نای

/nAy/

مترادف نای: مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

معنی انگلیسی:
gullet, trachea, windpipe, gorge, tube, tubing, reed

لغت نامه دهخدا

نای. ( اِمص ) فخر. مباهات. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). و نائیدن مصدر آن است ، یعنی مباهات کردن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

نای. ( اِ ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. ( برهان قاطع ). چوبی میان تهی که آن را می نوازند. ( آنندراج ). نی که آن را نوازند. ( غیاث اللغات ). نی نوازندگی. ( فرهنگ نظام ). نی باشد که می نوازند. ( انجمن آرا ). نی باشد که مطربان نوازند. ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ). ابوالصحب. ( دهار ). مزمار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی ) ( مفاتیح ) ( السامی ) ( دهار ) ( المنجد ). نقیب. شیاع. زمخر. صلبوب. قُمقُم. هیرعه. هنبوقه. ( منتهی الارب ). قصابه. ( السامی ) ( منتهی الارب ). زَمّار. ( دهار ). نی. توتک پیشه. دورای. دودک. نیچه. نی لبک.نایچ. فلوت. رجوع به نی و نیز ساز شود :
می و بربط و نای برساختند
دل از بودنیها بپرداختند.
فردوسی.
سخن های رستم به نای و به رود
بگفتند با پهلوانی سرود.
فردوسی.
همه شب ببودند با نای و رود
همی داد هر کس به خسرو درود.
فردوسی.
زاد همی ساز و شغل خویش همی بر
چند بری شغل نای و شغل چمانه.
کسائی.
خنیاگرانت فاخته و عندلیب را
بشکست نای در کف و طنبور در کنار.
منوچهری.
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز
فاخته نای همی سازد طنبور بساز.
منوچهری.
قمریکان نای بیاموختند
صلصلکان مشک تبت سوختند.
منوچهری.
با طرب دارم و مرد طرب آرایت
با سماع خوش وبا بربط و با نایت.
منوچهری.
چون نای بینوایم از این نای بینوا
شادی ندید هیچکس از نای بینوا.
مسعودسعد.
نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلندجای.
مسعودسعد.
در حنجرم از خروش مستور
صد نغمه زیر نای و چنگ است.
انوری.
لب نائیت می سراید نای
دست چنگیت می نوازد چنگ.
انوری.
نای است یکی مار که ده ماهی خردش
پیرامن نه چشم کند مارفسائی.
خاقانی.
چون نای اگر گرفته دهان داردم جهان
این دم ز راه چشم همانا برآورم.
خاقانی.
نای است بی زبان به لبش جان فرودمندبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ده دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان کاشمر استان نهم ( خراسان ) در ۱۴ کیلومتری شمال خاوری کاشمر. دارای آب و هوای معتدل است و ۶۷۴ تن سکنه دارد. محصولش غلات بادام و کشمش.
پسوندیست که بصفت پیوندد.الف - برای ساختن اسم معنی ( حاصل مصدر ) و آن بمعنی پسوند( ی ) است : تنگنا( تنگی ) تیزنا( تیزی ) درازنا( درازی ) فراخنا( فراخی ) . ب - گاه بمعنی محل و مکان بکار رود : تیزنا درازنا فراخنا.
از دهات دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان کاشمر است و در ۱۴ هزار گزی شمال شرقی کاشمر و ۶ هزار گزی شمال جاده شوسه عمومی مشهد به کاشمر در دامنه معتدل هوائی واقعست و ۶۷۴ تن سکنه دارد .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - نِی ، ساز بادی . ۲ - گلو، حلقوم . ۳ - لوله ای غضروفی که از گلو به پایین جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند.
[ ع . نأی ] (اِ. ) دوری ، جدایی .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) لوله ای غضروفی که از گلو به پایین در جلوی مری واقع شده و هوا را به شش ها می رساند، گلو، حلقوم، قصبة الریه.
۲. (موسیقی ) [قدیمی] یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته می شود، نی.
* نای ترکی: (موسیقی ) [قدیمی] سرنا، کرنا.
* نای رویین: (موسیقی ) [قدیمی] کرنا.

