موزون

/mowzun/

مترادف موزون: آهنگین، خوش آهنگ، خوش نوا، هم آهنگ، متناسب، سجع، سنجیده، وزن شده

متضاد موزون: ناموزون، ناسنجیده، نسنجیده

برابر پارسی: آهنگین، سنجیده

معنی انگلیسی:
euphonious, graceful, harmonious, lilting, measured, poetic, rhythmic, rhythmical, tuneful, just, symphonic, well - proportioned, elegant

فرهنگ اسم ها

اسم: موزون (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mo(w)zun) (فارسی: موزون) (انگلیسی: mowzun)
معنی: وزن شده، سنجیده شده، متناسب، هماهنگ، آهنگ دار، دارای اجزای منظم، متناسب و زیبا، دارای آهنگ موسیقی، ( در حالت قیدی ) به صورت هماهنگ و متناسب، ( در قدیم ) لطیف و حساس
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم دختر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

موزون. [ م َ ] ( ع ص ) سنجیده شده و اندازه کرده شده. ( ناظم الاطباء ). سنجیده. ( آنندراج ). با وزن کشیده. مقدر. سخته. صاحب وزن. بوزن :
سنگ ترازو به سیم کس نستاند
گرچه بود همچو سیم سنگ تو موزون.
ناصرخسرو.
|| معادل. همسنگ :
بندیش از این ثواب و عقاب اکنون
کاین در خرد برابر و موزون است.
ناصرخسرو.
- موزون شدن ؛ وزن کرده شدن. به وزن درآمدن.
- || مجازاً متناسب و متعادل و همسنگ گشتن :
ذره ای گر جهد تو افزون شود
در ترازوی خدا موزون شود.
مولوی.
|| ( اصطلاح فقهی ) چیزی که مقدار آن بوسیله وزن نوعاً معین می شود. ( یادداشت لغت نامه ). || کامل. تمام عیار :
از خلق جعفر دومش آفریده حق
چون زرّ جعفری همه موزون و معنوی.
خاقانی.
وز پی آن تا زند سکه به نام بقاش
می زند از آفتاب آقچه موزون فلک.
خاقانی.
- موزون عیار ؛ که عیار کامل و شایسته ای دارد. دارای معیار درست و متناسب.
- || کنایه از زیبا و متناسب و مطبوع :
سخنهاش موزون عیار آمد آوخ
که ناقه به جز ژاژخایی نیابی.
خاقانی.
|| نیک آراسته و خوش پسندیده. دلپذیر. خوش آیند. صاحب آنندراج گوید: پارسیان به معنی خوش آینده استعمال کنند چون طبع موزون و طینت موزون و پیکر موزون و شمایل موزون و قد موزون و قامت موزون و بالای موزون و خط موزون و خال موزون و خنده موزون و ناله موزون و نکته موزون و جز آن. ( از آنندراج ). مطبوع. دلپسند. به اندام. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) :
گرچه عزیز است زرّ، زر بدهد میر
چون سخن خوب و خوش بیابد و موزون .
ناصرخسرو.
نکته نگه دار ببین چون بود
نکته که سنجیده و موزون بود.
نظامی.
همه زیبارخ و موزون و دمساز
همه دستانسرا و نکته پرداز.
نظامی.
دو ابرو سر به هم پیوسته موزون
به زه کرده کمان چون قوس گردون.
نظامی.
کمند زلف تو در صید یارب
چگونه چست و موزون می نماید.
عطار.
ای حریفان بابت موزون خود
من قدحها می خورم از خون خود.
مولوی.
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع
ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار.
سعدی.
علی الصباح کسی را که طبع موزون است بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

وزن شده، دارای وزن، سنجیده شده ، متناسب
( اسم ) ۱ - وزن شده سنجیده . ۲ - دارای وزن ( شعر ) مقابل نا موزون : [ شعر را بر آن عرض کنند تا موزون از نا موزون پدید آید . ] ( المعجم . مد . چا . دانشگاه ۳ ) ۲۴ - متناسب : [ در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود . ] ( صائب ) یا طبع موزون . قریحه شاعرانه مستقیم که اوزان دلپسند آفریند : [ علی الخصوص کسی را که طبع موزون است چگونه دوست ندارد شمایل موزون . ] ( سعدی قزوینی . یاد داشتها ۱٠۸:۴ )

فرهنگ معین

( مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - وزن شده ، سنجیده شده . ۲ - متناسب . ۳ - هماهنگ . ۴ - آهنگ دار.

فرهنگ عمید

۱. وزن شده، دارای وزن، سنجیده شده.
۲. متناسب.
۳. دارای تناسب اندام یا حرکات متناسب: ( علی الخصوص کسی را که طبع موزون است / چگونه دوست ندارد شمایل «موزون» (سعدی۲: ۵۴۲ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{metrical} [موسیقی] دارای وزن
[موسیقی] ← ریتمی

گویش مازنی

/moozoon/ نام مرتعی در آمل

واژه نامه بختیاریکا

به بارت؛ وُر یک وندِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّوْزُونٍ: موزون - متناسب - چیزی که با اندازه گیری و حساب دقیق ساخته شده (کلمه موزون از وزن و به معنای سنجیدن اجسام از جهت سنگینی است ، لیکن آن را عمومیت داده و در اندازهگیری هر چیزی که ممکن باشد آن را اندازهگیری کرد ، به کار برده اندو در کلام خدای تعالی که فرم...
معنی أَنکَرَ: نا مطبوع ترین-نا موزون ترین-نکره ترین
ریشه کلمه:
وزن (۲۳ بار)

«مَوْزُون» در اصل از مادّه «وَزْن» به معنای شناسایی اندازه هر چیز گرفته شده است و اشاره به حساب دقیق و نظم شگرف و اندازه های متناسب در همه اجزای گیاهان است که هر یک از آنها بلکه هر یک از اجزاء آنها از ساقه، شاخه، برگ، گلبرگ، تخم و میوه حساب و کتاب معینی دارد.

دانشنامه عمومی

موزون (فیلم). موزون ( به انگلیسی: Lilting ) فیلمی بریتانیایی به کارگردانی هونگ کائو و محصول سال ۲۰۱۴ است.
این فیلم نخستین بار در ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۴، در جشنواره فیلم ساندنس بر روی پرده رفت و در بخش بهترین فیلم برداری برگزیده شد.
عکس موزون (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

tunable (صفت)
تنظیم پذیر، کوک، خوش اهنگ، موزون، خوش نوا

elegant (صفت)
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز

harmonic (صفت)
خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک

symphonious (صفت)
هم نوا، هم اهنگ، موزون، هم اوا

lilting (صفت)
خوشحال، موزون، خوش نوا

well-proportioned (صفت)
موزون، معتدل

well-shaped (صفت)
موزون، خوش هیکل

symphoniously (قید)
موزون

فارسی به عربی

متناسق

پیشنهاد کاربران

سنگیده
لیوم
موزون . . خوش آهنگ
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
مولوی دیوان شمس
موزون در اصل از ماده وزن گرفته شده که به معنی شناسائی اندازه هر چیز است . بنابراین موزون به معنی چیزی است که با شاسایی اندازه و سنجیده ساخته شده باشد . به عبارتی دیگر تمام اجزای آن متناسب با هم باشند .
اهنگین
یایانه=دروغه
کلمه بالا 👆=معنی👆
خوش ترکیب
خوش اهنگ
مرتب

هماهنگ . مرتب. دارای نظم
هماهنگ - سنجیده
ریتم
هماهنگ

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس