میداس یا شاه میداس ( به یونانی: Μίδας ) ، پادشاه فریگیه بود. او بنا بر اسطوره های یونانی هرآنچه را که لمس می کرد به طلا تبدیل می شد و این موضوع به لمس طلایی یا لمس میداس مشهور بود. میداس را هم چنین با شخصیتی تاریخی به نام میتا، شاه موشکی در آناتولی غربی در سدهٔ هشتم پیش از میلاد مرتبط می دانند. شاه میتا با سارگون دوم، پادشاه آشور جنگید و از پادشاهی خود فریگیه دربرابر کیمریها دفاع نمود.
میداس سوم به گفته هرودوت عضوی از خاندان سلطنتی فریگیه و پدربزرگ آدراستوس بود که پس از قتل تصادفی برادرش از فریگیه گریخت و در لیدیه تحت حکومت کرزوس پناه گرفت. فریگیه در آن زمان از موضوعات مورد توجه لیدیه بود. هرودوت گفته که کرزوس خاندان سلطنتی فریگیه را دوست قلمداد می کرد اما اشاره نمی کند که آیا خاندان سلطنتی فریگیه به عنوان یک پادشاه دست نشانده حکومت می کردند یا نه. [ ۱]
روایات مختلفی از زندگی میداس وجود دارد. بنابر یکی از این روایات، میداس شاهِ پسینوس در فریگیه بود. او در کودکی توسط شاه گوردیاس و همسرش الهه کوبله به فرزندخواندگی گرفته شده بود و همچنین گاه چنین حکایت شده که کوبله، مادر الههٔ میداس نیز بوده است. بنا بر روایاتی دیگر میداس دوران جوانیش را در برمیونِ مقدونیه گذرانده و به داشتن باغ گل سرخی در میگدونیای تراکیه معروف بوده است. هرودوت به سکنی گزیدن پادشاهان باستانی مقدون در دامنه های کوه برمیون اشاره کرده و می نویسد: «این مکان را باغ میداس پسر گوردیاس می نامیدند و آن جایی بود که گل های سرخِ خودرو می روئیدند و هرکدام ۶۰ گل می دادند و بویی فراوان داشتند».
به نوشتهٔ ایلیاد، میداس دارای پسری بود به نام لیتیرسس، آدم کشی اهریمنی، اما در برخی دیگر از روایات افسانه ای او را صاحب دختری به نام زوئه یا «زندگی» معرفی کرده اند.
آریان، مورخ یونانی اما داستانی دیگر را از زندگی میداس نقل می کند. به نوشتهٔ او میداس، پسر دهقانی فقیر به نام گوردیوس و دوشیزه ای تلمیسی از تبار پیشگویان بود. مدتی بود که اهالی فریگیه بدون شاه مانده بودند. غیب گویی از تلمیسوس ( پایتخت باستانی فریگیه ) مقرر کرده بود که نخستین مردی که سوار بر ارابه وارد شهر شود، شاه فریگیه اعلام شود. دهقانی به نام گوردیاس سوار بر ارابه وارد شهر شد. جایگاه و منزلت او را پیشتر عقابی که بر روی ارابه اش نشسته بود و نشانه ای از خدایان دانسته می شد، نوید داده بود. گوردیاس را به محض ورود به شهر، شاه اعلام کردند. پسر او، میداس، به پاس شاه شدن پدرش، ارابهٔ او را به درگاه خدای فریگیه، سابازیوس ( که یونانیان او را با زئوس مرتبط می دانستند ) ، اهدا کرد و بدین منظور ارابه را به یک تیرک یا تنهٔ یک درخت گره زد. گره به قدری کور و محکم بود که به هنگام ورود اسکندر به فریگیه در سدهٔ چهارم پیش از میلاد، همچنان ارابه سر جایش قرار داشت. در آن زمان فریگیه به یکی از ساتراپی های شاهنشاهی هخامنشیان مبدل شده بود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفمیداس سوم به گفته هرودوت عضوی از خاندان سلطنتی فریگیه و پدربزرگ آدراستوس بود که پس از قتل تصادفی برادرش از فریگیه گریخت و در لیدیه تحت حکومت کرزوس پناه گرفت. فریگیه در آن زمان از موضوعات مورد توجه لیدیه بود. هرودوت گفته که کرزوس خاندان سلطنتی فریگیه را دوست قلمداد می کرد اما اشاره نمی کند که آیا خاندان سلطنتی فریگیه به عنوان یک پادشاه دست نشانده حکومت می کردند یا نه. [ ۱]
روایات مختلفی از زندگی میداس وجود دارد. بنابر یکی از این روایات، میداس شاهِ پسینوس در فریگیه بود. او در کودکی توسط شاه گوردیاس و همسرش الهه کوبله به فرزندخواندگی گرفته شده بود و همچنین گاه چنین حکایت شده که کوبله، مادر الههٔ میداس نیز بوده است. بنا بر روایاتی دیگر میداس دوران جوانیش را در برمیونِ مقدونیه گذرانده و به داشتن باغ گل سرخی در میگدونیای تراکیه معروف بوده است. هرودوت به سکنی گزیدن پادشاهان باستانی مقدون در دامنه های کوه برمیون اشاره کرده و می نویسد: «این مکان را باغ میداس پسر گوردیاس می نامیدند و آن جایی بود که گل های سرخِ خودرو می روئیدند و هرکدام ۶۰ گل می دادند و بویی فراوان داشتند».
به نوشتهٔ ایلیاد، میداس دارای پسری بود به نام لیتیرسس، آدم کشی اهریمنی، اما در برخی دیگر از روایات افسانه ای او را صاحب دختری به نام زوئه یا «زندگی» معرفی کرده اند.
آریان، مورخ یونانی اما داستانی دیگر را از زندگی میداس نقل می کند. به نوشتهٔ او میداس، پسر دهقانی فقیر به نام گوردیوس و دوشیزه ای تلمیسی از تبار پیشگویان بود. مدتی بود که اهالی فریگیه بدون شاه مانده بودند. غیب گویی از تلمیسوس ( پایتخت باستانی فریگیه ) مقرر کرده بود که نخستین مردی که سوار بر ارابه وارد شهر شود، شاه فریگیه اعلام شود. دهقانی به نام گوردیاس سوار بر ارابه وارد شهر شد. جایگاه و منزلت او را پیشتر عقابی که بر روی ارابه اش نشسته بود و نشانه ای از خدایان دانسته می شد، نوید داده بود. گوردیاس را به محض ورود به شهر، شاه اعلام کردند. پسر او، میداس، به پاس شاه شدن پدرش، ارابهٔ او را به درگاه خدای فریگیه، سابازیوس ( که یونانیان او را با زئوس مرتبط می دانستند ) ، اهدا کرد و بدین منظور ارابه را به یک تیرک یا تنهٔ یک درخت گره زد. گره به قدری کور و محکم بود که به هنگام ورود اسکندر به فریگیه در سدهٔ چهارم پیش از میلاد، همچنان ارابه سر جایش قرار داشت. در آن زمان فریگیه به یکی از ساتراپی های شاهنشاهی هخامنشیان مبدل شده بود.
wiki: میداس