مرگ. [ م َ ] ( اِ ) اسم از مردن.مردن. ( برهان ) ( آنندراج ). باطل شدن قوت حیوانی و حرارت غریزی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). فنای حیات و نیست شدن زندگانی و موت و وفات و اجل. ( ناظم الاطباء ). از گیتی رفتن. مقابل زندگی و محیا. درگذشت. فوت. کام. هوش. منیت. میتت. وفات. ابویحیی. اجل. ( دستور اللغة ). ام البلبلا. ام الحنین. ام الدهیم. ام الرقوب. ام قسطل.ام قشعم. ام اللهیم. ام الهتم. ممات. قعص. علق. بنت المنیة. ثکل. جباذ. جدید. جذاب. حتف. حجاف. حلاق. حمام. حمة. حین. خر. خزاع. دبر. دین. ذأفان. ذعفان. ذؤفان. ذوفان. ذئفان. ذیفان. سأم. شعوب. صاعقة. صرفان. صعق. طفن. طلاطل. طلاطلة. طومة. عبول. عجول. عکوب.علاقة. علوق. غتیم. غول. فنقع. فوظ. فیض. فیظ. قاضیة. قتیم. قضی. کفت. لجم العطوس. لزام. لهیم. مقشم. ممات. منون. منی. منیة. موات. موت. میتة. نائمة. نیط. واقعة. وَزوَز. وفاة. همیع. همیغ. یقین : مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فروکردند.
رودکی.
توشه خویش زود از او بربای پیش کایدت مرگ پای آکیش.
رودکی.
هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر مرگ بفشارد همه در زیر غن.
رودکی.
آنکس که بر امیر در مرگ باز کرد بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد.
ابوشکور.
همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم به مرگ بوالمثل و مرگ شاکر و جلاب.
ابوطاهر خسروانی.
دریغ من که مرا مرگ و زندگانی تلخ که دل تبست و تباه است و دین تباه و تبست.
آغاجی.
وگر کشت خواهد همی روزگار چه نیکوتر از مرگ در کارزار.
دقیقی.
برمرگ پدر گرچه پسردارد سوک در خاک نهان کندش ماننده پوک.
منجیک.
یارب چرا نبرد مرگ از ما این سالخورده زال بن انبان را.
منجیک.
گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته.
کسائی.
هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین.
فردوسی.
همه مرگ رائیم پیر و جوان که مرگ است چون شیر و ما آهوان.
فردوسی.
سر پشه و مور تا شیر و کرگ رها نیست از چنگ و منقار مرگ.
فردوسی.
مگر بهره گیرم من از پند خویش براندیشم از مرگ فرزند خویش.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
نیستی، فنا، موت ، مرگ ارزان: مستحق مرگ، سزاوارکشته شدن، مرگ ارجان و مرگ ارژان هم گفته شده ( اسم ) آب بینی غلیظ خلم .
فرهنگ معین
(مَ ) [ په . ] (اِ. ) مردن ، فوت ، قطع حیات ، از بین رفتن زندگی .
فرهنگ عمید
۱. مردن، موت. ۲. [مجاز] نیستی، فنا. * مرگ موش: (شیمی ) = آرسنیک * مرگ ومیر: = مرگامرگ * مرگ پای آگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.
واژه نامه بختیاریکا
رَه بِرَو مَیَو
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] مرگ یعنی انتقال از دنیا به آخرت. مرگ از قوانین فراگیر جهان هستی است که همه موجودات طعم آن را خواهند چشید. مرگ به معنای مردن است و لسان العرب آن را به "ضد حیات" معنا کرده است. برخی مرگ را به معنای "سکون" گرفته اند. التحقیق درباره معنای موت می گوید: مرگ نفی حیات است و حیات در هر چیز به مقتضای خصوصیات وجودیش است. راغب در مفردات مرگ را پنج نوع می شمارد. مرگ در قرآن معنای مرگ در قرآن کریم در قالب لفظ های گوناگونی آمده است که از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:۱. ماده (م و ت) بیشترین کاربرد معنای مرگ در قرآن کریم را به خود اختصاص داده، ماده موت ۱۶۵ بار در قرآن به کار رفته است.۲. ماده (ق ت ل) مانند:«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ » «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!»این ماده در قرآن کریم به معنای مرگ حدودا۱۵۰ً بار به کار رفته است؛ البته این ماده در قرآن کریم ۱۷۰ بار به کار رفته است که برخی از موارد آن به معنای جهاد و... می باشد، نه به معنای مرگ.۳. ماده (ه ل ک) این ماده در قرآن کریم ۶۸ بار به کار رفته است، و در بیشتر موارد به معنای مرگ است؛ مانند:«وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی إِذا هَلَکَ » «پیش از این یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما هم چنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید تا زمانی که از دنیا رفت.»نکته: در چند قرن اخیر (ه ل ک) برای مرگِ با حقارت به کار می رفت اما در عصر نزول قرآن چنین نبوده و خود قرآن نیز "هلک" را در مطلق مرگ به کار برده است نه مرگ با حقارت. ۴. ماده (و ف ی) این ماده در ۱۴ آیه برای مردن به کار رفته است، مانند آیه: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْت » «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می گیرد.»"