منال

/manAl/

مترادف منال: درآمد، ملک، تمکن، تمول، ثروت، دارایی

برابر پارسی: یافتن

فرهنگ اسم ها

اسم: منال (دختر) (عربی) (تلفظ: manāl) (فارسی: مَنال) (انگلیسی: manal)
معنی: مال، دارایی، ملک، ثروت، درآمد، مِلک، مداخل، رسیدن، دست یافتن، همچنین یکی از توابع شهرستان قیر و کارزین فارس
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

منال. [ م َ ] ( ع اِ ) جای یافتن چیزی. ( غیاث ). || ( مص ) نیل. یافتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). در عربی مصدر است و به معنی یافتن و به چیزی رسیدن یا چیزی به کسی رسیدن. ( کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ص 313 ) : اگر در باب ایشان اصطناعی فرمائی... به منال و اصابت که از اشغال یابند شادمان و مستظهر شوند. ( کلیله ایضاً ).
- بعیدالمنال ؛ که دست یافتن بدان دشوار باشد : همت بر کاری بعیدالمنال گماشته است که بدان دشوار توان رسید. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 238 ).
|| ( اِ ) طور و طریقه و منوال وخوی. ( ناظم الاطباء ). || حاصل و محصول اراضی ملک و باغ و مزرعه و جز آن. ( از ناظم الاطباء ). محل حصول شی ٔ، چنانکه اراضی ملک و جاگیر و باغ و مزرعه و دکان که این همه محل حصول مال و زر هستند. ( غیاث ):
ولیکن گرفتم که هرگز نجویم
نه ملک و منالی نه مال و متاعی.
خاقانی.
چه یافتن منال بی وسیلت مال دشخوار و ناممکن بود. ( سندبادنامه ص 293 ).
بنده صاحب عیال و مال نداشت
بجز آن مزرعه منال نداشت.
نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 340 ).
منال مسلمانان کلی برمی داریم. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 20 ). از جهت موضوع غله منال ایشان که راه حرمت نرفته بود... ( المضاف الی بدایعالازمان ص 35 ). || مال و دولت و ثروت. ( ناظم الاطباء ). آنچه یابند از مال و ثروت و خواسته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
به پیراستن کار و به آراستن ملک
از او یافته هر شاهی رسمی و منالی.
فرخی.
نگردد چون منی خود گرد بیشی
نه گرد حیلت از بهر منالی.
ناصرخسرو.
نیست در این کنج و در این نیز گنج
نامدم اینجای ز بهر منال.
ناصرخسرو.
ز رای تست خرد را دلیل و یاریگر
ز دست تست سخا را منال و دست گذار.
مسعودسعد.
به منال و اصابت که از اشغال یابند شادمان و مستظهر شوند. ( کلیله و دمنه ).
نه در صدر تملق کنم ز بهر طمع
نه از ملوک مذلت کشم ز بهر منال.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 241 ).
خلق همه عالم ز تو با نفع ومنالند
بر عالمیان عالم نفعی و منالی.
سوزنی.
چهار چیزکه اصل فراغت است و منال
نیرزد آن به چهار دگر در آخر حال
کند به شرم ملامت ، عمل به خجلت عزل
بقا به تلخی مرگ و طمع به ذل سؤال.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جای یافتن چیزی، جائی که از آن سودوحاصل بدست آیدمثل مزرعه ودکان
۱ - ( اسم ) جای یافتن چیزی . ۲ - محلی که از آن سود و حاصلی بدست آید مانند مزرعه و دکان . ۳ - در آمد املاک و اراضی و شغل و منصب : [ اگر در باب ایشان اصطناعی فرمایی دل تو فارغ گردانند و بمنال اصابت که از اشغال یابند شادمان و مستظهر شوند . ] ( کلیله .مصحح مینوی . ۴ ) ۳۱۳ - مالیات جنسی ( قاجاریه ). یا مال و منال . خواسته و ملک مستغل ( منقول و غیر منقول ) : [ ما را تو و قبول نیازی و خلوتی مال و منال هر دو جهان از رقیب ما . ] ( نظیری . چا. امیر کبیر.۲۹ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جایی که از آن سود و حاصل به دست آید مانند مزرعه . ۲ - مال ، ثروت . ، مال و ~ خواسته و ملک مستغل (منقول و غیرمنقول ).

فرهنگ عمید

مال و دارایی، ثروت.

گویش مازنی

/mennaal/ نام مرتعی در آمل & بهره ی مالکانه در دوران ارباب و رعیتی، نوعی بهره ی مالکانه

جدول کلمات

دارایی

پیشنهاد کاربران

منال =به کسر م
این واژه به معنای بچه می باشد و درزبان کردی کرمانشاهی به معنای بچه و کودک وطفل می باشد .
منال کورهی =بچه ی کجایی
منال =به فتح م درزبان فارسی به معنای دارایی و همراه با مال می اید . مال ومنال = دارایی و مال
منال به گویش بختیاری یعنی سر و صدا مکن
منال : منال اسم دختر ( عربی ) .
منال به معنی : رسیدن ، دست یافتن ، ثروت ، دارایی .
درزبان لری گویش بختیاری
مال یعنی دارایی
منال یعنی جایگاه _جا - مکان
به مال منالت مناز
یعنی به دارایی و جایگاهت دل نبند
مال به کوردی خانه و منال بچه. معنی ادم که به یک جایگاهی اجتماعی رسیده مال و منال دارد یعنی زن خانه و بچه دار. درضمن خانم خانه با مال حساب میشه چون خانه بدون زن خانه نیست.
منال : از نام های قدیمی و زیبا نیز هست و به معنای رسیدن به خواسته ها و آرزوها در زندگی است.
برا کردی پسرونس یا دخترونه؟
منال : مَنال ( دخترانه ) 1 - ( در قدیم ) مال، دارایی، مِلک، ثروت؛ 2 - درآمد، مداخل.
منال: منال در کردی به معنی فرزند است مال و منال یعنی: دارایی و فرزند، مال و فرزند.
مناڵ در کوردی به معنای فرزند است. در اصل هم منداڵ است که به صورت مناڵ کوتاه می شود.
خانه . محل زندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس