ملحاء

لغت نامه دهخدا

ملحاء. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) درخت برگ ریخته. || گوشت پشت از دوش تا سرین. || لشکر گران.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مؤنث املح. گویند: نعجة ملحاء؛میش سپید سیاهی آمیخته. || لیلة ملحاء؛ شبی که از ژاله و یا شبنم سپید باشد. ( ناظم الاطباء ).

ملحاء. [ م ِ ] ( ع اِ ) آلتی که بدان پوست درخت برکنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

ملحاء. [ م َ ] ( اِخ ) نام لشکری که آل منذر را بود. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس