منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه مغان از ریشه ی مغ است
منبع عکس. فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
مغ
مُغ یا مُگ ( جمع آن مُغان و موگان ) به معنی دانا، عالم، بزرگ، تنها لقب ثبت شده از روحانیان غرب ایران در دورهٔ ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی است. در دورهٔ اشکانی و ساسانی مغ برای موبدان زرتشتی و میترایی و بعضی دیگر ادیان دوران ساسانی و هخامنشی به کار می رفت. اولین کاربرد مغ در سنگ نبشته بیستون و مربوط به گئومات مغ است.
... [مشاهده متن کامل]
مغ ( مُگ )
نام
مغ
نام کامل
مغان
نام های دیگر
بغ، موبد، هیربد، کاهن،
آثروان، مُگ
آئین
مزدیسنا یا میترایی
ملیت
ایرانی
دوره
هخامنشی
پیش از
ماد و ایلام
دوران سلطنت
ساسانی
نبردها
بهرام گور
نام ها در منابع
متون کلاسیک و ایران باستان عموماً دربارهٔ مغان اتفاق نظر دارند. اما دربارهٔ هویت ایشان از دیرباز با قید احتیاط سخن رفته است، و به استثنای یکبار، آن هم در اوستا نام ایشان ذکر نشده است. با این حال، مغان از زمان هرودوت به عنوان روحانیان دین زرتشت ایرانی، مورد توجه خاص مورخان یونانیان و رومیان بودند. هرودوت مغان را یک قبیله ساکن در سرزمین ماد می شمارد ولی به خاستگاه آنان اشاره ای نکرده است. البته شهر بیستون به معنی بغستان یا همان شهر خدایان بوده است و بغ همان واژه بگ به معنی خداست.
در دورهٔ ساسانی در کتیبه های گوناگون طبقهٔ روحانیان با القاب متعددی با دامنهٔ زمانی نامشخص به کار رفته است. مهم ترینِ آنها عبارتند از: آترُوان، اثورنان، آسرونان، دینبران، دین مردان، موبدان و مغان که آسرونان و موبدان عمومی ترین عنوان به کاررفته بوده است.
مغ به صورت �مگو� در سنگ نبشته بیستون در کرمانشاه ذکر شده و در اوستا به صورت �مغو� و در پهلوی �مغ� شده است. کلمه موبد که به پیشوای دین زرتشتی گفته می شود از همین ریشه است ( مغ پَت - به معنای مغ بزرگ ) . این واژه که در زبان یونانی به شکل �ماگوس� ترجمه شد، در لاتین به شکل �مگوس� درآمد و در زبان آرامی به شکل �مجوشا� و در عربی �مجوس� ترجمه شده است. با ترویج اسلام در ایران، مغ معنی اسرارآمیزی پیدا کرد و موارد به کارگیری آن گسترده تر شد و در نزد افراد به گونه ای با گذشتهٔ مجوسی ارتباط پیدا کرد. همچنین مغ گاه دال بر روحانی زرتشتی در مفهوم کلی آن است.
مغان در غرب نیز به عنوان گروهی اسرارآمیز شناخته شده اند و کلمهٔ Magic ( به معنی جادو ) یا مشابهات آن همانند واژگان magnet و magnetism ( و شکل فارسی آن مغناطیس ) در زبان های اروپایی برگرفته از کلمهٔ مغ است.
از دیدگاه مولتون مغ ها نه آریایی و نه سامی، بلکه قبیله و قومی بومی و در عین حال طبیب، احضارکننده ارواح و پیشگو بوده اند. مسینا ( Messina ) به مغ ها به عنوان مریدان زرتشت می نگرد. در نظر او آن ها فرستادگان زرتشت بودند که برای نخستین بار آیین وی را در غرب ایران یعنی ( در کرمانشاه و بغستان یا همان بیستون ) ترویج دادند. مسینا بعداً بطلان نظریه مولتون را مبنی بر اینکه مغ ها از قدیم ترین دوران ها به عنوان ساحر و جادوگر در بین یونانیان شهرت داشته اند، به اثبات می رساند. یونانیان آگاهی و اطلاع زیادی دربارهٔ مغ ها و کلا مذاهب شرقی نداشته اند و در اکثر موارد به مغ ها به دیدهٔ جادوگر و نه چیزی بیشتر، می نگریستند.
