♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_travel به معنایِ به مسافرت ( - ِ - معمولاً طولانی ) رفتن، سفر کردن، مسافرت کردن و جُزین
ا↙️
#رهتاریدن ( rah. t�r. id. an )
یا:
#رهتاردن ( rah. t�r. d. an ) 👈�رَه ( همان �راه� است. ) تار ( ستاکِ برساخته از ریشه ٔ نیاایرانیِ - tar به معنای �گذشتن، رفتن، عبور کردن� ) - - دن ( نشانه ٔ مصدر )
... [مشاهده متن کامل]
( پایینِ صفحه را ببینید. )
▪️مثال:
۱ - او بیش از هزار کیلومتر رَهتارید ( سفر کرد ) تا در جشنِ عروسیِ برادرش شرکت کند.
۲ - اگرچه دوست دارد بِرَهتارَد ( مسافرت کند، ) ولی به خانه اش هم بسیار عشق می ورزد.
🔺 توجه:
🔹� #travel� سفر، مسافرت
🔹� #رهتار ( rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - گاهنامهٔ خورشیدی بر پایهٔ رَهتارِ ( سفرِ ) زمین به دورِ خورشید است، نه رَهتارِ ماه به دورِ زمین.
۲ - در رَهتار ( مسافرت ) بودم که خبرِ مرگِ ناگهانیِ عمویم را شنیدم.
🔸� #traveling مسافرت
🔸� #رهتارش ( رَهتارِش )
▪️مثال:
رَهتارِش با قطار را از رَهتارِش با هر تَرابرِ ( وسیلهٔ نقلیه ) دیگری بیش تر دوست داشتم.
🔹� #traveled� صفتِ جادهٔ پرتردد، صفتِ آدمِ زیادسفررفته
🔹� #رهتارده
▪️مثال:
آن ها زوجی رَهتارده به شمار می آمدند، به طوری که در ده سال به بیش از بیست کشورِ جهان رَهتارده بودند.
🔸� #traveler
🔸� #رهتارگر
� یا:�� #رهتارنده ( rah. t�r. ande )
▪️مثال:
۱ - رَهتارگران ( مسافران ) می توانستند در هر زمان که بخواهند بلیطِ خود به سنگاپور را لغو کنند.
۲ - آن ها چشم می کشیدند تا رَهتارَنده ای ( مسافری ) بیاید و اتاقی در مهمان پذیرِ کوچک شان اجاره کند.
۳ - رَهتارگری� در� شبِ� تاریکِ� دشت
همواره پِیِ�� پناه گاهی� می گشت
باران شد و رَهتار به آن دشت و دمَن
خوش نامده در منظر چشم آن زن
می گفت که رهتارِش در فصل بهار
آورده� بـرای� او� پشیمـــــانی� بار
رهتارده ای گفت چو رهتاریدی
باید که تو اسباب گُذر می چیدی!
سّراینده: مژگان حسن پور
🔹� #travelogue سفرنامه
🔹� #رهتارنامه
▪️مثال:
ناصر خسرو یکی از زیباترین رَهتارنامه ها را به زبانِ فارسی نوشته است.
🔸� #untraveled� صفتِ جادهٔ تردد نشده، صفتِ آدمِ سفرنرفته
🔸� #نارهتارده
� یا:�� #نارهتار ( n�. rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - ما از جاده ای نارَهتار ( کم تردد ) به یزد رفتیم و از طبیعتِ بکر و زیبایِ استان های فارس و کرمان و یزد لذت بردیم.
۲ - یک نوجوانِ بی تجربه و نارَهتارده ( سفرنکرده ) با ما در یک کوپه افتاده بود، و با او مانندِ یکی از اعضایِ خانواده رفتار می کردیم.
