موسیقی شعر عنوان کتابی است نوشتهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی دربارهٔ وزن و قافیه و موسیقی شعر که به نقد و بررسی این عوامل پرداخته است. [ ۱]
در بخشی از کتاب آمده: ممکن است فردا، یا همین امروز عصر، عقیدهٔ دیگری داشته باشم ولی در این لحظه با اطمینان خاطر می توانم بگویم: شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهٔ شعر، با شعر خود، عملی در زبان، انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبان روزمرّه و عادی ـ یا به قول ساختگرایان چک: زبان اتوماتیکی ـ تمایزی احساس می کند. این تمایز می تواند علل بسیاری داشته باشد، عللی شناخته شده و عللی غیرقابل شناخت. اتفاقاً شعر حقیقی، شعر ادبی، همان شعری است که علت تمایز آن از زبان مبتذل و معمول، در تمام ساحات، قابل تعلیل و تحلیل نیست. نمونه اش شعر حافظ. شما نمی توانید بگویید در:
تمایز این زبان، از زبان مبتذل روزمرّه، در توازن دو مصرع و برابری آنها با وزن «فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات» است که مثلاً در زبان روزمرّه کسی به صورت موزون سخن نمی گوید، و نیز نمی توانید بگویید هم آهنگی و تقارن قافیه های راز و ناز در طول غزل و … است و نیز نمی توانید کاربرد تک تک کلمات را که متمایز از زبان روزمرّه است، دلیل شعریت آن بدانید، و می بینید که هیچ استعاره و مجاز و کنایه و تشبیهی هم در آن نیست، هرچه هست در نفس کاربرد زبان است. [ ۲] یکی از صورتگرایان روسی، شعر را «رستاخیز کلمه ها» خوانده است، او درست به قلب حقیقت دست یافته، زیرا در زبان روزمرّه، کلمات طوری به کار می روند که اعتیادی و مرده اند، و به هیچ روی توجه را جلب نمی کنند ولی در شعر، و ای بسا که با مختصر پس و پیش شدن، این مردگان زندگی می یابند و یک کلمه که در مرکز مصراع قرار می گیرد سبب زندگی تمام کلمات دیگر می شود. مثلاً همان تعبیر «چه سنجد؟» در بیت حافظ، مرکز این رستاخیز است. معلوم نیست چگونه، درین بافت، این تعبیر چنین تشخص و تمایزی یافته است. به طور مبهم می توان آن را احساس کرد امّا علت و راز آن را نمی توان بیان داشت. منظور، استعمال «چه سنجد با…» درین مورد خاص است نه این که تصور کنید، چنین تعبیری اختراع حافظ است، ادبیات فارسی ( نظم و نثر قبل از حافظ ) پر است از این تعبیر و شاید، بی فایده نباشد یادآوری این نکته که یکی از شاعران بزرگ خودمان نیز گویا، شعر را رستاخیز کلمات تلقی می کرده است و عقیده داشته است که این رستاخیز کلمات سبب «حشر معانی»، می شود و این تعبیر حشر معانی او، خود چشم انداز دیگری است از این مفهوم:
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر بخشی از کتاب آمده: ممکن است فردا، یا همین امروز عصر، عقیدهٔ دیگری داشته باشم ولی در این لحظه با اطمینان خاطر می توانم بگویم: شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهٔ شعر، با شعر خود، عملی در زبان، انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبان روزمرّه و عادی ـ یا به قول ساختگرایان چک: زبان اتوماتیکی ـ تمایزی احساس می کند. این تمایز می تواند علل بسیاری داشته باشد، عللی شناخته شده و عللی غیرقابل شناخت. اتفاقاً شعر حقیقی، شعر ادبی، همان شعری است که علت تمایز آن از زبان مبتذل و معمول، در تمام ساحات، قابل تعلیل و تحلیل نیست. نمونه اش شعر حافظ. شما نمی توانید بگویید در:
تمایز این زبان، از زبان مبتذل روزمرّه، در توازن دو مصرع و برابری آنها با وزن «فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات» است که مثلاً در زبان روزمرّه کسی به صورت موزون سخن نمی گوید، و نیز نمی توانید بگویید هم آهنگی و تقارن قافیه های راز و ناز در طول غزل و … است و نیز نمی توانید کاربرد تک تک کلمات را که متمایز از زبان روزمرّه است، دلیل شعریت آن بدانید، و می بینید که هیچ استعاره و مجاز و کنایه و تشبیهی هم در آن نیست، هرچه هست در نفس کاربرد زبان است. [ ۲] یکی از صورتگرایان روسی، شعر را «رستاخیز کلمه ها» خوانده است، او درست به قلب حقیقت دست یافته، زیرا در زبان روزمرّه، کلمات طوری به کار می روند که اعتیادی و مرده اند، و به هیچ روی توجه را جلب نمی کنند ولی در شعر، و ای بسا که با مختصر پس و پیش شدن، این مردگان زندگی می یابند و یک کلمه که در مرکز مصراع قرار می گیرد سبب زندگی تمام کلمات دیگر می شود. مثلاً همان تعبیر «چه سنجد؟» در بیت حافظ، مرکز این رستاخیز است. معلوم نیست چگونه، درین بافت، این تعبیر چنین تشخص و تمایزی یافته است. به طور مبهم می توان آن را احساس کرد امّا علت و راز آن را نمی توان بیان داشت. منظور، استعمال «چه سنجد با…» درین مورد خاص است نه این که تصور کنید، چنین تعبیری اختراع حافظ است، ادبیات فارسی ( نظم و نثر قبل از حافظ ) پر است از این تعبیر و شاید، بی فایده نباشد یادآوری این نکته که یکی از شاعران بزرگ خودمان نیز گویا، شعر را رستاخیز کلمات تلقی می کرده است و عقیده داشته است که این رستاخیز کلمات سبب «حشر معانی»، می شود و این تعبیر حشر معانی او، خود چشم انداز دیگری است از این مفهوم:
wiki: موسیقی شعر