مغ. [ م ُ / م َ ] ( ص ، اِ ) گبر آتش پرست باشد از ملت ابراهیم . ( لغت فرس چ اقبال ص 224 ). آتش پرست را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). آتش پرست و مغان جمع آن. ( فرهنگ رشیدی ). طایفه ای از پارسیان را که پیرو زردشت اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مجوسی. ( دهار ) ( منتهی الارب ). اوستائی «مگه » ، «موغو» ، پارسی باستان «مگو» ، پهلوی «مگو» . فردی از قبیله مغان. ( از فرهنگ فارسی معین ) : چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت هوا چون مغآتش پرستی گرفت.
عنصری ( از لغت فرس چ اقبال ص 224 ).
از عدو آنگه حذر بکن که شود دوست از مغ ترس آن زمان که گشت مسلمان.
ابوحنیفه اسکافی.
همچون کلاه گوشه نوشیروان مغ برزد هلال سر ز پس کوه بیدواز.
روحی ولوالجی ( از امثال و حکم ص 1475 ).
ای چون مغ سه روزه به گور اندر کی بینمت اسیربه غور اندر.
منجیک ( از لغت فرس چ اقبال ص 224 ).
گر آتش بِه ْ آمد بر مغ چه باک از آتش بد ابلیس و آدم ز خاک.
اسدی.
و جمله آتش پرستان را مغ گفته اند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 420 ). مغ را که سرخ رویی از آتش دمیدن است فرداش نام چیست سیه روی آن جهان.
خاقانی.
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت ناحفاظی به خواهر اندازد.
خاقانی.
این جهود و مشرک و ترسا و مغ جملگی یک رنگ شد زان الب الغ.
مولوی.
مر مغی را گفت مردی کای فلان هین مسلمان شو بباش از مؤمنان.
مولوی.
مغی را که با من سرو کار بود نکوروی و هم حجره و یار بود.
( بوستان ).
|| مؤبد زردشتی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). نزد نویسندگان قدیم از کلمه مغپیشوای دینی زرتشتی اراده شده است. از همین کلمه است که در همه السنه اروپایی ماژ موجود است. موثقین از نویسندگان قدیم میان مغهای ایرانی و مغهای کلدانی فرق گذاشته اند. مغان ایران کسانی هستند که به فلسفه و تعلیم زرتشت آشنا هستند. مغان کلده در ضمن تعلیمات دینی خود از جادو و طلسم و شعبده نیز بهره ای دارند چنانکه می دانیم در سراسراوستا جادو و جادوگری نکوهیده شده است. نظر به اینکه این کلمه به کلدانیان نیز اطلاق شده برخی از مستشرقین پنداشته اند که این لغت اصلاً از آشور و بابل باشد ولی امروزه شکی نداریم که این کلمه ایرانی است و از ایران به خاک بابل و آشور رسیده است. باید به خاطر داشت که بابل در سال 539 ق. م. به دست کورش هخامنشی فتح گردید و از همان زمان دین زرتشتی در آن سرزمین و به ممالک بالاتر شرقی نفوذ داشته است. ابداً غریب نیست که کلمه مغ را نویسندگان خارجی به آتربانان ایرانی و پیشوایان کلدانی داده باشند و بسا هم نزد برخی از آنان این دو گروه به همدیگر تخلیط شده باشند. در اوستا یکبار کلمه موغو در ضمن کلمه مرکب موغو تبیش ذکر شده است اما کلمات دیگر که از ریشه همین کلمه است مکرر در خود گاتها آمده است ، از آن جمله است «مگه » . ( یسنا 29 قطعه 11، یسنا 46 قطعه 14، یسنا 51 