درسرای دوستی آن به که فرشی افکنم
خشت او باشد ز جان و خون او باشد ملاط.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 458 ).
و رجوع به ملات شود. || کناره کوهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کناره کوهان شتر. ( ناظم الاطباء ). || پهلو.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ملاطان شود. || ابن ملاط؛ ماه نو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هلال. ( از اقرب الموارد ). || ابنا ملاط؛ دو بازوی شتر یا دو شانه جای آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خذوا بابنی ملاطه ؛ بگیرید از دو بازوی او. ( از اقرب الموارد ).ملاط. [ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 850 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).