از دیدگاه افلاطون مغ به معنی خدمت به خدایان است. در این نظر، آپولونیوس و دئو کرسوستم نیز با او هم رای اند. مغ ها از دیدگاه استرابون یک زندگی مقدس را پیش می گیرند و به نظر سوسیون، آن ها خدایان را با اهدای قربانی و خواندن دعا می ستایند و از سوی خدایان نیز مورد اجابت قرار می گیرند. مغ ها ماهیت و جوهره خدایان را نشان داده و آشکار می سازند و پیرامون عدالت سخن گفته و بت را محکوم می کنند. ارسطو مغان را کهن تر از مصریان می شمرد. در آثار یهود مانند کتاب ارمیا از واژه مجوس نام برده شده است که اشاره به مغان دارد. در منابع بابلی بارها به نام مجوس در مقام کسانی که دارای علوم غریبه و قدرت پیشگویی و تعبیر خواب دارند برمی خوریم.
مغ در شاهنامه فردوسی
اصطلاح مغ یا مغان در شاهنامه مانند اوستا کمتر مذکور افتاده، به جای کلمه فوق اغلب با عناوین موبد و هیربد سرکار است. با این اوصاف از اصطلاح مغان در زمان بهرام گور اسمی آورده شده و آن زمانی است که بهرام در اوج اقتدار سلطنتی، ناشناس در یکی از مرزهای کشور شبی میهمان مرزبانی شد که او دختری بنام آرزو که سر رشته در نواختن چنگ داشت، شد:
به بهرام گفت ای گزیده سوار به هر چیز مانندهٔ شهریار
چنان دان که این خانه بر سورِ توست پدر میزبانست و گنجور توست
شبانِ سیه بر تو فرخنده باد سرت برتر از ابرِ بارنده باد
شود ماهیار ایدَر امشب جوان گروگان کند پیشِ مهمان روان
زنِ چنگ زن، چنگ دربر گرفت نخستین خروشِ مغان درگرفت
مغ در دیوان حافظ
پیر مغان
پیر مُغان به معنای بزرگ و پیشوای زرتشتیان است.
واژهٔ �ماژ� در لاتین و magic در انگلیسی از واژهٔ �مُغ� فارسی گرفته شده است چرا که در گذشته به این پیشوایان دینی مغ لقب جادوگر هم می داده اند. پیر مغان که پیشوای همهٔ مغان بوده، توانمندترین آنها بوده و افزون بر صفاتی مانند دانایی، پاکی، توانمندی و غیره، ویژگی های شگفت انگیزی مانند شعبده و جادو به او نسبت داده شده است.
ادبیات فارسی
پیر مغان مهم ترین شخصیت اشعار حافظ است.
پیر مغان بنا به اشعار حافظ، پیر دیر مغان است و حافظ به او ارادت دارد. حافظ از نام های پیر دانا، پیر ما، پیر خرابات، پیر می فروشان، پیر میخانه، پیر گلرنگ، پیر خرد، پیر صومعه، پیر میکده، پیر صحبت، پیر ژنده پوش، پیر فرزانه، پیر من، پیر مناجات، پیر پیمانه کش، پیر صاحب فن و پیر درد کش، نیز برای پیر مغان استفاده کرده است.
رازآمیزترین و در همان هنگام، پاک ترین و گرامی ترین چهره، در دیوان حافظ، پیر مغان است. چهره ای که همواره با بزرگداشت از او یاد می شود پیر مغان است. پیر مغان از دو واژهٔ پیر و مغان ساخته شده است و این دو پیوندی بنیادین با فرهنگ کهن ایران دارند و در پی آن، با زرتشت که برترین و شناخته ترین چهره در این فرهنگ است. معنای دیگر پیر در زبان های ایرانی آموزگار و پیشوا است. پیر به پدری می ماند مهربان و دلسوز که همواره، بیدار و هشیار، می کوشد که فرزندانش را از فریفتگی و گمراهی و زیان به دور بدارد و راه روشن رستگاری و رهایی را بدانان بنماید. از همین روست که پیر با پدر، از دید معنی شناختی تاریخی، در کارکرد، برابر است و از همین روست که در آیین های باستانی ایرانی به ویژه مهرپرستی، پیر و پیشوای دینی را پدر می نامیده اند. به گمان بسیار، این شیوهٔ نام گذاری از آیین مهری به کشورهای باختری راه برده است و از همین روست که مسیحیان، پیشوای برین و بزرگشان را پاپ می نامند که به معنی پدر است و با واژهٔ پارسی باب یا بابا سنجیدنی است. واژه دیگر مغان است که پیوندی بنیادین با آیین زرتشتی و با پیام آور این آیین دارد. مغان تیره ای از ایرانیان بوده اند که همواره در درازنای تاریخ، پیشوایی دینی در ایران از آنِ آنان بوده است. بر پایه آنچه آمد، می توان انگاشت که پیر مغان بَرنامی باشد زرتشت را، در دیوان حافظ و دیگر دیوان های پارسی. پیر مغان در اندیشه های حافظ چهره برترین است. انسانی آرمانی است. سپند و پاک است. والا و نیکوست.