قطعه 11، یسنا 53 قطعه 7 ). مفسران اروپایی اوستا، این کلمه را به معانی مختلف گرفته اند. اگر این کلمه را با لغت سانسکریت مگهه که به معنی ثروت و پاداش و دهش است مربوط دانسته به معنی دهش و بخشش بدانیم مقرون تر به صواب است. کار مغان ایران همان اجرای مراسم دینی بوده است. امیانوس مارسلینوس مورخ رومی که در قرن چهاردم میلادی می زیسته مفصلاً از مغهای ایران صحبت می دارد و در ضمن می نویسد از زمان زرتشت تا به امروزمغان به خدمت دینی گماشته هستند. سیسرو خطیب رومی که در یک قرن پیش از میلاد می زیسته می نویسد: مغان نزد ایرانیان از فرزانگان و دانشمندان بشماراند، کسی پیش از آموختن تعالیم مغان به پادشاهی ایران نمی رسد. نیکولاوس از شهر دمشق نوشته : کورش دادگری و راستی را از مغان آموخت همچنین حکم و قضا در محاکمات با مغان بوده است. در تاریخ چینی که در سال 572م. نوشته و ازوقایع سال 386 تا سال 535 میلادی صحبت می دارد شرحی راجع به ایران عهد ساسانیان می نویسد از آن جمله از موهو که در زبان چینی به معنی مغ است اسم برده می گوید آنان در جزو اشخاص بزرگ رسمی هستند که امور محاکمه جنائی و قضائی را اداره می کنند. در مآخذ خودمان نیز همین مشاغل از برای آنان معین شده است. موبد همان کلمه مغ است. غالباً در شاهنامه آمده که کار نویسندگی و پیشگویی و تعبیر خواب و اخترشناسی و پند و اندرز با موبدان است بسا هم طرف شور پادشاهند. در کتبیه داریوش بزرگ در بهستان ( بیستون ) مکرر به کلمه موگو ( مغ ) برمی خوریم. گماتا که به اسم بردیا برادر کمبوجیا و پسر کورش سلطنت هخامنشیان را غصب کرده خود را پادشاه خواند یک مغ بوده است. در تورات و انجیل نیز چندین بار به این اسم برمی خوریم. در کتاب ارمیاء باب سی ونهم در فقره 3 راجع به لشکرکشی بخت نصر ( نبوکدنزر605-562 ق. م. ) به اورشلیم در جزو سران و خواجه سرایان و سرداران بزرگ مغان «رب مگ » نیز همراه پادشاه بابل بود. در انجیل متی درآغاز باب دوم مندرج است سه تن از مغان در مشرق ستاره ای دیده از آن تولد عیسی را در اورشلیم دریافتند و به راهنمایی آن ستاره از برای ستایش عیسی به بیت لحم آمدند. در قرآن نیز یکبار کلمه مجوس که به این هیأت از زبان آرامی به عربها رسیده ذکر شده است . این کلمه در زبان عربی به معنی مطلق زرتشتی است. ( از یسنا تألیف پورداود ج 1 صص 75-79 ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
مردروحانی، زرتشتی، پیشوای مذهبی زرتشتی، مغان جمع، گود، ژرف، عمیق ، به معنی رودخانه هم گفته شده ( اسم ) ۱ - فردی از قبیله مغان . ۲ - موبد زردشتی : [ ز جمع فلسفیان با مغی بدم پیکار نگر که ماند ز پیکار در سخن بیکار . ] ( اسدی طوسی . مجمع الصفحائ . چا . قد . ژرف مصفا. ۳ ) ۲۹۳ - زردشتی ( بطور اعم ): ( همچون کلاه گوشه نو شیروان مغ بر زد هلال سر ز پس کوه بید واز . ] ( رودکی یاولوالجی . امثال و حکم دهخدا ج . ۱۴۷۵ : ۳ ح ۱ ) جمع : مغان دهی از بخش سربازشهرستان ایرانشهر است و ۱۵٠ تن سکنه دارد .