فرهنگستان زبان و ادب

{trachea} [پزشکی] بخشی از راه هوایی بین حنجره و نایژه های اصلی

واژه نامه بختیاریکا

نا

دانشنامه عمومی

نای ( به انگلیسی: trachea ) اندامی لوله مانند در دستگاه تنفسی است که از انتهای حنجره آغاز و به نایژه ها ختم می شود. این عضو حدود ۱۲ سانتی متر طول و ۲ سانتی متر قطر دارد. [ ۱] در طول نای ۱۶ تا ۲۰ قطعه غضروفی C شکل وجود دارد. نای وظیفه انتقال هوا را به درون شش ها برعهده دارد و سطح داخلی آن به وسیلهٔ بافت مطبق کاذب منشوری مژه دار پوشیده شده است.
• در جلوی نای و در قسمت بالایی، غده تیروئید و در قسمت پایین، سرخرگ بازویی سری و سیاهرگ بازویی سری چپ قرار می گیرند. شعبه های نای که در تصویر بالا مشاهده می کنید نایژه و ریه ها که بعد از نای قرار گرفته اند
عکس نایعکس نای

نای (آلمان). نای ( به آلمانی: Ney ) یک شهر در آلمان است که در راین - هونسروک واقع شده است. [ ۲] نای ۳۸۳ نفر جمعیت دارد.
عکس نای (آلمان)عکس نای (آلمان)عکس نای (آلمان)

نای (کاشمر). نای نام روستایی از توابع بخش فرح دشت شهرستان کاشمر در استان خراسان رضوی است. این روستا در دهستان قلعه بالا قرار دارد و براساس سرشماری سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا ۷۰۸ نفر ( ۲۵۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
دلیل به کاربردن نام نای برای این روستا وجود نی های بسیار زیاد و نیستانی در گذشته بوده است. این روستا خاستگاه تمدن پنج سالهٔ نای تپه می باشد. از مشاهیری که در آثار خود از این روستا نام برده اند، می توان به مسعود سعد سلمان شاعری که سه سال را در قلعه نای گذرانده است که در اشعار خود بارها از این منطقه نام برده است. هرچند اغلب بر این باورند که زندان نای که مسعود سعد سلمان از آن نام برده است در کشور افغانستان است اما بقایای بجا مانده از زندان در منطقه ای به نام قلعه نای خود گویای این است که زندان نای همان مسعود سعد سلمان است. از جمله مناطق دیدنی که می تواند منطقه ای بکر برای گردشگری در این روستا تبدیل شود، سد کوچک نای و پایین تر از آن تهرود ( به گویش محلی: تهروی ) یک منطقه پردرخت و زیبا میان شکاف دره ای بی نظیر است و همچنین در در سه کیلومتری باختری روستا نقطه ای به نام مزار وجود دارد که ارزش معنوی دارد. همچنین روستای نای راه هایی دارد که از دل کوه می گذرد و به روستاهای نامق و تنورجه منتهی می شود. [ نیازمند منبع]
عکس نای (کاشمر)عکس نای (کاشمر)عکس نای (کاشمر)عکس نای (کاشمر)عکس نای (کاشمر)عکس نای (کاشمر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نای (trachea)
لولۀ تشکیل دهندۀ راه هوایی، در جانوران دارای تنفس هوایی. در مهره داران خشکی زی، ازجمله در انسان، نای از حنجره تا بخش بالایی سینه امتداد دارد. قطر نای حدود۱.۵ سانتی متر و طول آن حدود ۱۰ سانتی متر است. این اندام بسیار محکم و ارتجاعی است و با حلقه هایی غضروفی تقویت می شود. در قسمت بالای قفسۀ سینه، نای به دو لوله تقسیم می شود: نایژه های چپ و راست که به شش ها می روند. حشرات دارای شبکه ای منشعب از لوله هایی اند که تراشه (نای) نامیده می شوند و هوا را از سوراخ های تنفسی در سطح بدن به همۀ بافت ها می رسانند. ظریف ترین شاخه های تراشه نایژک نامیده می شوند. برخی از عنکبوت ها نیز دارای تراشه اند، اما برخلاف حشرات، شش هایی آبشش مانند، معروف به شش های کتابی، دارند و برای انتقال گازها در بدن و به منظور عملکرد سیستم گردش مواد (سیستم گردش خون) از آن ها استفاده می کنند.

