خذالقرب ثم اقلب جمیع حروفه
فذاک اسم من اقصی منی القلب قربه.
مثال دیگر پارسی در نام میرک :
دیدم دو هفته ماه ز دیبا بر او سلب
کردم در او نگاه بماندم از او عجب
گفتم چه نامی ای بت گفتا کریم را
بنگار با شگونه و زو نام من طلب.
دیگر بلعلاء شوشتری در نام علی گوید:
تیری و کمانی و یکی نقش نشانه
بنگار و بپیوند به سوفار یکی تیر
نام بت من بازشناسی بتمامی
آن بت که به خوبیش قرین نیست به کشمیر.
( حدائق السحر فی دقایق الشعر ).
معما آن است که اسمی یا معنیی را به نوعی از غوامض حساب یابه چیزی از قلب و تصحیف و غیر آن از انواع تعیمت آن را پوشیده گردانند تا جز به اندیشه تمام و فکر بسیار به سر آن نتوان رسید و برحقیقت آن اطلاع نتوان یافت چنانکه در نام مسعود گفته اند:چو نامش بپرسیدم از ناز زود
به دامن چو برخاست بربط بسود
به تازی بدانستم آن رمز او
که نامش ز بربط بسودن چه بود.
( المعجم ص 430 ).
عبارت است از آنکه نام چیزی را در بیتی به تصحیف یا قلب یا غیر آن تضمین کنند و لغز نیز عبارت از این معنی با زیادتی سؤال و جواب. ( نفایس الفنون ). نزد بلغاء کلامی است موزون که دلالت کند بطریق رمز و ایماء بر اسمی یا زیاده از آن بطریق قلب یا تشبیه یا بحساب جمل و یا بوجهی دیگر بملاحظه آنکه در هر لباسی که باشد طبع سلیم از قبول آن انکار ننماید و از تطویل الفاظ ناخوش خالی بود. ظاهر است که قید اسم به اعتبار اغلب و اکثر است.و الا روا بود که مستخرج از معما اسم نبود و سبب عدم اشتراط معما بنظم آن است که شاید از کلام غیرمنظوم اسمی اراده کنند. و معتبر نزد ارباب این فن حروف مکتوبه است نه ملفوظه. لهذا رعایت مد و قصر و تشدید و تخفیف لازم ندارند. چون بمجرد حصول حروف با ترتیب اسم ذهن مستقیم به اسم انتقال میکند رعایت حرکات و سکنات نیز اعتبار نمینمایند. و معما گور الابد است از دو چیز یکی تحصیل حروف که بمنزله ماده است و دیگری ترتیب آن برحسب تقدیم و یا تأخیر که بمثابه صورت است. واعمال معما بر سه گونه است. بعضی خاص به تحصیل ماده و آن را اعمال تحصیلی خوانند. و بعضی خاص به تکمیل صورت و آن را اعمال تکمیلی نامند، و بعضی عامند و خصوصیتی ندارند بهیچ یک از ماده و صورت. بلکه فائده آن تسهیل عمل دیگر است از اعمال تحصیلی و تکمیلی و آن را اعمال تسهیلی گویند. و اعمال تسهیلی چهار است : انتقاد، تحلیل ، ترکیب و تبدیل. و ذکر هریک در موضع خود مثبت است. و در جامع الصنایع گوید معما را متقدمان بر سه نوع دارند. اول معمای مبدل و آن در لفظ تبدیل مذکور شد. دوم معمای معدود و آن چنان است که به عددجمل حروف را جمع کنند و از آن نامی بیرون آرند. مثاله :بیشتر بخوانید ...