بیت ۶ در این شعر نبوده. ( منابع در گنجور )
من ترکِ عشق بازی و ساغر نمی کنم صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
باغِ بهشت و سایهٔ طوبا و قصر و حور با خاکِ کوی دوست، برابر نمی کنم
تلقینِ درسِ اهلِ نظر، یک اشارت است گفتم کنایتی و مکرّر نمی کنم
هرگز نمی شود ز سرّ خود خبر مرا تا در میانِ میکده سَر برنمی کنم
زاهد به طعنه گفت: �برو ترک عشق کن� �محتاج جنگ نیست؛ برادر، نمی کنم�
شیخم به طنز گفت: �حرام است؛ مِی مخور!� گفتم: �به چَشم؛ گوش به هر خر نمی کنم�
پیر مغان حکایتِ معقول می کند معذورم ار محالِ تو باور نمی کنم
این تقویم بس است که چون زاهدانِ شهر ناز و کرشمه بر سرِ منبر نمی کنم
حافظ؛ جنابِ پیر مغان جای دولت است من تَرکِ خاک بوسیِ این در نمی کنم
منابع ها.
میرجلال الدین کزازی، هفته نامه ی خبری و فرهنگی امرداد، دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹، سال بیست ویکم، صفحه ۸
دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ ( ۱۳۸۶ ) . تاریخ ماد. ترجمهٔ کریم کشاورز. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۴۴۵ - ۱۰۶ - ۵.
معیری، هایده. ۱۳۸۱. مغان در تاریخ باستان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
رضی، هاشم ( ۱۳۸۴ ) . دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴ - ۳۷۲ - ۰۳۲ - ۲.
بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران
دریایی، تورج ( ۱۳۸۴ ) ، شاهنشاهی ساسانی، ترجمهٔ مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس
دوستخواه، جلیل، �پیوست: مغ�، اوستا کهن ترین سرودهای ایرانیان
لغت نامه دهخدا
موق و موقان هیچ ارتباطی به زرتشتی نداره
اسم روستای ما در شهرستان فریدن استان اصفهان موغان هستس ما تورک هستیم این کلمه تورکیه
موغان خان یکی از موسسین امپراتوری ترک بوده اقایان
مثل خلخالی ها که اسم قوم خودشون رو در بخشی لز اردبیل گذاشتهاند
موغان خان رو میتونید از بخش سایت ویکی فقه ببینید
موغان خان با پیروزی بر قوم ژوژان برچین تا کره تسلط پیدا کرد
باید کلی بگردیم تا معنی رو پیدا کنیم راحت تر کنید لطفا
Moqan را می توان به شکل های زیر تلفظ نمود :
مو کان : مو یعنی من و کان به معنای معدن و یا خانه. لذا مو کان به معنای معدن یا خانه من به زبان پیشوایان یا آفریننده. همانطوریکه بعضی از پیروان امروزی ادیان عبادت گاه های خود را خانه خدا می پندارند.
... [مشاهده متن کامل]
مو کَن به معنای کندن مو یا موتراش. و یا شاید به معنای باریک بین و نکته سنج یعنی موبدان.
موَک آن : یعنی آن موی کوچک است. یا آن ناچیز است. این نام یا عنوان با این معنا شاید در باب طعنه از طرف پیشوایان آئینی قوم ایلام ( عیلام ) خطاب به پیشوایان آئینی قوم همسایه یعنی سومر بیان شده باشد که " آن " یعنی خدای پدر شما بسی کوچکتر است از " هو " خدای پدر ما ست.