وفی" در اصل به معنای گرفتن به طور کامل است و به کار رفتن آن درباره مرگ می تواند به این دلیل باشد که مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر است. ۵. ماده (ص ع ق) برخی برای "صعق" همراه با معانی دیگری که در نظر گرفته اند، معنای مرگ را نیز بیان کرده اند. راغب در مفردات از قول برخی واژه شناسان می نویسد: واژه (صَاعِقَة) سه وجه دارد: (مرگ، عذاب، آتش )اما خود راغب در پاسخ آن می نویسد: آنچه که ذکر شد در واقع نتایجی است که از صاعقه حاصل می شود؛ زیرا صاعقه صدای سهمگین و شدید از آسمان است و نتیجه آن آتش، عذاب یا مرگ است پس در واقع صعق یک معنا دارد و این ها نتایج آن است. خواب حالتی شبیه مرگ آدمی در خواب نیز حالتی شبیه مرگ پیدا می کند و گویی روح او از بدن جدا می شود؛ امّا وقتی روح از گذر مرگ بدن را ترک می کند، دیگر بازگشت ندارد. قبض روح ...
[ویکی اهل البیت] کلید واژه: مرگ، موت، انسان، قرآن کریم؛ «مَرْگ» در مقابل «زندگی»، اسمی است برای مردن و جدائی روح از بدن; معادل آن در زبان عربی واژگان «موت»، «ممات»، و «توفّی» می باشد. حقیقت این واژه در مورد موجودات جاندار، مانند انسان یا هر حیوانی صادق است، و گاه مجازاً در شیئی که بار ارزش دهنده اش را از دست داده باشد، مانند زمینِ گل و گیاه از دست داده نیز به کار رود: «یحیی الارض بعد موتها».
چنان که در فارسی مجازاً به جای «نیستی» پس از هستی (فناء) نیز استعمال می شود. «موت» (مرگ) با مشتقاتش 165 بار در قرآن کریم ذکر شده است. یک انسان متعادل زندگی را دوست می دارد، جهان و زیبائی های آن را دوست می دارد و آرزو می کند که بتواند برای همیشه زنده بماند .
انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمی کند و معذور هم هست برای این که عشق به زندگی یک عشق غریزی و نهادی است . امام علی علیه السلام می فرماید: «و اعلموا انه لیس من شی ء الاّ و یکاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة; بدانید که انسان سرانجام همه لذت های دنیا سیر می شود، جز لذت زندگی; برای این که هیچ کس در مرگ آسایش نمی بیند .»
مَرگ، دَرگُذَشت، وَفات یا فوت ( به انگلیسی:Death ) در زیست شناسی پایان چرخهٔ زندگی زیستی موجودات زنده و در پزشکی به معنای توقف برگشت ناپذیر علائم حیاتی است. [ ۱] مرگ در متن های دیگر رشته ها، ممکن است به نابودی کامل یک روند، یک وسیله یا یک پدیده اشاره کند. عوامل و شرایط گوناگونی می توانند به مرگ جانداران بینجامند از جمله بیماری، تخریب زیستگاه، پیری، سوء تغذیه و استرس و تصادفات. در کشورهای پیشرفته، عامل اصلی مرگ انسان ها، بیماری های مرتبط با افزایش وزن، پیری، خودکشی و بیماری های مربوط به کهولت سن است. سنت ها و اعتقادات در رابطه با مرگ، یکی از مهم ترین قسمت های فرهنگ انسان ها محسوب می شود. با توجه به پیشرفت های روزافزون علمِ پزشکی، توضیح پدیدهٔ مرگ، جزئیات لحظهٔ مرگ و همچنین درک واقعی، پیچیدگی های بیشتری پیدا کرده است. بسیاری از مردم اعتقاد به دنیای پس از مرگ دارند و باور دارند زندگی ادامه خواهد داشت. و گروهی دیگر از مردم به این باورند که پس از مرگ دوباره به این جهان بازمی گردند تا به عنوان شخصی دیگر زندگی کنند. و گروه دیگری مرگ را پایان همه چیز می دانند و گروهی دیگر مرگ را به بیدار شدن از خواب نسبت داده اند که در کتاب مسلمانان نیز این مطلب بیان شده است. جسم بی جان شده را متوفی می نامند و به اصطلاح وفات یافته است. گرما و حرارت از دست رفته بدن باعث سرد و خنک شدن بدن می شود و منجر به مرگ انسان می شود که می گویند آن انسان فوت کرده است. پس از توقّف علائم حیاتی و قلب، هوشیاری تمام حواس به کلّی از دست می رود و موجود زنده ( انسان و جانوران ) پس از مرگ هیچ چیزی را احساس نمی کند و نمی شنود و نمی بیند و حس نمی کند زیرا این امور متعلّق به بدن او و اعصاب و تجزیه و تحلیل آن توسط مغز است که از بین رفته است. پس از مرگ در مغز در حدود یک دقیقه پس از قطع شدن ورود اکسیژن به آن، واکنش های شیمیایی ای در مغز انجام شده که باعث از بین رفتن سلول های مغزی ( نورون ها ) می شود. سپس جسد به حالت تونوس و خشک شدگی ماهیچه ها در می آید و اصطلاحاً ( جمود نعشی ) می شود و عوامل میکرو ارگانیسمی مانند: باکتری بی هوازی از بیرون بدن و درون آن شروع به فعالیت کرده و بافت های بدن را تجزیه کرده و پس از گذشت چیزی حدود شصت روز بافت نرم بدن از بین رفته و فقط اسکلت ( استخوان ) و دندان و مو و ناخن به دلیل داشتن پروتئین کراتین تجزیهٔ بسیار کندتری نسبت به بافت نرم خواهند داشت.
