فرهنگ اسم ها
معنی: بزرگ
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
زر ندیدستی که بی قیمت شود
چون بینداییش با چیزی مسین.
ناصرخسرو.
ستوری مسین دید در پیکرش یکی رخنه با کالبد درخورش.
نظامی.
|| به رنگ مس. مسی رنگ.مسین. [ م ِ ] ( اِخ ) نام شهری به جزیره صِقلیه مشرف بر تنگه ای به همین نام بین صقلیه و جنوب ایتالیا. این شهر بالغ بر 236000 تن جمعیت دارد و صنایع عمده آن تهیه مواد غذائی ، چرم سازی و وسائل ساخته شده از چرم است. مسینا. مسینه. ( از دائرة المعارف کیه ). || نام تنگه ای بین جزیره صقلیه و جنوب ایتالیا ناحیه کالابر که بالغ بر 42هزار گز طول دارد. پهنای این تنگه از 3 تا 18هزار گز متفاوت است. این تنگه دو دریای تیرنین و یونین را که از شعبات مدیترانه هستند به هم مربوط میسازد. ( از دایرة المعارف کیه ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به مس ساخته از مس : ظروف مسین .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
معنی مسین : مسی
بی رنگ ، محو