
|| سوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نزد. ( ناظم الاطباء ). جهت. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطبا ) ( معجم متن اللغة ). جانب. ( اقرب الموارد ). ناحیت. شطر. ج ، انحاء، نُحُوّ. || مثل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). همچون. مانند. ( ناظم الاطباء ). || آهنگ. قصد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). آهنگ. ( دهار ). || مقدار. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( ناظم الاطباء ). نزدیک ِ. قریب ِ. ( یادداشت مؤلف ). در حدودِ : پس از آنجا بازگشت نحو پنج هزار مرد اسیر گرفت. ( تاریخ سیستان ). تا ز آن حشریان اندر آن هزیمت نحو سه هزار مرد کشته شد. ( تاریخ سیستان ). ج ، انحاء، نُحُوّ، نُحیّة. || ( مص ) برگردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). برگرداندن کسی را از چیزی : نحا فلاناً عنه ؛ صرفه. ( اقرب الموارد ). || آهنگ کردن به سوی چیزی یا کسی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). قصد چیزی کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). قصد کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). آهنگ کردن. ( دهار ). || پیروی از کسی کردن. ( از المنجد ). همانند قصد کسی کردن : نحا نحو فلان ؛ قصد قصده. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || بخمیدن به جانبی یا کج گردیدن در قوس خود. ( از منتهی الارب ). مایل شدن به یکی ازدو طرف خویش یا منحنی شدن در قوس خود. ( از اقرب الموارد ). || برگردانیدن نظر به سوی کسی. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). چشم سوی کسی آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ).نحو. [ ن َح ْوْ ] ( ع اِ ) ( علم... ) علم اِعراب سخن عرب است ، یعنی آنچه بدان معرفت احوال کلمات عرب از اِعراب و اِفراد و ترکیب حاصل گردد. ( ازمنتهی الارب ) ( آنندراج ). و آن علم به قوانینی است که به وسیله آن احوال ترکیبات عربی از قبیل اِعراب و بناء و جز آن شناخته می شود، و گفته اند: نحو علمی است که بدان احوال کلام از جهت اعلال شناخته شود، و گفته اند علم به اصولی است که بدان صحت و فساد کلام شناخته آید. ( از تعریفات ). ترازوی سخن. ( زمخشری ). علم به اصولی است که بدان احوال آخر کلمه از جهت اِعراب و بناشناخته شود : بیشتر بخوانید ...