مفعول فیه

فرهنگ فارسی

( اسم ) یا ظرف عبارت از اسم مکان یا زمانی است که متضمن معنی فی ( در ) باشد مانند بوم و میل در دو مثال زیر: صمت یوما و مشیت میلا توضیح مفعول فیه در اوستا و پارسی باستان وجود داشته ودر فارسی جزو مفعول بواسطه است : حسن بخانه وارد شد .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مفعول فیه، اصطلاح نحوی است که برای زمان یا مکان فعل در جمله ذکر می شود که معادل قید زمان و قید مکان در فارسی است.
عنوان مورد بحث از اسم (مفعول) و قید آن (فیه) تشکیل شده و در مقابل "مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد.لفظ "مفعول" به تنهایی، اسم مفعول از مادّه ی "فعل" و در لغت به معنای معمول و انجام یافته است اما در صورت اِسناد آن به قید "فیه"، معنای "انجام یافته در آن" خواهد داشت. در این معنا، "فی" برای ظرفیت بوده و قید "فیه" در مقابل قیود دیگری همچون قید "به" در "مفعول به" و یا "له" در "مفعول له" است.
معنای اصطلاحی مفعول فیه
"مفعول فیه" در اصطلاح نحو، اسمی را گویند که با تقدیر معنای "فی" (ظرفیت) قبل از آن، بر زمان یا مکان وقوع حدث("حدث"، معنایی است مجرد و عقلی محض که تنها وجود عقلی دارد و به عبارت دیگر "حدث"، صورت عقلی محضی است که قوام آن به غیر بوده و دلالتی بر صاحب آن، اِفراد، تثنیه، جمع، تذکیر و تانیث ندارد.) دلالت دارد؛ به عنوان مثال "لیلاً" در عبارت "جاءت السیارة لیلاً"، مفعول فیه و اسمی است که با تقدیر معنای "فی" قبل از آن، بر وقوع حدث (آمدن) در شب دلالت دارد.
وجه نام گذاری مفعول فیه
همان طور که در معنای لغوی بیان شد حرف جر "فی" در "مفعول فیه" برای ظرفیّت است که با لحاظ این معنا، معنای لغوی در "مفعول فیه" با معنای اصطلاحی آن موافق خواهد بود؛ زیرا "مفعول فیه" اسم زمان یا مکانی است که انجام یافته ای (حدث) در آن زمان یا مکان واقع شده است.
جایگاه مفعول فیه
...

پیشنهاد کاربران

این مصطلح نحوی در هیچ محاوره استفاده نکنید!
فحش ناموسی محسوب میشه!
مفعول فیه ؛ آن را ظرف هم گویند و ظرف در اصطلاح نحویان وقت یا مکان باشد که اغلب متضمن �فی � است مانند: سافرت یوم الجمعة. مفعول فیه منصوب به عامل ظاهری ، مانند: �فرسخا� در جواب کسی که گوید: �کم سرت � و هر
...
[مشاهده متن کامل]
وقتی اعم از آنکه مختص باشد یا مبهم قابل است که منصوب شود، اما مکان ، شرط آن آن است که مبهم باشد چون �جهات ششگانه � ( یمین ، یسار، فوق ، تحت ، امام ، خلف ) یا شبه آن مانند �جانب ، ناحیه � و همین طور مقادیر، مانند میل و فرسخ و همین طور آنچه از فعل درست می شود، مانند مجلس و مشرق. . . بعضی از کلمات در اصل ظرفند لکن فاعل یا مفعول. . . واقع می شوند، مانند �یوم ، شهر� که ظروف متصرفه اند. از جمله ظروف غیرمتصرفه �عوض ، قط و لدی است �. ( از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ) .