مومنه

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( مؤمنة ) مؤمنة. [ م ُءْ م ِ ن َ ] ( ع ص ) مؤمنه. مؤنث مؤمن. تأنیث مؤمن. ( یادداشت مؤلف ). زن گرویده به خدای تعالی. ج ، مؤمنات. ( ناظم الاطباء ).
مؤمنه. [ م ُءْ م ِ ن َ / ن ِ ] ( از ع ، ص ) مؤمنة. زن گرویده به خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
منوچهری.
تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. ( کلیله و دمنه ).
بود آن زن پاکدین و مؤمنه
سجده آن بت نکرد آن موقنه.
مولوی.
و رجوع به مؤمن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مومن زنی که بخدا و رسول ایمان دارد جمع : مومنات .
زن گرویده به خدای تعالی .

پیشنهاد کاربران

زنی که به خدا ورسولش ایمان دارد
مومنه شهری در شهرستان زیمتنگا در استان بام در بورکینافاسوی شمالی است و جمعیت آن ۱۳۷۳ نفر است
مؤمنه. [ م ُءْ م ِ ن َ / ن ِ ] ( از ع، ص ) مؤمنة. زن گرویده به خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ) . زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد :
...
[مشاهده متن کامل]

در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
اسم خودمم هست🤞🏻

مؤمنه. [ م ُءْ م ِ ن َ / ن ِ ] ( از ع، ص ) مؤمنة. زن گرویده به خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ) . زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه
زن گروینده به خدای تعالی

بپرس