🔹� ##to_outtravel سفر کردن به ماورای چیزی، تندتر از چیزی دیگر سفر کردن
🔹� #ورارهتاردن ( var�. rah. t�r. d. an )
یا: #وراتاردن ( var�. t�r. d. an )
🔸� #outtraveling
🔸� #ورارهتارش ( وَرارَهتارِش )
یا: #وراتارش ( وَراتارِش )
🔹� #pretravel�� حدّ فاصلِ کنش و عدمِ کنشِ یک کلید ( سوئیچ ) در جایگاهِ خود ( فن واژه )
🔹� #پیش رهتار ( پیش رَهتار )
🔸 #travelator
🔸 #رهتاران ( فشردهٔ �رهتاراننده� )
🔹 #traveler_check ( traveler's check )
🔹 #رهتار_چک
🔸 #travel_document
🔸 #رهتار_برگه
🔹 #to_overtravel
🔹 #بیش رهتاردن
🔸 #overtravel
🔸 #بیش رهتار
🔹 #to_undertravel
🔹 #کم رهتاردن
☑️ هم ریشه های دیگرِ جزءِ دومِ #رهتاردن ، #رهتار و #رهتارنده در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی:
اوستایی� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� - tar
اوستایی 👈 گذرگاه، معبر ➖ - vi - tāra
فارسی باستان��👈�گذشتن، عبور کردن ➖ vi - tar
فارسی میانه�� 👈�گذشتن� ➖� vitaštan
پارتی� 👈�گذشتن� ➖� - widar
فارسی میانه ترفانی� 👈�عبور کردن، گذشتن ➖� - wider
سغدی� 👈�روانه شدن�➖� - wyt'yr
سکایی� 👈��گذشتن ➖ - bitar
فارسی� 👈� گذشتن، گذاشتن، گذاردن، گُدار، تیر�
پشتو� 👈�رفته ➖�wlār
آسی� 👈��راندن، دور کردن ➖� t�run
آمره ای� 👈��گذشتن ➖� viardan
گورانی�� 👈�عبور کردن، گذشتن� ➖� - wiār
گورانی 👈 بیرون کردن، راندن ➖ tārin
سانسکریت� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� t�rati
سانسکریت 👈 گذر ➖ t�ra
هیتی� 👈��فائق آمدن� ➖� - tarh ( u )
یونانی� 👈�هدف، نقطه ی پایانی ➖ τέρμα
لاتینی� 👈��پایان، مرز� ➖ terminus
پورواهندی ایرانی اروپایی ( پِهیا ) 👈��گذشتن، عبور کردن�➖� - ter
🔺نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to browse .
�������������������� ⏬⏬⏬
@JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی
مسافر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
رهنورد ( دری )
گشتار ( دری )
وَشتار ( پهلوی )
راویار ( کردی )
راهتاک ( سغدی: راثتاک )
واژه مسافر
معادل ابجد 381
تعداد حروف 5
تلفظ mosāfer
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ فِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mosAfer
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
رهرو
رهسپار
رهگذر
رونده
راه نشین
رهنورد
برگرفته از واژه نامه ی: ابوالقاسم پرتو
مسافرت کردن: وشتاریدن
نام پویه و مسافرت: وشتارش
مسافر: وشتار، کاروانیک
مسافربری: وشتاربری
رهرو، راهی
راهی.
سَفَروَند. سَفَرَندِه. سَفَرگَر.
پِی سِپَر
نمونه:
. . . یک تاکسی می گیرم که تنها پِی سِپَر ( مسافر ) آن هستم.
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/02/blog - post_25. html
پِی سِپَر
دل کنده
مسافر تازی است
و واژه برابر ایرانی ان میشود . .
پارسی. . . . . رهسپار
کردی ( کرمانجی اوستایی ) . . . . رِوی
ببینید چقدر زیباست همان راهیه ولی میگنr�w�
دوستان زبان کردی حتی از پارسی هم ایرانی تره سرچ کنید لطفا. . .
... [مشاهده متن کامل]
مخصوصا کرمانجی که هم اکنون در ترکیه گفتگو میکنند. . .
من که عااااشقشون شدم ای کاش جمهوری اسلامی همشون رو بیاره همینجا تو اصفهان ♥️
روانه ، راهی، سفرکننده، توریست، جهانگرد، سیاح، مهاجر
سرنشین
رهسپار
واژه ی زیبای پارسی �رهسپار� را می توان بخوبی جایگزین واژه ی از ریشه پارسی و تازی شده ی �مسافر� نشاند و بکار برد. ب. الف. بزرگمهر
برگرفته از پی نوشتِ پیوند زیر:
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/01/blog - post_2452. html
farer
هم میشه که آبادیس نگفته
.
لغت سپر ( س=داشتن پر=گذر ) به مانای راه پیمودن رهسپردن شکل اسلی لغت آریایی سفر journey است که در آن پیشوند س به مانای دربرداشتن، شامل شدن، دارابودن و پر به مانای گذر است که از آن لغت پل bridge را ستانده اند.
... [مشاهده متن کامل]
پیشوند س در واژه سبک ( س پوک=پوچ ) و لغت سنسکریت सगर sagara به مانای زهردار - ژردار - گردار دیده میشود و ریشه پر در لغت اوستایی peretush به چَمارِ گذرگاه پاساژ پل به کار رفته که در زبان سغدی به شکل wrtn در زبان زروان - پهلوی به دیسه ی vartan در اوستایی به شکل varta در زبان تورفان پارت به دیسه ی wrdywn در آبخاز به شکل a - wardan در چچن به شکل vorda در یونانی به شکلporos و در انگلیسی کهن به دیسه ی faran به مانای سفر ثبت شده است.
دانستنی است ستاک سپردن sepordan به مانای تحویل، به امانت گذاشتن و تسلیم است که نباید آنرا با sapardan به مانای رهسپاری و سفر کردن یکی گرفت.
پی ( پای ) رخش رستم زمین بسپرد - - - ز توران کسی را به کس نشمرد
رهسپار
روانه
نوردشگر : از بن نوردیدن جایگزین واژه مسافر تازی پیشنهاد می گردد.
رهی
این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
یاناک ( یانا= سفر، واژه ای سنسکریت است + پسوند فاعلی اک )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)