واژه کنعان با حروف لاتین به شکل kanaan در اصل و ریشه بصورت کانا آن و یا کانه آن تلفظ می شده است به معنای معدن یا خانه و یا سرزمین آن ( An ) خدای پدر قوم سومر. شاید آبراهام به دلیل کشف این معنا از سرزمین مِزوپوتام ( نام اصلی سرزمین های سومر و ایلام روی هم ) به آن سرزمین مهاجرت نموده بوده باشد و نه به علت بت شکنی. یعنی با این باور که خانه خدا حقیقتن ( حقیقتا ) در آن سرزمین جای داشته باشد. آبراهام در سرزمین حجاز بهمراه فرزند اولش به نام ایس ما اِل یا ایل ( به زبان والدین یعنی آبراهام و هاجر کنیز مصری سرا و سارای وی به معنای : این است اِل یا ایل ما : اسماعیل ) خانه کعبه را به شکل مکعب مربع طراحی و معماری و بنائی و احداث نمود و شاید بتوان آنان را اولین حاجیان دنیا لقب داد مثل حاج آقا آبراهام و حاجی آقا ایسماایل یا اسماعیل. آبراهام در نامگذاری فرزند اول خود پسوند های اِل یا ایل را از نام یا لقب قوم فارسی زبان ایلام اقتباس نموده است. بهر حال دهکده اطراف کعبه را مکّا نامیده که به زبان خود وی یعنی فارسی سومری به شکل و معنای زیر بوده است : من که کاه . که نشانه ابراز احساس ناچیزی در مقابل وسعت و گستردگی و پهناوری جهان و احساس تواضع و فروتنی و ناچیز بودن خود در مقابل عظمت پروردگار جهان و موجودات درون بوده است. شاید بتوان به زبان ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان گفت که آفریدگار کائنات آن پر ناچیز کاه را به یک کوه طلا تبدیل نموده است یعنی مکه منوره ( البته از دیدگاه مسلمانان ) . در این زمینه این احتمال شاید قریب به یقین باشد که آبراهام در اعماق وجود خود شکل فضای هندسی سه بعدی جهان را به شکل مکعب مربع شهود نموده باشد و نه کروی شکل. امروز منجمین و کیهان شناسان برجسته نمی توانند بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت به ما انسان های عادی بگویند که آیا شکل ظرف نگهدارنده محتوای این کیهان یا جهان یعنی مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر و یا فضای هندسی براستی چه شکلی می باشد : کروی یا مکعب مربع و یا به شکل منشور شش ضلعی و هشت سطحی مربع مثل حجره ها یا شبکه ها و یا خانه های روی شانه های مومی در کندوی زنبور عسل ؟ در همین رابطه شاید مفید باشد بدانیم که این کیهان یا جهان فقط دارای محتوای در حال انبساط نمی باشد بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم می باشد با محیطی بطور مطلق مسدود و نفوذ ناپذیر طوریکه ورود از خارج بدرون آن و خروج از درون به بیرون آن مطلقا محال و غیر ممکن می باشد و پدیده هائی از قبیل روح و روان و جان و عقل و موجودات خیالی - اوهامی از قبیل ملائکه یا فرشتگان و اجنه یا شیاطین و انوار مجرده هم از این ممنوعیت مستثناء نیستند. مرا ببخشید که در تعریف واژه مُغ به حاشیه رفتم. آن واژه باستانی - ایلامی یعنی مُخ در زبان فارسی امروز همین مغز می باشد و بصورت جمع، مغزان یا مغز ها. لذا مُخ یا مغز کلگرا به معنای همه چیز دادن و یا متمایل به شناخت کل بوده است به زبان امروز مثل علامه دهر در عصر خود . لذا ترجمه کلمه مغ به شکل مگوش به معنای خادم اشتباه می باشد و اگر کلمه مگوش براستی در زبان اوستایی و پهلوی یا فارسی میانه موجود بوده باشد به شکل ماگوش و به زبان پیروان آن پیشوایان به معنای گوش ما بوده است که نشانه اعتماد مردم به آنان بوده است که برگه های گوشان خود را به دست کلام و پند و اندرز ها و خردورزی های آنان می داده اند، مثل پیروان و مقلدین امروزی آئین ها و ادیان که افسار های قوای ادراکی فهم و عقل خود را بطور کامل بدست کلام و سخن و فتوای رهبران و پیشوایان و مراجع تقلید سپرده و خیال خودرا در میدان های خود شناسی و انسان شناسی و طبیعت و کیهان شناسی و حقیقت و خدا شناسی راحت نموده اند و در این زمینه نیازی به اندیشیدن و تفکر و تخیل ندارند در عوض چرخاندن تسبیح و ذکر اسما و صفات هو یا الله یا یهَوه یا اهورامزدا و یا حق تعالی یا پدر آسمانی و یا خدا برایشان کافیست.
ای شیخ دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دنیوی در همین جا و حال در این زمان و مکان / در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان / انشاء الله.
