ناسخ

/nAsex/

برابر پارسی: نیست کننده

معنی انگلیسی:
aborgating, abolishing, abolisher, order superseding pervious one, verse, aborgating another, order superseding previous one, verse abrogatinganother, abrogating

لغت نامه دهخدا

ناسخ. [ س ِ ] ( ع ص ) آنکه حرف بحرف از روی چیزی می نویسد. ( از معجم متن اللغة ). آنکه هنر وی نوشتن کتابهاست. ( از المنجد ). آنکه کارش نسخه نویسی از روی کتاب و نامه است. ( از اقرب الموارد ). نویسنده کتابی از روی کتاب دیگر. آنکه می نویسد و نسخه برمی دارد. ( ناظم الاطباء ). استنساخ کننده. ( فرهنگ نظام ). نسخه کننده. ( مهذب الاسماء ). کسی را گویند که کتابها را استنساخ می نماید به اجرت. وراق. ( از سمعانی ). آنکه نسخه ای از روی اصلی نویسد. آنکه نسخه بردارد. که نسخه کند. رونویس کننده. ج ، نساخ. || باطل کننده حکم سابق. ( فرهنگ نظام ). ردکننده. نیست کننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). باطل کننده و نسخ کننده و زایل کننده چیزی و آورنده چیز دیگر در جای آن. محوکننده. تغییردهنده. ( ناظم الاطباء ). ماحی. مزیل. عافی :
پاسخ او به ناسخی بازدهی که در ظفر
ناصر رایت حقی ناسخ آیت شری.
خاقانی.
اختر گردون ظلم را ناسخ است
اختر حق در صفاتش راسخ است.
مولوی.
|| ( اصطلاح اصول و فقه ) عبارت است از انتهاء حکم شرعی بطریق شرعی که متراخی باشند. ( نفائس الفنون قسم اول ص 142 ). || ( اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که حکم شرعی را که بر او سابق بوده باشد رفع کند. ( نفائس الفنون ). در اصطلاح درایه : حدیثی است نبوی که مدلول آن رفع و ازاله حکم شرعی سابق بر آن باشد و آن حکم رفعشده را منسوخ گویند : بر معرفت تفسیر و تأویل و قیاس و دلیل و ناسخ و منسوخ و صحیح و مطعون اخبار و آثار واقف. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 398 ).

ناسخ. [ س ِ ] ( اِ ) پارچه ابریشمین که با رشته های طلا و یا نقره بافته شده باشد. ( ناظم الاطباء ). نسیج. ( اشتینگاس ).

ناسخ. [ س ِ ] ( اِخ ) ( الَ... ) لقب ابوطاهر احمدبن علی بن عمربن سلمان الدقاق ، از راویان حدیث است. رجوع به الانساب سمعانی ص 551 شود.

ناسخ. [ س ِ ] ( اِخ ) امام بخش ( شیخ... ) لکنهوئی متخلص به ناسخ از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است. وی به زبان اردو و فارسی هر دو شعر می سروده است. به روایت مؤلف صبح گلشن او را با خواجه حیدرعلی آتش مشاعره و مطارحه ای بوده است ، وی به سال 1354 هَ. ق. درگذشت. از قطعه ای که در تهنیت جلوس محمدعلی شاه پادشاه لکنهو سروده است :
ای سرافراز زمان تاجور کشور هند
رشک دارا و فریدون ، جم و اسکندر هندبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نسخ کننده، باطل کننده، نسخه برداری ازروی کتابی
( اسم ) ۱ - باطل کننده حکم سابق نسخ کننده : پاسخ او بناسخی بازدهی که در ظفر ناصر رایت حقی ناسخ آیت شری . ( خاقانی لغ. ) ۲ - ( تفسیر ) آیه ای که مدلول آن مدلول آیه دیگری راکه سابق بر آن نازل شده نسخ کند.۳ - حدیثی نبوی که مدلول آن رفع و ازاله حکم شرعی سابق بر آن باشدو آن حکم رفع شده را منسوخ گویند.
عباس از شاعران قرن دهم هجری است .

فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کسی که از روی کتاب یا نوشته ای نسخه برداری می کند. ۲ - باطل کننده ، نسخ کننده .

فرهنگ عمید

۱. نسخ کننده، باطل کننده.
۲. (اسم، صفت ) کسی که از روی کتاب یا نوشته ای نسخه بردارد.
* ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ می کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ناسخ، دلیل نسخ کننده حکم دلیل دیگر می باشد.
ناسخ، از ارکان نسخ بوده و به معنای دلیل معتبر شرعی است که پس از دلیل دیگری می آید و ناظر به آن بوده و بر عدم بقای حکم ثابت به دلیل اول در زمان آینده دلالت می کند، مانند این آیه سوره مجادله (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات؛ «آیا از این که پیش از نجوا کردن با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) صدقه دهید ترسیدید؟»، که ناسخِِ آیه دیگر است که می فرماید:(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً)؛ «هر گاه می خواهید که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سخن سری بگویید، باید پیش از آن صدقه بدهید».

[ویکی فقه] ناسخ (علوم قرآنی). دلیل شرعیِ رافع حکم شرعی پیشین را ناسخ می گویند.
«ناسخ» یکی از ارکان نسخ است. به دلیل و نص شرعی متاخر که حکم دلیل شرعی پیشین را بردارد «ناسخ» می گویند.
تعریف شیخ طوسی
شیخ طوسی در تعریف ناسخ می نویسد:«اما الناسخ فهو کل دلیل شرعی یدل علی زوال مثل الحکم الثابت بالنصّ الاوّل فی المستقبل علی وجه لولاه لکان ثابتاً بالنصّ الاول مع تراخیه عنه؛ ناسخ، هر دلیل شرعی است که بر عدم اعتبار حکم نصوص قبلی در آینده دلالت کند؛ به طوری که اگر ناسخ نبود، حکم قبلی پابرجا می ماند».
ناسخ حقیقی
نکته قابل توجه این است که ناسخ احکام فقط خدا است؛ ولی مجازاً به نص شرعی متاخر که نص شرعی متقدم را بردارد، ناسخ اطلاق می شود.
مطالب مرتبط
...

پیشنهاد کاربران

سلیم
ناسخ: واژه ای اربی و برابری با جایگزین کننده در فارسی دارد.
اعمال خوب ناسخ اعمال بد هستند
در پارسی " نیستگر ، پاچنگر "

بپرس