موموتارو ( به ژاپنی: 桃太郎 Momotarou ) به معنی پسر هلو، قهرمان عامی و پهلوانی نامدار در فولکلور ژاپنی است که از استان اوکایاما، ژاپن نشأت گرفته است. داستان موموتارو یکی از محبوب ترین افسانه های ژاپنی به شمار می رود و نامش در عنوان کتاب ها، فیلم ها و آثار مختلف دیگری دیده می شود که داستان این قهرمان را به تصویر می کشند. [ ۱]
در زمان های گذشته یک زوج پیر در روستایی زندگی می کردند. آن ها بسیار تنها بودند چون هیچ فرزندی نداشتند. در یکی از روزها پیر مرد رهسپار کوهستان شد تا برای آتش هیزم جمع آوری کند و همسرش به کنار رودخانه برای شست وشوی لباس ها رفت. در حالی که مشغول شست وشو بود با دیدن شیء بزرگی که در مسیر رودخانه در حال غلتیدن بود بسیار شگفت زده شد. پیرزن با دیدن این شیء بسیار خوشحال شد و آن را توسط قطعه چوبی خیزران که در کنارش بود بیرون کشید. وقتی آن را بیشتر نگاه کرد متوجه شد آن شیء یک هلوی بسیار بزرگ است و بزرگترین هلویی که تاکنون دیده بود. او سپس به سرعت کار شست وشوی خود را به اتمام رساند و به سمت خانه حرکت کرد تا هلو را برای مصرف به همسرش بدهد.
در بعد از ظهر همان روز هنگامی که پیرمرد به خانه بازگشت و بسیار احساس گرسنگی می کرد به همسرش گفت: بیا هلو را تقسیم کرده و مشغول خوردن آن شویم. پیرزن هلو را به دو نیم تقسیم کرد و به جای هسته بزرگش کودکی زیبا از آن خارج شد. این زوج پیر که بسیار خشنود شده بودند، آن کودک را به عنوان فرزند پسرشان قبول کردند و از آنجایی که او زادهٔ هلو بود نامش را موموتارو یا پسر هلو نهادند. با گذشت زمان موموتارو بزرگ و بزرگتر شد و به جوانی نیرومند تبدیل گشت. سال ها بعد او والدین خود را ترک کرد تا برای نبرد با موجوداتی شیطانی به نام اُنی، به جزیره ای دور افتاده برود. پیر مرد به او شمشیر و زره داد و پیر زن نیز برای ناهارش غذا ( دامپینگ ) درست کرد، آنگاه موموتارو راهی سفر شد. او در طی مسیر با یک سگ، میمون و قرقاول برخورد کرد که قبول کردند به او کمک کنند. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر زمان های گذشته یک زوج پیر در روستایی زندگی می کردند. آن ها بسیار تنها بودند چون هیچ فرزندی نداشتند. در یکی از روزها پیر مرد رهسپار کوهستان شد تا برای آتش هیزم جمع آوری کند و همسرش به کنار رودخانه برای شست وشوی لباس ها رفت. در حالی که مشغول شست وشو بود با دیدن شیء بزرگی که در مسیر رودخانه در حال غلتیدن بود بسیار شگفت زده شد. پیرزن با دیدن این شیء بسیار خوشحال شد و آن را توسط قطعه چوبی خیزران که در کنارش بود بیرون کشید. وقتی آن را بیشتر نگاه کرد متوجه شد آن شیء یک هلوی بسیار بزرگ است و بزرگترین هلویی که تاکنون دیده بود. او سپس به سرعت کار شست وشوی خود را به اتمام رساند و به سمت خانه حرکت کرد تا هلو را برای مصرف به همسرش بدهد.
در بعد از ظهر همان روز هنگامی که پیرمرد به خانه بازگشت و بسیار احساس گرسنگی می کرد به همسرش گفت: بیا هلو را تقسیم کرده و مشغول خوردن آن شویم. پیرزن هلو را به دو نیم تقسیم کرد و به جای هسته بزرگش کودکی زیبا از آن خارج شد. این زوج پیر که بسیار خشنود شده بودند، آن کودک را به عنوان فرزند پسرشان قبول کردند و از آنجایی که او زادهٔ هلو بود نامش را موموتارو یا پسر هلو نهادند. با گذشت زمان موموتارو بزرگ و بزرگتر شد و به جوانی نیرومند تبدیل گشت. سال ها بعد او والدین خود را ترک کرد تا برای نبرد با موجوداتی شیطانی به نام اُنی، به جزیره ای دور افتاده برود. پیر مرد به او شمشیر و زره داد و پیر زن نیز برای ناهارش غذا ( دامپینگ ) درست کرد، آنگاه موموتارو راهی سفر شد. او در طی مسیر با یک سگ، میمون و قرقاول برخورد کرد که قبول کردند به او کمک کنند. [ ۲]
wiki: موموتارو