مند


معنی انگلیسی:
full of, having

لغت نامه دهخدا

مند. [ م َ ]( پسوند ) یعنی خداوند، با کلمه دیگر ترکیب کنند و تنها مستعمل نشده چون مستمند و دردمند و روزی مند و آزمند و آه مند. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی صاحب و خداوند باشد و بیشتر در آخر کلمات آید، همچو دولتمند؛ یعنی صاحب دولت و ارجمند؛ یعنی صاحب و خداوند قدر و قیمت و حاجتمند و دردمند هم از این قبیل است به معنی صاحب درد و غمناک. ( برهان ) ( آنندراج ). از جمله حروفی است که همیشه به آخر اسم ملحق می گردد و معنی دارایی و خداوندی به آن می دهد، مانندارجمند؛ یعنی خداوند قدر و قیمت و حاجتمند؛ یعنی صاحب حاجت و محتاج و دردمند؛ یعنی دارای درد و خردمند؛یعنی دارای خرد و عقل. ( ناظم الاطباء ). در پهلوی ، مند و نیز اومند . اوستایی ، منت . ( حاشیه برهان چ معین ). مزید مؤخری است که معمولاً به آخر اسم معنی درآید و تصاحب و مالکیت را رساند، مانند: آبرومند. آرزومند. آزمند. آگه مند. آهمند. آهومند. ادراک مند. ارادتمند. ارمند. اصل مند. اقبالمند. اندوهمند. اندیشمند. اندیشه مند. بخت مند. بزه مند. بهره مند. بیدادمند. پندمند. پورمند. پیروزمند. ثروتمند. حاجتمند. حسرتمند. خارمند. خجلتمند. خردمند. خطرمند. خندانمند. خواهشمند. دانشمند. دردمند. دولتمند. رحم مند. رضامند. رنجمند. روزی مند. زورمند. زهرمند. زیانمند. سازمند. سالمند. سخاوتمند. سزامند. سعادتمند. سودمند. شرافتمند. شره مند. شعورمند. شکایتمند. شکوهمند. شکْوه مند. طالعمند. عفومند. عقلمند. عقیده مند. علاقه مند. عیالمند. غیرتمند. فراستمند. فرمند. فرهمند. فضیلت مند. فیروزمند. قرضمند. قیمت مند. کارمند.کرامند. کراهتمند. کندمند. گره مند. گله مند. مزدمند.مستمند. مهرمند. نیازمند. نیرومند. نیومند. هنرمند.هوشمند. یارمند. یالمند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در کلمه کشتمند معنی جای دهد نظیر زار در کشتزار به معنی مزرعه. ( یادداشت ایضاً ). || مزید مؤخر امکنه : میمند. بیمند. فیروزمند. ( در سیستان ). هیرمند = هیلمند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

مند. [ م َ ] ( اِ ) نام نوعی از عنبر بود که سیاه و گران بود. ( فرهنگ جهانگیری ).نام نوعی از عنبر است و آن سیاه و سنگین و گران می باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).... در قرابادینها یافته نشد و سراج اللغات گوید: «و بعضی به معنی نوعی از عنبر سیاه و گران قیمت نیز نوشته اند و ظاهراً به «مید» به یای مجهول که نوعی از عطریات است واز گربه زباد حاصل می شود اشتباه کرده اند و حال آنکه بدین معنی هم هندی است نه فارسی ». ( فرهنگ نظام ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نام رودیست در جنوب کشور ایران در جنوب فارس دارای دو شعبه مهم که یکی از کوههای برفی واقع در شمال غربی شیراز سرچشمه گرفته موسوم به قراقاچ و دیگری از کوه بزپار جاری شده و به آن متصل میگردد و در شمال زیاد است وارد خلیج فارس میشود .
پساوندکه در آخرکلمه درمی آیدومعنی صاحب ودارنده رامیرساندمثل ارجمند، خردمند، دردمند، برومند
پسوند دارایی و تصاحب و اتصاف : آزمند ارجمند حاجتمند خردمند دانشمند دردمند دوستمند سودمند شرافتمند علاقه مند هنرمند هوشمند.
رودی است در جنوب ایران که از رود های مهم حوضه خلیج فارس محسوب می گردد . دارای دو شعبه مهم است : یکی از کوههای برفی واقع در شمال غربی شیراز سر چشمه گرفته به قراقاچ و دیگری از کوه بزپار تجاری شده در پسی رودک به آن متصل می گردد و رود های دیگر مانند شور رود و غیره به آن ملحق شده در شمال زیارت وارد دریا می شود .

فرهنگ معین

(مَ ) [ په . ] پساوند که در آخر کلمه درمی آید و معنی صاحب و دارنده را می رساند مانند: ارجمند، خردمند، دانشمند، هنرمند.

فرهنگ عمید

صاحب، دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): ارجمند، خردمند، دردمند. &delta، در بعضی ترکیبات واو هم افزوده می شود مثل: برومند، تنومند، دانشومند.

واژه نامه بختیاریکا

( مُند ) چُرت؛ دوف
( مِند ) مدفوع برّه

پیشنهاد کاربران

" - مَند:mand - " در زبانِ پارسیِ نوین به پیروی از زبانِ پارسیِ میانه به دو ریخت می آید:
1 - " - مَند" بمانندِ واژگانی همچون " هنرمند و. . . " ؛
2 - " - ومَند : ōmand - " بمانندِ واژگانی همچون " تنومَند" . ( در زبانِ پارسی همچنین داریم : هستومَند و. . . ) .
...
[مشاهده متن کامل]

از هر دو ریختِ بالا می توان در راستایِ " سره سازیِ زبانِ پارسی" بهره برد.

