مفارقت نفس از بدن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از جمله مسائلی که معمولا در انتهای مباحث علم النفس اسلامی مطرح می گردد مساله مرگ طبیعی یا مفارقت نفس از بدن است. بر این اساس بررسی می شود که حقیقت مرگ چیست و چگونه می توان چنین واقعیتی را تفسیر کرد. طبعا هرگونه کلامی در رابطه با مفارقت نفس از بدن، تا حدی به مباحثی چون ماهیت نفس و چگونگی رابطه نفس با بدن وابسته است. در مباحث ماهیت شناسی نفس گفته شده است که نفس موجودی مجرد است؛ حال یا تجرد برزخی دارد و بعد از مرگ به واسطه این تجرد برزخی اش باقی می ماند همچنان که ملاصدرا این نحوه از تجرد نفس را در اکثر انسان ها ثابت می کند و یا تجرد عقلانی دارد که باز هم بدین وسیله می تواند بعد از فساد بدن باقی بماند.
در نظر صدرالمتالهین وابستگی نفس به بدن در آغاز پیدایش مانند شیئی است که در حدوث خود محتاج شیء دیگری است هر چند در تداوم وجود و تشخص خود نیازی به آن ندارد. ولی پس از این مرحله تعلق نفس از نوع دیگری می گردد؛ یعنی نیاز نفس به بدن صرفا از جهت به دست آوردن پاره ای کمالات نفسانی است که جز از راه تدبیر بدن حاصل نمی شود. در نظر ابن سینا رابطه نفس و بدن به صورت خلاصه اینگونه مطرح شده است که بدن محل امکان حدوث نفس نیست؛ زیرا که بدن مباین نفس است؛ حتی بدن محل امکان فساد نفس نیز نمی باشد، بلکه با هیئت مخصوصی قبل از حدوث نفس موجود است و محل امکان و آمادگی حدوث صورت انسانی است که با بدن مقارن می شود و آن را نوعی محصل می گرداند. وجود این صورت انسانی ممکن نیست مگر با مبدا قریبش که نفس است. به همین جهت بدن با هیئت مخصوصش، از حیث اینکه نفس، صورت یا مبدا صورت است، شرط در حدوث نفس است نه از این حیث که نفس، موجود مجرد است و این بدین معنی است که بدن شرط وجود نفس نیست بنابراین شرط بقاء آن نیز نمی باشد. پس نفس با از بین رفتن بدن معدوم نمی شود.
جدایی نفس و بدن
طبق این مقدمات یک نتیجه مشترکی می توان گرفت که نفس به جهت کسب پاره ای از کمالات با بدن در ارتباط است و چون این نفس در نهایت به جایی خواهد رسید که دیگر برای به دست آوردن کمالاتش احتیاجی به بدن نداشته باشد از این بدن عنصری مفارقت می کند. ملا صدرا در توصیف این مفارقت و مقدمات آن اینگونه می گوید: بدان که نفس حامل بدن است نه این که بدن حامل نفس است، آنگونه که بیشتر مردم گمان می برند. نفس محصول و اثر جسم نیست که با تقویت و تضعیف بدن، قوت و ضعف پیدا کند، بلکه بدن محصول و مولود نفس است. این نفس است که بدن را به هر سمت و سویی که بخواهد می برد و هر گونه که بخواهد تدبیر می کند. صعود و ورود نفس با این بدن دنیوی به عالم ملکوت و بهشت ارواح و سعدا و منزل اعلا ممکن نیست، بلکه وقتی از این قالب مادی ظلمانی خلاص شد، با بدن نوری برزخی از جنس عالم ملکوت به آنجا صعود می کند. چنان که صعود نفس به عالم مثل و مجردات محضه و بهشت مقربان با بدن برزخی ملکوتی ممکن نیست. نفس باید، هم از بدن دنیوی مادی و هم از بدن برزخی مثالی خارج شود تا لایق حضور در عالم جبروت و جنت مقربان شود.
← دیدگاه ملاصدرا
تعبیر رایجی در مورد مرگ است که می گوید: مرگ قطع علاقه نفس از بدن است. این عبارتی کامل نیست، زیرا در هنگام مرگ، نفس صرفا از این بدن عنصری جدا می شود، و این بدن عنصری مانند پوست مار است که از آن جدا می شود و نمی توان آن پوست انداخته شده را، بدن نام نهاد. تعبیر دقیق تر در این باره استفاده از مثال لباس و انسان است. زیرا در هنگام مرگ گویی آدمی لباسی از تن در می آورد و با هیئت تازه ای به زندگی خود در جهان دیگر ادامه می دهد. ابن سینا در این باره که اجزاء بدن، جزئی از ما نیستند می گوید: حقیقتا این اعضا برای ما جز لباس نیستند، لباسهایی که به جهت همراهی ما با آنها در زمانی طولانی و اینکه ما آنها را لازم داشته ایم، گمان بر این رفته است که اجزائی از ما هستند.
مرگ در کلام عرفا
...

پیشنهاد کاربران

بپرس