منها

/menhA/

مترادف منها: تفریق، کسر ، به جز

متضاد منها: جمع

معنی انگلیسی:
minus, less

لغت نامه دهخدا

منها. [ م ِ ] ( ع حرف جر + ضمیر ) مأخوذ از تازی ، به معنی از آن ، که در تفریق حساب استعمال می کنند. یعنی موضوع شده از آن و تفریق شده از آن. ( ناظم الاطباء ).
- منها ساختن ؛ منها کردن. مفروق را از مفروق منه بیرون کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ترکیب بعد شود.
- منها کردن ؛ افکندن. انداختن. کم کردن. استثناء کردن. وضع کردن. موضوع کردن. تفریق کردن. عددی را از عددی باقی فاضل کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

ازاو، از آن، ا آن کسرشده، ودراصطلاح حساب: تفریق عددی ازعدددیگر، تفریق شده از آن
۱- از آن ( مونث یا جمع ) ۲- ( اسم ) تفریق کاهش یا منها ی . تفریق از یا منها کردن . تفریق کردن کاستن
گوشت نیم پخته لحم منها گوشت نیمه پخته .

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] ۱ - (حر اض .+ ضم ) از آن (مونث یا جمع ). ۲ - (اِ. ) تفریق ، کاهش (ریاضی ).

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) تفریق.
۲. (ریاضی ) علامت تفریق.
۳. (حرف اضافه + ضمیر ) [قدیمی] از او، از آن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِنْهَا: از آن (مؤنث)
معنی یَتَرَقَّبُ: انتظار می کشید ("فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ ":ترسان و نگران در حالی که [حوادث تلخی را] انتظار میکشید از شهر بیرون رفت)
معنی مَدِینَةِ: شهر- مدینه ( در آیه شریفه 8 سوره مبارکه منافقون : "یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی ﭐلْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ ﭐلْأَعَزُّ مِنْهَا ﭐلْأَذَلَّ ..." )
معنی ﭐنسَلَخَ: تمام شد - سپری شد - جدا شد (معنای انسلاخ بیرون شدن و یا کندن هر چیزی است از پوست و جلدش ، ودر عبارت "وَﭐتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ﭐلَّذِی ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَـﭑنسَلَخَ مِنْهَا " این تعبیر کنایه استعاری از این است که آیات چنان در بلعم باعورا رسوخ...
معنی مُّشْفِقُونَ: نگرانها - دلواپسان (کلمه مشفقون جمع اسم فاعل از باب افعال است ، و اشفاق به معنای نوعی ترس است . اشفاق عنایتی است که با خوف آمیخته باشد ، چون مشفق کسی را گویند که مشفق علیه را دوست میدارد ، و میترسد بلایی به سر او آید ، این حالت را که میترسد محبوبش در...
معنی مُشْفِقِینَ: نگرانها - دلواپسان (کلمه مشفقون جمع اسم فاعل از باب افعال است ، و اشفاق به معنای نوعی ترس است . اشفاق عنایتی است که با خوف آمیخته باشد ، چون مشفق کسی را گویند که مشفق علیه را دوست میدارد ، و میترسد بلایی به سر او آید ، این حالت را که میترسد محبوبش در...
معنی قَضَی: حکم کرد - به پایان رسانید (کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با مردنش از کارش فارغ شد و معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و ...
معنی قَصْدُ: راهی که رهرواش را به هدف می رساند(قصد به معنای استقامت راه است ، یعنی راه آنطور مستقیم باشد که در رساندن سالک خود به هدف ، قیوم و مسلط باشد ، و ظاهرا این کلمه که مصدر است در عبارت "عَلَی ﭐللَّهِ قَصْدُ ﭐلسَّبِیلِ " به معنای اسم فاعل است ، و اضافه شدن...
معنی مَلَئِهِ: جمعیت عظیم و متفقش - اشراف و بزرگان قومش -درباریانش (کلمه ملا به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ به معنای اشراف و بزرگان قو...
معنی مَلَئِهِمْ: جمعیت عظیم و متفقشان - اشراف و بزرگان قومشان -درباریانشان (کلمه ملا به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ به معنای اشراف و بزر...
معنی مَلَإِ: جمعیت عظیمی که بر یک نظر متفقند - اشراف و بزرگان قوم -درباریان (کلمه ملا بطوری که گفتهاند به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ...
ریشه کلمه:
من (۴۰۹۷ بار)
ها (۱۳۹۹ بار)

مترادف ها

minus (اسم)
منهای، منها، علامت منفی

subtraction (اسم)
کاهش، منها، تفریق

فارسی به عربی

ناقص

پیشنهاد کاربران

واژه منها
معادل ابجد 96
تعداد حروف 4
تلفظ menhā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( مِ ) [ ع . ]
آواشناسی menhA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
پیشنهادِ واژه :
برابرِ پارسیِ واژه یِ اروپاییِ " Subtraktion " یا " تفریق" ، واژگانِ " کم کرد، واکاست" می شود.
نمونه:
Subtraktion von Ordinalzahlen ( آلمانی ) = کم کردِ اعدادِ ترتیبی یا واکاستِ اعدادِ ترتیبی.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین در برخی جاها می توان از واژگانِ " واکاهِش، واکاهی" بهره جست.
برابرِ پارسیِ واژه یِ " تفریق کردن، منها کردن" یا " subtrahieren ، abziehen " در زبانِ آلمانی، واژه یِ " واکاستن یا واکاهیدن" می شود.
افزون بر " واکاستن"، ما می توانیم به جایِ واژه یِ " تفریق کردن" از "واکاهی کردن" بهره بگیریم.
چرا پیشوندِ " وا" ؟
چون پیشوندِ " وا" افزون بر اینکه عملگری برایِ " جدا کردنِ چیزی ( ازهمان چیز ) " می باشد، عملگرِ پیشوندیِ " از" نیز می باشد؛ ما در تفریق، چیزی را " از " چیزی کم می کنیم یا چیزی " از" همان چیز کم می شود، از همین رو از پیشوندِ " وا" بهره می جوییم و نیاز به یادآوری است که پیشوندِ " وا" نقشِ کارکردیِ یکسانی با پیشوندِ " ab" در زبانِ آلمانی دارد و همانگونه که در بالا گفته شد، آلمانی ها به " تفریق کردن "، "abziehen ( von ) " می گویند که دارایِ پیشوندِ " ab" و کارواژه یِ " ziehen" به چمِ " کِشیدن" است.
( برایِ بررسیِ بیشتر به پانوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ "وا" از همین تارنما مراجعه بفرمایید. )
نکته:
واژگانِ پیشنهادیِ شما برایِ " تفریق کردن، منها کردن" نیز بهتر است که دارایِ پیشوندِ " وا " باشد تا کارکردِ " جدایِش و تفریق" را به زیبایی برساند ( وا . کارواژه ) .

تفریق
تفاضل
مِن به معنای از هستش و ها هم ضمیر غایب است که می شود آن پس منها به معنای از آن است
کاهش ، کم کردن از عدد
کم کردن از عددی

کم کردن ( در عدد ) ، منهی کردن
کم کردن

بپرس