به نظر می رسد مند به معنای دارنده چیزی به اندازه زیاد باشد
کارمند
اندیشمند
خردمند
و. . . . .
که همه دلیل بر فراوانی دارند
ریشه شناسی پسوند "مَند":
این پسوند در پارسی از "وَنت" در اوستایی می آید و این پسوند دچار دگرگونی آوایی ( ت/د ) و همچنین ( و/م ) شده است که دگرگونی دومی کمی کمیاب است.
این پسوند، برای نمونه در واژه ای که در فرتور زیر میبینید آورده شده است. این واژه برابر "زَستَ وَنت" است که "زستَ" همین "دست" است و "وَنت" نیز همین "مَند" میباشد، پس این واژه برابر "دستمند" است
...
[مشاهده متن کامل]

این پسوند "مَند" در پارسی در زبان یونانی به ریختِ "ont" در آمده است که با "وَنت" در پیوند است.
بِدرود!

مند
دوستان گِرامی.
بِکار بردن این واژه خیلی چَمین ( =منطقی ) نیست!
چرا که ما پیشوند بسیار ساده تَر "بِ" را داریم که هم برابر "به" است و هم برابر "با" و برابر دومش، جایگزین بسیار بِهتَری برای "مَند" است چون هم آسان تر است هم کوتاه تر و هم برای ساخت واژگانی که به راستی کاربردی هستند و میتوانند جایگزین برابر های انگلیسی و عربی شان شوند، بهتر است.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی شاید بگویید:"اگر واژه پَس از "بِ" نیز "ب" بود گویش آن واژه زیبا نمی شود"
باید پاسخ دَهَم که:
1 - این پدیده خیلی کم رخ می دهد.
2 - برای هر پسوند و پیشوندی چنین پدیده ای شایدی است. برای نمونه، اگر واژه پیش از "مند" با "م" پایان یابد، آنگاه چنین چیزی رخ می دهد پس این کاستی و کمبود همه پسوند ها و پیشوند ها است.
اگر هم جایی بود که باید از پسوند بِکار ببرید، پسوند "دار" بسیار بِهتر وشناخته شده تَر از "مَند" است. مردم تنها واژه با "مَند" ای که با آن کار دارند "کارمند" است!
پس بکار بردن از این پسوند، نادرست است و با چِرایی هم در این دیدگاه به آن پرداختم. پس تنها بِدانید که "مَند" برابر "دار" است و خواهشمندم در پیشنهادهایتان از آن بکار نبرید.
ولی مَن که باشم که بخواهم بگویم شما چه کار کنید یا نه!هر کاری دِلِتان خواست بکنید ولی تنها عَرض کردم که این یک پیشنهاد است و بِهتر است که اینگونه باشد.
بِدرود!

دیدگاه شماره 2:
پیشنهاد میکنم به جای پسوند "مند" از پسوند "دار" بکار ببریم که برابر هستند.
خب اگر برابر هستند چرا باید از "دار" بکار گرفت؟
چون که در میان مردم ایران، گفتن "مند" خیلی جا نیفتاده است و پسوند "دار" خیلی خیلی بیشتر جا افتاده است و یکی از پرکاربردترین پسوند ها است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس به جای "مند" بهتر است در واژه سازی از "دار" بکار ببریم مگر آنکه نشود!
بدرود!

مندن ( فعل قدیمی ) : داشتن، در خود داشتن، در اختیار داشتن، گمان داشتن، اندیشیدن، فکر داشتن، درون رفتار داشتن ( برخلاف رفتار که می تواند صادقانه نباشد ) ، خصلت ذاتی داشتن، از ته دل داشتن، از درون ( نفس ) داشتن، از ذات خود داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

ـمند : زابان گذشتۀ ( وجه وصفی گذشته ) مندن که بعنوان پسوند تصور می شود به معنی گرفته، دارا : هنرمند، توانمند، قدرتمند، آرزومند، گله مند، گلایه مند، ارجمند، خردمند، دانشمند، عیالمند، کارمند، دردمند،
منش : خصلت ذاتی، رفتار صادقانه، اندیشه، طرز رفتار و فکر درونی، طرز رفتار که از عمق جان بیرون آمده و از سر چاپلوسی و فریب نیست، خو، خوی، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت

واژه مند=چیزی که دارای واژه است.
در پارسی پهلوی این پسوند به شیوه اومَند بوده است یا به گونه ای دیگر پیش از مند، یک "او" بوده است که رفته رفته برای گویش آسانتر از میان رفته است.
با دوستی که گفت مند کردیه موافق ترم چراکه اگه مند فقط به معنی دارا و صاحب باشه در واژه هایی مانند مستمند چندان رسا و گویا نیست مگر اینکه بگیم مستمند یعنی مانده در مُستی و بیچارگی که در این صورت مند به معنی مانده در بیچارگیه و در همین صورت وقتی بگیم هنرمند و دانشمند یعنی کسی که چنان مانده و غرق در هنر و دانشه که هیچ جوره نمی شه درش آورد. کوتاه اینکه مند کوتاه شده مانده س .
...
[مشاهده متن کامل]

سپاس از آبادیس
و سپاس از دوستان

مند
در آخر کلمه می آید و صاحب و دارا بودن را می رساند مثلا دردمند یعنی کسی که درد دارد و صاحب درد است یا ثروتمند یعنی کسی که دارا و صاحب ثروت است
سمند نام یک ماشین
Mond
ستون های چوبی کپر در زبان ملکی گالی بشکرد
گلمند
خواهش منو
هنرمند، توانمند، علاقه مند، سال مند
سود گرفته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس