مندرس

/mondares/

مترادف مندرس: اسقاط، پاره پاره، پوسیده، خلق، خلقان، ژنده، فرسوده، کهنه، مرقع

متضاد مندرس: نو

معنی انگلیسی:
mean, ragged, raggedy, shabby, tattered, tatters, threadbare, worn, ribbons, rusty, scruffy, tatty, worn out, obliterated

لغت نامه دهخدا

مندرس. [ م ُ دَ رِ ] ( ع ص ) رسم مندرس ؛ نشان و علامت ناپدیدگردیده و محوشده. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). منطمس. ازمیان رفته :
منزلی کاندر سوادش منقطع رود وسرود
منزلی کاندر جوارش مندرس خمر و خمار.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 266 ).
مدارس چو رسم کرم مندرس
مکارم سیه رو چو دست قضا.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 258 ).
- مندرس شدن ؛ از میان رفتن. محو شدن :
ز انعام تو منبسط شد زمین
در ایام تو مندرس شد فنا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 32 ).
بیشتر از رسوم پادشاهی به روزگار ایشان مندرس شد. ( چهار مقاله ص 40 ).
شد نام معن زایده و قس ساعده
منسوخ و مندرس ز عطا و کلام تو.
عبدالواسع جبلی.
بستانها و کوشکهای دیگر که خداوندان آن را نمی شناسند و نمی دانند و بیشترین آن مندرس و منهدم شده اند. ( تاریخ قم ص 36 ).
- مندرس گردیدن ( گشتن )؛ محو شدن. از میان رفتن. ناپدید شدن :
بهاری بس بدیع است این گرش با ما بقا بودی
ولیکن مندرس گردد به آبانها و آذرها.
منوچهری.
آن هجو مندرس گشت و از آن جمله این شش بیت بماند. ( چهار مقاله ص 81 ). و محجه انصاف که به مواطاة اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته. ( سندبادنامه ص 10 ). اندر طریقت فترت پیدا آمد لا بلکه یکسره مندرس گشت. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 11 ). نظر حکیم مقصور است بر تتبع قضایای عقول و تفحص از کلیات امور که... به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و متبدل نگردد. ( اخلاق ناصری ). اذان مؤذن... منقطع شد ومدارس دربسته و مندرس گشت. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 49 ). به سبب تغییر روزگار و تأثیر فلک دوار... مدارس درس مندرس و معالم علم منطمس گشته... ( جهانگشای جوینی ایضاً ص 3 ).
|| کهنه و فرسوده و جامه کهنه و فرسوده. ( ناظم الاطباء ). کهنه و فرسوده و خصوصاً جامه کهنه. ( غیاث ) ( آنندراج ).

مندرس. [ م َ دَ رَ ] ( اِخ ) نهری در آسیای صغیر در غرب آناطولی به طول تقریبی 380 کیلومتر که به ارخبیل می ریزد. رجوع به المنجد و قاموس الاعلام ترکی و مندره و مئاندر شود.

فرهنگ فارسی

کهنه، فرسوده، جامه کهنه
( اسم ) کهنه فرسوده .

فرهنگ معین

(مُ دَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کهنه ، فرسوده .

فرهنگ عمید

۱. کهنه، فرسوده.
۲. نابودشده، ازبین رفته.

واژه نامه بختیاریکا

( مندرس(لباس) ) شرِه؛ لِکه

دانشنامه عمومی

مندرس (ازمیر). مندرس ( به ترکی استانبولی: Menderes ) یک منطقهٔ مسکونی در ترکیه است که در استان ازمیر واقع شده است. [ ۳]
عکس مندرس (ازمیر)عکس مندرس (ازمیر)عکس مندرس (ازمیر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مِنْدِرِس
(به ترکی: بیوک مندرس؛ یا: مندرس بزرگ) رودی به طول حدود ۴۰۰ کیلومتر، در ترکیۀ اروپایی. از نزدیکی افیون قره حصار سرچشمه می گیرد و در مسیری پرپیچ وخم جریان می یابد و به دریای اژه می ریزد.

مترادف ها

worn (صفت)
ساییده، مندرس

worn-out (صفت)
کهنه، فرسوده، مانده، زهوار در رفته، مندرس، خسته و کوفته

run-down (صفت)
کهنه، مندرس

threadbare (صفت)
مندرس، نخ نما

فارسی به عربی

رث

پیشنهاد کاربران

کهنه - فرسوده - قدیمی - مندرس
Shabby به نظرم معادل خوبیه
Old
Ragged
Ancient
Wornout
درس در لغت به معنی تکرار چیزی است و از آنجا که به هنگام مطالعه و فرا گرفتن چیزی از استاد و معلم ، مطالب تکرار می گردد به آن ، درس گفته شده است ، و نیز اگر می بینیم کهنگی و فرسودگی را درس و اندراس می گویند به خاطر آن است که باد و باران و حوادث دیگر پی درپی بر بناهای کهنه گذشته و آنها را فرسوده ساخته است .
...
[مشاهده متن کامل]

تفسیر نمونه ج : 6 ص : 434

کهنه و فرسوده
کهنه

بپرس