مغ (فیلم ۲۰۱۶). مگی یا مغ فیلمی ترسناک ساخت کشور ترکیه، به کارگردانی حسن کاراچاداق و با بازی لوسی پل، مایکل مدسن، استیون بالدوین و برایان دیویس می باشد. مارلا واتکینز از چند سال پیش به استانبول نقل مکان کرده است. او در حال حاضر به آموزش زبان انگلیسی در یک مدرسه زبان محلی مشغول است. خواهر او، اولیویا، یک روزنامه نگار مستقر در نیویورک است، اولیویا هنگامی که از بارداری خواهرش مارلا مطلع می شود به ترکیه سفر می کند. مارلا در یک محله تجملی زندگی می کند. او پیش از این با یک هنرمند ایرانی ازدواج کرده بود، اما این دو به تازگی از یک دیگر جدا شده اند. مارلا تصمیم می گیرد که نوزاد خود را نگه دارد و این زمانی است که اتفاقات شوم شروع به رخ دادن می کند. • کنان ایچه در نقش امیر • استیون بالدوین در نقش بورگا • مایکل مدسن در نقش لارنس ایرلام • برایان دیویس در نقش مارلا واتکینس
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
مترادف ها
magus(اسم)
جادو گر، مغ، مجوس
fire worshipper(اسم)
مغ، پارسی، اتش پرست
پیشنهاد کاربران
Majus با تلفظ ماجوس ( مجوس ) از سه کلمه فارسی ساخته شده، Ma با تلفظ ما ضمیر اول شخص جمع و ju با تلفظ جو ریشه در مصدر جوئیدن داشته و دارد و پسوند s همان حرف سین مخفف است بوده. لذا واژه ماجوس در اصل و ریشه به معنای جوینده ما بوده. به اصطلاح یعنی پیش تاز ما در جستجوی حقیقت. Magos با تلفظ ماگوس هم از سه کلمه ما و گو و است ساخته شده. یعنی او گوینده ماست در مجالس و یا اینکه او بجای من همیشه ما میگوید، مثل شاه سابق ایران که بجای منگو ( نه میوه منگو ) ماگو بود یعنی همیشه به نمایندگی از طرف خواندان و دودمان و سسلسه حرف میزد. یک روز در طی یک گفت و شنود تلفنی، رئیس جمهور مصر از او پرسیده بود که شما پشت گوشی تلفن چند نفر هستید که از کلمه جمع ما استفاده میکنید؟ در جواب گفته بود که ما خودمانیم یعنی پشت تلفن تنها هستیم. ... [مشاهده متن کامل]
Magie با تلفظ ماگی در زبان آلمانی معادل Magic با تلفظ مَجیک به زبان انگلیسی می باشد. مجیک انگلیسی مرا به یاد " جیک نزن " می اندازد. یعنی ساکت باش و مثل گنجشک هی جیک نزن. Magier با تلفظ ماگیر به زبان آلمانی که به معنای جادوگر می باشد، در اصل و ریشه از دو کلمه به زبان فارسی ساخته شده ؛ یکی ما و دیگر گیر که ریشه در مصدر گرفتن داشته. لذا واژه ماگیر به معنای گیرنده ما بوده. یعنی به دام و تور اندازنده ما مثل پرندگان و ماهی ها توسط شکارچیان و ماهیگرانی مثل نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) و موسا و زرتشت و بودا و و ایسا و محمّد. در زبان و فرهنگ قوم ایلام ( elam با تلفظ اِل یا ایل عام ) مخترع یکی از خطوط سه گانه میخی، نام پیشوایان آئینی به شکل های مفرد و جمع مُخ و مُخان کُل گرا بوده که بعدا در زبان اقوام ماد و پارس به مُغ و مُغان تحول یافته. مُخ کل گرا یعنی مغز علاقه مند به شناخت کل. و هو نام خدای پدر در آن زبان و فرهنگ بوده که بعد ها در زبان قوم اکّد به یاهو و سپس در زبان عبری به یَهوَه و در زبان پارسی به اهو تحول یافته. اهو را مَزِدا یعنی هو اولیه ( هو ایلامی ) را از خاطره پاک نکن بلکه آنرا به یاد داشته باش. اوستا هم در اصل و ریشه به شکل هوستا تلفظ و بیان میشده با دو معنا یکی خبری یعنی ستاینده هو و دیگری امری یعنی هو را ستایش کن و در زبان قوم ماد به شکل آوستا تلفظ میشده به معنای ستاینده آب یکی از عناصر اربعه یا چهارگانه فلسفی. هوم گیاه معروف قوم سومر و سپس موبدان پارسی در اصل و ریشه یعنی در زبان قوم ایلام به شکل هوَم تلفظ و بیان میشده با دو معنا یکی خبری از زبان خود هو یعنی من هو هستم و دیگری از زبان باورمند به هو یعنی هوِ من یا خدای من. در همین زمینه آیه قرآنی به شکل قُل هوَّ اللهُ احد، یعنی بگو هو و الله یکی اند. لذا ترجمه هو به شکل ضمیر سوم شخص مفرد او، اشتباه بوده و می باشد.