مترادف ها

throat (اسم)
خرخره، دهانه، نای، صدا، دهان، حلق، گلو

windpipe (اسم)
خرخره، نای، حلق، قصبه الریه، لوله هوا

lane (اسم)
کوچه، نای، راه باریک، گلو، خط سیر هوایی، راه دریایی

tube (اسم)
مجرا، نای، نی، لوله، دودکش، ناودان، لامپ، تونل، لوله خمیر ریش و غیره

cane (اسم)
عصا، چوب دستی، نای، نی، نیشکر

bronchial tube (اسم)
قصبهالریه، نای

trachea (اسم)
نای، قصبه الریه

pipe (اسم)
نای، نی، لوله، پیپ، چپق، نی زنی، لوله حمل مواد نفتی، ساقه توخالی گیاه

fistula (اسم)
نای، نی، پنجه، ناسور

gullet (اسم)
مجرا، نای، کانال، اب گذر، مری، گلو

فارسی به عربی

انبوب , حنجرة , طریق , مریی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ لغت عمید
واژه نای
معادل ابجد 61
تعداد حروف 3
تلفظ nāy
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: nāy, nāδ]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی nAy
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

نای
نی، نای
ریشه هندو اروپایی نی ندو - nedo ودر فاریس باستان ند nada ودر سانسکریت نیز ند nada که معنی نی، صدا و دمیدن هم مهدهد و واژه لوله نالیکا nalika نامیده میشود.
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

بررسیِ واژگانِ " نَی، نیتَن، نیدَن، آنیدن، نَیِش" در زبانِ پارسی:
پیش از هر چیز باید گفت که " نیتَن : nitan" یا " نیدَن :nidan" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به چمِ "هدایت کردن، سوق دادن، راهنمایی کردن" بوده و بُن کنونیِ آن، " نَی: nay" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه یِ " نیتَن/نیدَن" در پارسیِ میانه - پهلوی با پیشوندِ " آ " نیز آمده است یعنی " آنیدَن".
" آ " در کارواژه یِ " آنیدَن" همان نقشِ پیشوندی در واژگانِ " آشُفتَن، آشنا، آزُردَن، آرامیدن، آسودن، آگاهیدن، آهنجیدن و. . . " را دارد ( به پانوشتِ " آ " یا پانوشتِ " پیشوندهایِ کارواژه" در همین تارنما وابِنگرید. )
" آنیدَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به چمِ "هدایت کردن، رهنمودن، سوق دادن، رساندن" بوده و بُنِ کُنونیِ آن " آنَی " بوده است ( تکواژها: " آ - نَی" ) .
ولی پرسشی که به میان می آید، این است که واژه یِ " نَی " از کجا آمده است؟
پاسخ:
" نَی " کارواژه ای بوده است که در زبانهایِ پارسیِ باستان، اوستاییِ کهن و جوان بکار می رفته است و بنابر نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - ( کسی را ) هدایت کردن، رهنمودن، راهبری کردن، سوق دادن
2. 1 - هدایت و راهنمایی کردن به - ، بردن به - ، آوردن به - ، رساندن به - ،
3. 1 - هدایت کردنِ کسی ( یاچیزی ) به سمتی که از کسی یا چیزِ دیگری دور شود، دور کردن.
کارواژه یِ "نیتَن/نیدَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی با همین کارواژه یِ " نَی" همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد1:
در زبانِ اوستایی واژه یِ " نَی " با پیشوندهایی همراه بوده است. در زبانِ پارسیِ کُنونی نیز می توان کارواژه یِ " نیدَن" را با پیشوندهایی همراه ساخت و نوکارواژگانی را پدید آورد؛ چنانکه در پارسیِ میانه کارواژه یِ " آنیدَن" بکارگرفته می شد. برای نمونه: پیشوندهایِ " وی/گُ ، وا ، اَندَر ، بَر و . . . "
پیشنهاد2:
با بکارگیریِ واژگانِ " نیدَن/آنیدَن" می توان به آسانی واژگانی همچون " نَیِش:nayesh / آنَیِش"، " نیدمان/آنیدمان"، " نَیِه:nayeh/آنَیِه" و. . . را بدست آورد. برایِ نمونه:
نَیِش یا آنَیِش به جایِ واژه یِ آلمانیِ Leitung به چمِ "هدایت، راهبری، مدیریت".
پیشنهاد3:
بنابر پیشنهادهایِ 1 ، 2 و پانوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ " وا"، می توان به جایِ واژه یِ آلمانیِ " ableiten" به چمِ " مشتق گرفتن، استخراج کردن" واژه یِ " وانیدن" و به جایِ " ableitung" به چمِ " مشتق، استخراج" واژه یِ " وانَیِش : vanayesh" را بکاربرد.
پیشنهاد4:
رویهمرفته کارواژه هایِ " نیدَن/آنیدَن" برابر با کارواژه هایِ " leiten ، fuehren" در زبانِ آلمانی و واژگانی همچون " conduct، lead " در زبانهای اروپایی است. به جایِ " duce" ( در introduce ) نیز می توان از همین کارواژه هایِ " نیدَن/آنیدَن" بهره گرفت.
پیشنهاد5:
بنابر پیشنهاد 4 می توان "منتهی شدن به، منجر شدن به" را برابر با " آنیده شدن به/آنیدن به" دانست، چنانکه در زبانِ آلمانی نیز " منتهی/منجر شدن به" برابر با " fuehren zu " است. برای نمونه
" فلان چیز به بهمان چیز "منتهی می شود"". = "فلان چیز به بهمان چیز " آنیده می شود"" یا " فلان چیز به بهمان چیز " می آنَیَد"".
نکته 1:
چنانچه کارواژه هایِ " نیدَن/ آنیدَن" در زبانِ پارسی بازیابی شوند، نباید مصدرهایِ ساختگی همچون " برآنیدن ( برآن شدن ) ، ازآنیدن، ازآنِش ( تعلق ) " بکارگرفته شوند؛چراکه ما در اینجا یک " آنیدَن" داریم که یکی برآمده از " آن" است و دیگری " آنَی".
پس ما از بکارگیریِ مصدرهایِ ساختگیِ " برآنیدن، ازآنیدن" به گونه ای که برآمده از " آن" باشد، می پرهیزیم.
دیدگاه1:
واژگانِ " نای " و " نِی" در زبانِ پارسی با کارواژه یِ " نیدَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی و " نَی " در اوستایی - پارسیِ باستان همریشه هستند؛ چنانکه در زبانهایِ اروپایی " duct ( مجرا، لوله ) و conduct" با یکدیگر همریشه هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها ( references ) :
1 - بخشهایِ 1042 و 1043 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
2 - رویبرگِ 828 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
3 - رویبرگهایِ 10 و 59 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ کوچک پهلوی"
4 - تارنمایِ ویکیپدیایِ "فعل در زبان پارسی میانه"

ناینایناینای
از اجزا ی دستگاه تنفس است
نای یا نا /na/در گویش شهرستان بهاباد به معنای لوله های سفالی ( استفاده بیشتر در قدیم ) و لوله های سیمانی برای استفاده در جوی آب ( تشبیه این لوله ها به لوله تنفسی نای ) تا بتوان روی آن پل زدو اتومبیل بتواند
...
[مشاهده متن کامل]
از روی آن عبور کند یا بعنوان مدخل آب به باغ از زیر دیوار استفاده می شود که مورد اخیر را کوتنا /kotena/ یا کوتنای هم می گویند.

در گویش شهر ستان بهاباد از توابع استان یزد به نای همان لوله ای غضروفی که از گلو به پایین و جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند ناد/nad/ می گویند.
حنجره

بپرس