مستعصم

/mosta~sem/

مترادف مستعصم: پناه جو، پناه خواه، متوسل، ملتجی

لغت نامه دهخدا

مستعصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعصام. آنکه سخت می گیرد چیزی را و ضبط می کند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). مستمسک و چنگ درزننده به کسی یا به چیزی. ( اقرب الموارد ).
- مستعصم باﷲ ؛ چنگ درزننده و آویزنده و مستمسک به خداوند. رجوع به استعصام شود.

مستعصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) آخرین خلیفه عباسی :
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین.
سعدی.
رجوع به مستعصم باﷲ شود.

فرهنگ فارسی

چنگ درزننده، پناه برنده
( اسم ) چنگ در زننده پناه برنده جمع :مستعصمین .
آخرین خلیفه عباسی

فرهنگ معین

(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا. ) چنگ زننده ، پناه برنده .

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] با درگذشت مستنصر، پسرش ابواحمد عبدالله ملقب به المستعصم بالله در سال 640 ق بر تخت نشست. وی به خواندن کتاب علاقه نشان می داد. دربار این واپسین خلیفه عباسی، محل کشمکش و نزاع بین امیران گوناگون و پیروان مذاهب مختلف بود. مدت خلافت مستعصم 16 سال و 8 ماه و سن او بنا به گفته حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده، 46 سال و سه ماه بوده است.
مستعصم در 642ق/1244م، وزارت خویش را به مؤیدالدین مشهور به ابن العلقمی که مذهب شیعه داشت، سپرد. او به هواداری از اهل تشیع برخاست و در مقابل ابوبکر، پسر مستعصم به هواخواهی ازاهل سنت قد برافراشت و بر اهل تشیع ناروایی های زیادی رواداشت. به همین دلیل ابن العلقمی از خلیفه رنجید و زمانی که هلاکو آهنگ بغداد را نمود، دربار خلافت گرفتار چنددستگی و ناسازگاری های خانمان برانداز بود.
هلاکوخان مغول بعد از حمله به ایران از همدان نمایندگانی نزد خلیفه فرستاد و نمایندگانی از بغداد به خدمت هلاکو آمدند. هلاکو از خلیفه درخواست کرد که بر علیه اسماعیلیان با او همداستان شود ولی درخواست او بدون پاسخ ماند. خلیفه از این فرصت مناسب استفاده نکرد و در مقابل مغول ها به سوی بغداد سرازیر شدند.
خلیفه که در آن زمان توان گردآوری نیرو و پایداری نداشت با سپاهی کوچک که برای دفاع گسیل داشته بود، به آسانی شکست خورد و مغولان دست به چپاول شهر زدند و دیوارهای آن را ویران نمودند. کوشک خلیفه چپاول شد و خلیفه را با شماری زیاد از خویشانش به بیرون شهر برده و همه را به قتل رساندند. در برخی از تواریخ آمده که خلیفه را در نمد پیچیده و آنقدر مالیدند تا درگذشت.
بدین ترتیب با مرگ مستعصم، سلسله عباسی پس از چند سده سیادت مادی، مذهبی و دینی فروپاشید و از میان رفت.

پیشنهاد کاربران

أبو أحمد عبدالله بن منصور بن محمد المستعصم بالله ( ۶۵۶–۶۰۹ قمری در بغداد ) آخرین خلیفه عباسی در بغداد بود که از سال ۶۴۰ تا ۶۵۶ قمری ( ۱۲۵۸–۱۲۴۲م ) خلافت را برعهده داشت. شکست او سقوط بغداد ( ۱۲۵۸ ) در ۶۵۶ق - ۱۲۵۸ میلادی و نابودی دارالحکمه توسط مغولان به عنوان پایان دوران طلایی اسلام بشمار می آید و تاریخ مهمی در تاریخ تمدن اسلامی است.
...
[مشاهده متن کامل]

او پسر خلیفه عباسی المستنصر و مادرش هاجر بود. پس از مرگ پدرش، المستعصم در اواخر سال ۱۲۴۲ به سلطنت رسید. به دلیل مخالفتش با به قدرت رسیدن شجر الدرر به سلطنت مصر در طول جنگ صلیبی هفتم مشهور است. گفته شده او به مصر پیام فرستاد و گفت: اگر در آنجا مرد ندارید به ما بگویید تا بفرستیم. در سال ۱۲۵۵/۱۲۵۶ میلادی هولاکو خلیفه را مجبور کرد که نیروهای خود را برای لشکرکشی به الموت به او قرض دهند.
در ۶۵۶ق - ۱۲۵۸م هلاکو کسانی را به نزد خلیفه فرستاد و از او خواست که تسلیم شود، و خود یا وزیرش ابن علقمی به نزد او بیاید، ولی مستعصم اعتنا نکرد و هلاکو دستور محاصره بغداد داد. مغول ها با استفاده از ماشینهای دژ شکن و منجنیق تلاش کردند تا دیوارهای شهر را بشکنند و بخش قابل توجهی از دفاع را تصرف کردند. المستعصم که دید نیروهایش شانس کمی برای بازپس گیری دیوارها دارند، تلاش کرد تا مذاکره کند ولی هولاکو رد کرد. حدود ۳۰۰۰ نفر از سرشناسان بغداد سعی کردند با هولاکو مذاکره کنند اما همه به قتل رسیدند. پنج روز بعد، شهر تسلیم شد، اما مغول ها سه روز بعد وارد شهر شدند و یک هفته کشتار و ویرانی آغاز شد. خلیفه با نزدیکانش در یکشنبه ۴ صفر ۶۵۶ قمری ( ۲۹ بهمن ۶۳۶ ) تسلیم شدند. هلاکو از ریختن خون خلیفه بخاطر عقاید خود ترس داشت. برخی می گویند خلیفه را در قالی پیچیدند و تا حد مرگ زدند. برخی نیز می گویند خلیفه را در آب غرق کردند تا خونی نریزد.
بر پایه سفرنامه مارکوپولو، هلاکو او را در اتاقی بدون آب و خوراک زندانی کرد و او را وادار به خوردن زرهایی کرد که انبار کرده بود. دیگر پسر وی در مغولستان به زندان فرستاده شدند و چنانچه مورخین نگاشته اند، در آن جا ازدواج کرد و فرزندانی داشت.
بعضی از مورخین شکست خلیفه را در اثر نقشه کشی و خیانت عمدی وزیر او دانسته اند. ابن کثیر می گوید ابن علقمی کوشش تمام بکار برد تا ارتش را خالی کند و اسم ارتشیان را از دیوان ارتش پاک نموده و آن ها را اخراج می نمود، تعداد ارتشیان در ایام المستنصر حدود صد هزار جنگجو بود که پیوسته آن ها را کم نموده تا این که بیش از ده هزار نفر باقی نگذاشت سپس با تاتار مراسله نموده و آن ها را برای حمله به کشور تشویق نمود و نقاط ضعف کشور را برایشان روشن نمود.

مستعصممستعصممستعصممستعصممستعصم
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/مستعصم

بپرس