مغ در اوستا بصورت "ماقو"، ماکو "و به احتمال زیاد در زبان فارسی باستان "ماگوس" ، وارد است که شکل معرب آن مجوس می باشد واژه "مجوس"، در شبه جزیره عربستان به معنای "پیرو آئین زرتشت" بوده است. این واژه نزد نویسندگان و مورخان عرب - اسلامی اغلب به معنای آتش پرست و آتش پرستی کاربرد داشت ... [مشاهده متن کامل]
در نزد مورخان قدیم غربی به مفهوم جادوگر، و در میان اصحاب و مروجین شرق به معنای ثنویت خوانده می شد مفهوم مُغ، نزد نویسندگان ، عرفا و صوفیه و مورخان ایرانی - اسلامی به ویژه شاعران، معنایی جدای از مجوس داشته و در شعر سرایندگان و نوشته های حکما هیچگاه به زرتشتی ها اطلاق نمی شد. رضا ضحاکی راحت مدرس و دبیر تاریخ
گود
⚜️موبد موبَد در کیش زرتشتی یا آیین مزدیسنا به فرد روحانی گفته می شود. این واژه در شاهنامه کارکرد بسیار دارد ولی اصطلاح موبد در منابع دیگر نظیر اوستا و دیگر متونِ کهن به صورت مغ یا مغان دیده می شود. ریشهٔ این واژه ممکن است معرّب مُغبَد به معنی فرمانده و مِهتر مغان ( روحانیان ) باشد که محتمل به نظر نمی رسد، زیرا واژه های دیگری مانند هیربَد و سپهبَد نیز بر همین وزن و با پیشوند �بَد� هستند؛ و بزرگترین موبد دوران ساسانیان کرتیر بود و موبدِ موبدان به شمار می آمده است. ... [مشاهده متن کامل]
⚜️هیربد هیربُد یا هیربَد یا هیربَذ ( پارسی میانه: hērbed، اوستایی: aēθrapaiti ) یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است. در اوستا به صورت ائثَرپئتی به معنی آموزگار یا استاد یا آموزنده آمده و در زبان پهلوی ایرپت یا هیرپت و در فارسی هیربد گفته می شود. در نوشته های پهلوی از واژهٔ هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز اراده می شود. هیربد در جایگاه آموزگار دین مزدیسنا است و در رتبهٔ پایین تری نسبت به موبد ( پیشوا ) جای دارد. پس از آن موبد موبدان است که در جایگاه پیشوای پیشوایان دینی قرار دارد و تنها یک نفر می تواند چنین جایگاهی داشته باشد. ⚜️مغ مُغ یا مُگ ( جمع آن مُغان و موگان ) به معنی دانا، عالم، بزرگ، تنها لقب ثبت شده از روحانیان غرب ایران در دورهٔ ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی است. در دورهٔ اشکانی و ساسانی مغ برای موبدان زرتشتی و میترایی و بعضی دیگر ادیان دوران ساسانی و هخامنشی به کار می رفت. اولین کاربرد مغ در سنگ نبشته بیستون و مربوط به گئومات مغ است. ⚜️اسپهبد اَسپَهبَد یا سپهبَد یا سپهبذ ( به پارسی میانه: 𐭮𐭯𐭠𐭧𐭯𐭲 ) عنوان فرمانده لشکر یکی از بخش های چهارگانهٔ ایران در ارتش ساسانیان بود. چهار بخش عبارت بوده اند: از اباختر ( شمال یا طبرستان ) ، خوراسان ( خراسان مشرق ) ، نیمروز ( جنوب ) ، خوروران ( خاوران، مغرب ) . پیش از آن در دوره اشکانیان نیز مقامی موروثی با این نام وجود داشته. همچنین اسپبد یا آسپبد ( برگرفته از فارسی میانه: *aspa - pati - ) به عنوان فرمانده سواره نظام یک درجه باستانی نظامی بود که در ارتش اشکانی و ساسانی مورد استفاده قرار می گرفت. واژه اسپهبد برای اولین بار در دودمان گاوباریان توسط دابویه که خود را اسپهبد طبرستان نامید بکار رفت، و این روند در سلسله های پادوسبانیان و باوندیان هم ادامه پیدا کرد. این عنوان پس از حمله اعراب به ایران، تا حمله مغول به ایران، به شکل ( به عربی: إصبهبذ و اصفهبد ) به کار می رفت. همچنین حکومتی به نام اسپهبدان در اطراف آستارای امروزی تا سال ها وجود داشته که پایتخت آن را نیز به همین نام می خواندند. این لقب در دیلمستان نیز کاربرد داشته است. از اسپهبدان بزرگ ایران می توان به اسپهبدان رستم فرخزاد، خورشید و فرخان بزرگ اشاره کرد. در دودمان پهلوی این عنوان به صورت سپهبد به عنوان درجه نظامی دوباره به کار گرفته شد.