لقب پیشوایان قوم فارسی زبان ایلام ( Elam با تلفظ اِل آم یا ایل عام ) و مخترع یکی از خطوط میخی سه گانه که قدمت پنج و شش هزار ساله دارند، بصورت مفرد و جمع به ترتیب مُخ کلگرا و مُخان کلگرا بوده است . این دو واژه بعدا توسط اقوام ماد و پارس اقتباس گردیده و پسوند کُل گرا از انتهای آنها حذف گردیده و به شکل مُغ و مُغان در آمده اند. اقوام سومر و ایلام به دو خدا باور داشته اند ؛ یکی خدای پدر و دیگری خدای مادر. نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم سومر An بوده است با تلفظ آن یعنی ضمیر سوم شخص مفرد و اشاره به دور و نام خدای مادر Nanna بوده است با تلفظ نانا در زبان های غربی، اما در اصل و ریشه با تلفظ ننه به معنای مادر.
... [مشاهده متن کامل]
محل زیست این دو خدای نامرئی بر روی طبقه هفتم گور های زنده به شکل هرم های هفت پله ای یا زیگورات ها در شهر باستانی اوروک ( در اصل به معنای اور کوچک یا او رُخ و یا کپی شهر اور پایتخت اولیه سرزمین سومر ) بوده است. نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم ایلام هو بوده و محل فرمانروایی زمینی وی در پانتئون ها یا مجامع خدایان در شهر های باستانی شوش ( در استان خوزستان امروز ) و اِشان ( در استان فارس امروز ) و نگهبان آن مجامع یک موجود خیالی بوده است به نام هو بان ( huban ) . گیاه معروف هوم قوم سومر و بعدا پارسیان پیرو آئین زرتشت ریشه در هو و هوبان قوم ایلام دارد و آن گیاه بر اساس داستان گیل گامیش در یک جنگل روی یک جزیره دور دست در دل دریا می روئیده و نگهبان آن جنگل یک موجود خیالی به نام هوم بابا ( humbaba ) بوده است. قوم اکّد ( به شکل اک کد به زبان فارسی سومری به معنای کوتاه قد یا کوتاه نظر ) حدود چهار هزار دویست و پنجاه سال پیش ( حدود دویست و پنجاه سال قبل از تولد آبراهام ( ابراهیم ) و نمرود ( نم یا رطوبت رودخانه ) ) اولین امپراتوری را روی کره زمین برپا کرد و صاحب و مالک فرهنگ و تمدن قوم سومر و بخشی از ایلام گردید و هو ایلامیان را اقتباس و آنرا به یاهو ( یا خدای پدر ) تبدیل نمود که بعدا در زبان عبری به شکل های یاهوَه و یَهوَه تحول یافته و توسط قوم پارس به صورت اَهو تغییر قیافه داده است به معنای هو اولیه یا آغازین . عنوان یا نام اهورا مزدا قبل از پیدایش زرتشت توسط ایرانیان به شکل زیر تلفظ می شده است : اَهو را مَزِدا . به حالت دستوری یا امری و خطاب به شنونده به معنای ؛ هو اولیه یا آغازین را از خاطره پاک نکن ( مَزِدا ) بلکه همیشه آنرا به یاد داشته باشد تا اگر بخواهد بابت این ذکر و تسبیح تورا جوان نگه دارد و دیگر پیر نشوی البته مشروط براینکه اول یک جام یا یک پیاله از این شربت تهیه شده از عصاره گیاه هوم ما بنوشی که نمونه اش در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین یافت نگردد البته در اعصار بعدی و با اقتباس از حافظ شیرین سخن. آن گیاه افسانه ای به احتمال قوی و قریب به یقین همین تنباکوی سبز و طبیعی بوده است تحت نام های گراس یا گانجا و یا ماری ژوانا ( ماری جوان و باکره ) که به قول ابن سینا در نجات یا شفا ، استعمال یا مصرف این گیاه طبی یا داروئی فهم و عقل را تیز و حس و فکر و خیال را روشن می نماید.
