میرزا محمد حسن اشتیانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] میرزا محمد حسن آشتیانی. یکی از رجال آشتیان، میرزا جعفر فرزند محمد نام دارد که در سال ۱۲۴۸ هـ . ق صاحب فرزندی گردید که نامش را محمد حسن گذاشت. محمد حسن سه ساله بود که پدر پارسایش از دنیا رفت. پس از رحلت پدر، مادری پاکدامن و مشتاق معارف دینی وی را تحت تربیت های سازنده خود قرار داد. پس از آن که محمد حسن به سن تمییز رسید، مادرش او را جهت فراگیری قرآن، حساب و سواد فارسی نزد معلمان و مربیان فرستاد. در این مدت، ذهن کنجکاو محمد حسن مشاهده کرد مربیانش در خصوص مباحث علم نحو با یکدیگر به گفت و گو مشغول اند، او با دیدن وضع، مشتاق فراگیری علوم و معارف دینی گردید و در حدود سال ۱۲۶۱ هـ . ق در حالی که نوجوانی ۱۳ ساله بود، عازم بروجرد گردید.
موقعی که محمد حسن به بروجرد گام نهاد، حوزه علمیه این شهر به دلیل تدبیر و مدیریت توأم با ابتکار ملا اسدالله بروجردی، آن چنان توسعه علمی و اشتهار اجتماعی را به دست آورده بود که به یکی از معروف ترین و بزرگترین حوزه های ایران تبدیل شده بود.وی ۴ سال نزد ملا اسدالله بروجردی، ادبیات و فقه و اصول را یاد گرفت و به تدریس آنها پرداخت. او در سن کم، به تدریس مطوّل می پرداخت. شماری از طلاب سالخورده نیز در درس او شرکت می کردند. محمد حسن به موازات تحصیل نزد ملا اسدالله بروجردی و تدریس در مدرسه علمیه این شهر، محضر علامه سید شفیع جاپلقی را غنیمت شمرد و حدود ۱۸ ماه در محضر این عالم محقق به فراگیری معارف تشیع اشتغال داشت.

[ویکی اهل البیت] میرزا محمد حسن آشتیانی. حضرت حجت الاسلام والمسلمین، شیخ الفقهاء والمجتهدین، عالم ربانی و فقیه صمدانی آیت الله میرزا حسن آشتیانی از علمای بزرگ شیعه است.
آشتیان یکی از شهرهای استان مرکزی است که با وسعتی برابر 520 کیلومتر مربع، بین شهرستان های تفرش، قم و اراک واقع گردیده است. این دیار از دیرباز مهد دانشورانی بوده است که در عرصه های گوناگون علمی و فرهنگی، فروزندگی داشته اند و در جهت ارزش های دینی و دفاع از حقیقت، گام های مؤثری برداشته اند.
یکی از رجال این شهر، میرزا جعفر فرزند محمد نام دارد که در سال 1248 هـ.ق صاحب فرزندی گردید که نامش را محمدحسن گذاشت. محمدحسن سه ساله بود که پدر پارسایش از دنیا رفت.
پس از رحلت پدر، مادری پاکدامن و مشتاق معارف دینی وی را تحت تربیت های سازنده خود قرار داد. پس از آن که محمد حسن به سن تمییز رسید، مادرش او را جهت فراگیری قرآن، حساب و سواد فارسی نزد معلمان و مربیان فرستاد. در این مدت، ذهن کنجکاو محمدحسن مشاهده کرد مربیانش در خصوص مباحث علم نحو با یکدیگر به گفتگو مشغول اند، او با دیدن وضع، مشتاق فراگیری علوم و معارف دینی گردید و در حدود سال 1261 هـ.ق در حالی که نوجوانی 13 ساله بود، عازم بروجرد گردید.
موقعی که محمدحسن به بروجرد گام نهاد، حوزه علمیه این شهر به دلیل تدبیر و مدیریت توأم با ابتکار ملا اسدالله بروجردی، آن چنان توسعه علمی و اشتهار اجتماعی را بدست آورده بود که به یکی از معروفترین و بزرگترین حوزه های ایران تبدیل شده بود.
وی 4 سال نزد ملا اسدالله بروجردی، ادبیات و فقه و اصول را یاد گرفت و به تدریس آن ها پرداخت. او در سن کم، به تدریس مطول می پرداخت. شماری از طلاب سالخورده نیز در درس او شرکت می کردند. محمدحسن به موازات تحصیل نزد ملا اسدالله بروجردی و تدریس در مدرسه علمیه این شهر، محضر علامه سید شفیع جاپلقی را غنیمت شمرد و حدود 18 ماه در محضر این عالم محقق به فراگیری معارف تشیع اشتغال داشت.
محمدحسن 17 بهار را با تحمل مشکلات فراوان سپری کرد و در سال 1365 هـ.ق برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف اشرف گردید. او در مسیر راه، بر اثر گزیدگی حشرات، دچار بیماری سختی شد و با سیمای رنجور و بدنی متورم، وارد کربلا شد و پس از زیارت سالار شهیدان، این شهر را به قصد اقامت در نجف ترک نمود. وی وقتی به محلی به نام «خان جضغان» رسید و دیدگانش متوجه حرم مولای متقیان گردید، موجی از هیجان و شورو شعف روح و ذهنش را تحت تأثیر قرار داد. محمدحسن در گوشه ای از حرم امیرالمومنین علیه السلام نشست و برای رهایی از مشکلات گوناگون، به پیشگاه مقدس آن امام همام متوسل گردید. با عنایت و کرامت نخستین امام، در مدتی کوتاه کسالت وی برطرف شد، زخم هایش التیام یافت و سلامتی خویش را بدست آورد. محمدحسن هنگام خروج از صحن مطهر حضرت علی علیه السلام، با یکی از همشهریان خود به نام شیخ علی نقی آشتیانی ملاقات کرد که بیش از 40 سال در نجف می زیست.
همشهری اش وقتی به قیافه این جوان 17 ساله می نگرد، سیمای میرزا جعفر در ذهنش نقش می بندد و با هوشیاری و فراست در می یابد که وی محمدحسن، فرزند جعفر است. محمدحسن با او به گفتگو می پردازد. شیخ علی نقی به او می گوید: خیلی مایل بودم به علوم دینی روی آوری. نامه ای درباره ات به مادرت نوشتم. اکنون حجره ام را با تمام وسایل آن و کتاب هایم در اختیارت می گارم. اگر مرا به عنوان میهمان خویش پذیرفتی که نزدت می مانم و در صورتی که تمایلی به این کار نداری، می روم حجره ای دیگر برای خودم تدارک می نمای. آن گاه دست محمدحسن را گرفت و به حجره خود برد و خدمتگزاری او را عهده دار گردید.

پیشنهاد کاربران

بپرس