مغ - مخ - مغز. . . Mage - much - mega - master. . . . .
مُغ یا مُگ ( جمع آن مُغان و موگان ) به معنی دانا، عالم، بزرگ، تنها لقب ثبت شده از روحانیان غرب ایران در دورهٔ ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی است. در دورهٔ اشکانی و ساسانی مغ برای موبدان زرتشتی و میترایی ... [مشاهده متن کامل]
و بعضی دیگر ادیان دوران ساسانای و هخامنشی به کار می رفت. اولین کاربرد مغ در سنگ نبشته بیستون و مربوط به گئومات مغ است.
درست این مق است شکل این طوریش مغ عربی درست این صد درصد پارسی است ولی شکل درست این طور یعنی مق است این نشان می دهد واژه ق از زبان پارسی وارد اعراب شد یاواژهگان در واژه ق دارد به واژه بغضی واژه که عربی واژه های از واژه ق ریشه پارسی دارد صد درصد پارسی هستند.
مگنت ( مغناطیس ) ، مگوس ( مجوس، جادوگر ) و مجیک ( جادو ) همگی بر گرفته از مغ یا مگ هستن
درخت نخل به ملکی گالی
مُغ: دکتر کزازی در مورد واژه ی "مغ " می نویسد : ( ( مغ در معنی پیشوای زرتشتی است . مغان تیره ای باستانی و راز آلود از ایرانیانند که همواره پیشوایی دینی ، چه پیش از زرتشت چه پس از او ، از آنُ آنان بوده است . مغان از دانش های نهانی و شگرف برخوردار بوده اند که در چشم بیگانگان جادوانه و نهانگرایانه می نموده است ؛ از آن است که در زبان های اروپایی ، واژه ی " مغ " در معنی جادوگر و " رنگآمیز " و تردست به کار برده می شود . این واژه در یونانی magos ، در لاتین magus ، در فرانسوی و انگلیسی mage و در اسپانیایی mago شده است . این ریخت ها از ریختی کهن از واژه ی مغ بر آمده اند که مَگوش بوده است و همان است که در ریخت تاریکانه اش " مجوس " شده است. ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( گر از دشت قحطان سگ مارگیر شود مغ ، ببایدش کشتن به تیر ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 426 . )
ماد ها اجداد قوم آذری آریایی ساتراپ آتروپاتگان ( آذربایجان ) ساسانی شهر مغان آذربایجان پارس ها اجداد قوم لر پارت اجداد قوم خراسان. افغان. . . .
واژه مغ به صورت مگو چندین بار در کتیبه های بیستون کرمانشاه آمده و در اوستا به صورت مغو و در پهلوی مغ شده است. کلمه موبد که به پیشوای دین زردشتی اطلاق می شود از همین ریشه است. این واژه که در زبان یونانی ... [مشاهده متن کامل]
به شکل ماگوس ترجمه شد، در لاتین به شکل مگوس در آمد و در زبان آرامی به شکل مجوشا و در عربی مجوس ترجمه شده است
طایفه مغان قوم ماد آریایی قوم ماد اجداد قوم آذری شهر مغان آذربایجان مادستان بزرگ ( آذربایجان )
۱ - عمیق ، ژرف ۲ - گودال
با سلام . مغ ها همان طایفه موگویی در بخش غرب استان اصفهان می باشند. که اکنون نیز زیستگاه انها در انجاست. جالب است بدانید یکی از روستاهای انجا به نام بهرام اباد است. که تعلق به بهرام گور دارد و نیز در این ... [مشاهده متن کامل]
روستا قعله ی بهرام گور وجود دارد. بدون شک در تمام طایفه های بختیاری معروف است که طایفه موگویی همان مغ ها میباشند. با تشکر
مُغان ( مفرد آن مُغ ) بنا به روایتی در اصل طایفه ای از مادها بودند که اجرای امورات مذهبی را بر عهده داشتند. با روی کار آمدن هخامنشیان مغان همچنان تولیت امور مذهبی را حفظ کردند و عرصهٔ فعالیت آنها دیگر ... [مشاهده متن کامل]
منحصر به ماد نبود. در دوران ساسانیان مغ به پایین ترین مرتبه از سلسله مراتب روحانیت زرتشتی اطلاق می شد. ( قابل مقایسه با مُلا یا آخوند در اسلام )