در این زمینه پند و اندرز کودکانه من این است که قبل معراج در سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و مشاهده و تجربه هفت شهر عشق حقیقی و نه هفت شهر عشق تخیلی - توهمی عطار و مولانا، یک سیگاری درست حسابی بار بزنید و بکشید و نوش طبع و جان نمائید و پس از رسیدن به حالت خلسه یا نئشگی ( یا نشئگی ) آنگاه سفر معراج در آفاق و انفس را آغاز نمائید. تا که شاید بخت و اقبال نیک کمک و یاری کرد که پس از پشت سر گذاشتن مراحل و خوان های تعلیماتی هفت گانه میترائیان اولیه ( حدود هشت یا نُه هزار سال پیش در دوران غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار و قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی ) و نه میترائیان ثانویه در عهد رومیان، توانستیم به راز ها و معانی ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر نقش بسته بر روی آنها یعنی چلیپا و سواستیکا و راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر رسم هفت سین ( میترائیان اولیه و نه پادشاهان پیشدادی و کیانی شاهنامه ) و راز ها و معانی نهفته در پشت دو واژه اوستائی؛ یکی " خویدوده " و دیگری " آژی ده اکه " و راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر اعداد ۷ و ۱۰ و دو نام زرتشت با حروف لاتین به شکل های Zarathustra و Zoroastra با تلفظ زاراتُسترا و زوروآسترا به زبان های غربی و به به زبان فارسی قدیمی قبل از تولد زرتشت و از دیدگاه والدین وی با تلفظ های : ذرات هو ست را ؛ زور او است را ، و نام دیگر زرتشت به همان زبان فارسی قدیمی به شکل : سر ده ست و راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر نام بودا با حروف لاتین به شکل Buddah در اصل و ریشه به شکل : بود ده ، پی ببریم و آن ایده های حقیقی و طلائی و منور و درخشان فرا باستانی را دو باره از نو زنده نماییم و آنها را شرح و توضیح دهیم و این بار به زبان و روش علمی و منهای طاعت و بندگی و ستایش و نیایش ایزدان و دیوان و خدایان گوناگون و خدای واحد و احد و یگانه و یکتاپرستی وی . زیرا :
آفریدگار کائنات نیافریده ست مرا بهر طاعت و بندگی و یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا و آنهم نه بسان ماریا مادر ایسا یعنی مریم عذرا/ الا یعنی بلکه به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مرا/ تا سهیم گرداند و بهره مند نماید از زندگی جاودان و بی آغار و بی پایان خویش مرا/ بهر گفت و شنود و بازی و لذت و شادی و آزادی در سطح کمال ایده آل در پیشگاه اعلا و والا و بیکران خویش / ای شیخ دست بردار، زمین بگذار ، رها کن و بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی / زیرا هیچ تهفه دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/
ضمنن مهاجرت اقوام آریائی از سیبری به سرزمین های ایران و هندوستان بر اساس بینش و باور فردی من یک افسانه بیش نمی باشد، زیرا واژه آریا در اصل و ریشه به زبان فارسی به معنای زیر بوده است: ریا یا مکر و یا حیله اولیه یا آغازین. لذا این واژه یک بینش و باور بوده و نه قوم. همان بینش و باور بعدا از طرف حکیمان و عارفان قوم یهود اقتباس و توسط موسا منجر به سرودن افسانه آدم و حوا و فریب خوردن آنان بر اثر وسوسه شیطان در قالب یک مار و متعاقب آن خوردن از میوه درخت شناخت و زایش اولین گناه بنیادی ، اما ریا یا مکر و یا حیله و فریب اولیه و آغازین از لحاظ زمانی حتا در خود آن داستان از قدمت بیشتری بر خوردار است نسبت به ارتکاب خطا یا گناه.
دراویش را رسم بود تا لباسی سفید مثل مغان زرتشتی میپوشیدند تا از جنگ و خونریزی در امان باشند
لطفا مراجعه بفرمایید به واژه دیر مغان
مغان یعنی محل زندگی برای خوشگذرانی وبه زبان امروزی پایتخت یا مرکز استان که شهرستانهای آن ( ( دیَر ) ) و روستاهای بزرگ آن ( ( دیار ) ) و روستاهای کوچک آن ( ( ده ) ) نامیده شوند. به مغان رسیدن یعنی به خوشبختی دنیوی دست یافتن. مغان به معنی محل غنا وآواز و شادی ومحل توریستی نیز اطلاق میشود.
مغان به زبان امروزی یعنی مجتمع مسکونی، محل تجمع خانه های خانواده های اعیانی و خوش نشین و رفاه طلب
الماس اردبیل
باده مغان یا می مغان:شرابی که زردشتیان بعمل آورند.
موبدان زرتشتی
در ادبیات عرفانی عارف کامل و مرشد
نام یکی از طوایف قوم ماد ( آذری ) آریایی
شهر مغان آذربایجان
مغان=جمع مغ، موبدان زرتشتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)