مرگ (تجسم). مفهوم مرگ بعنوان یک موجود زنده از آغاز تاریخ در خیلی از جوامع حضور داشته است. در انگلیسی، مرگ غالباً با نام دروگر مرگ ( به انگلیسی: Grim Reaper ) خوانده می شود و از قرن پانزدهم به بعد به شکل یک اسکلت که یک داس دسته بلند حمل می کند و با یک شنل سیاه پوشیده شده است. مرگ همچنین با نام های دیگری چون شیطان مرگ و فرشته ظلمت و روشنایی نیز شناخته می شود. از اشارات مرتبط با وی در عهد جدید می توان به مکاشفه یوحنا اشاره کرد که نام وی را به عنوان یکی از چهار سوار آخرالزمان به همراه هادس برده است و به مرگ این قدرت داده شده است که یک چهارم زمین را با قحطی، جنگ و حیوانات وحشی نابود کند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
توقف همۀ اعمال حیاتی موجود زنده. در این وضعیت، مولکول ها و ساختارهای موجود زنده سازماندهی خود را از دست می دهند و مشابه مولکول های غیرزنده می شوند. در پزشکی، زمانی فرد مرده قلمداد می شود که مغز از کنترل اعمال حیاتی بازماند، حتی اگر تنفس و ضربان قلب، به صورت مصنوعی، ادامه یابد. قبلاً مرگ را با مشاهدۀ توقف دایم ضربان قلب تعریف می کردند، ولی ظهور تجهیزات تقویت کنندۀ حیات تعیین زمان مرگ را مشکل کرد. در ۱۹۶۸، سازمان بهداشت جهانی به منظور خارج کردن اندام های زنده در جراحی پیوند قلب مقرر کرد فرد دهندۀ عضو نباید آثاری از رابطۀ مغز ـ تن، فعالیت ماهیچه ای، فشار خون یا توانایی تنفس خودبه خود نشان دهد. بنا به اعتقادات دینی، مثلاً در مذاهب هندو و بودیسم، مرگ مقدمۀ تولدی دوباره است. در اسلام و مسیحیت، مفاهیم روز داوری و بهشت یا دوزخ با مرگ پیوند دارند. آیین یهود بر زندگی پس از مرگ تأکید ندارد، بلکه به بقای افراد از راه فرزندانی تأکید می گذارد که سنت ها را پاس می دارند. مرگ یاخته ای. جانداران مقادیر فراوانی انرژی برای جلوگیری از شکستن مولکول های پیچیدۀ پیکرشان صرف می کنند. ترمیم و جایگزینی یاخته ها در جانداران پریاخته فرآیندهایی حیاتی اند. به هنگام مرگ، این انرژی در دسترس نیست و ازهم پاشیدگی سازماندهی یاخته ای چاره ناپذیر است. یاخته های منفرد به دو طریق می میرند. بافت مردگی براثر حادثه ایجاد می شود. در این حالت، یاخته براثر مسمومیت، گرما و نبود اکسیژن متورم می شود و انسجامش را از دست می دهد. مرگ برنامه ریزی شده (اپوپتوزیس) نوعی فرآیند کنترل شدۀ زیست شناختی است که طی آن، یاخته کوچک می شود و یاخته های مجاور اجزای آن را هضم می کنند. ازدست دادن دم در نوزاد قورباغه از این جمله است. زیست شناسان برای توجیه مرگ با مشکل روبه رویند. اگر پروتئین ها، مولکول های پیچیدۀ دیگر، و کل یاخته می توانند ترمیم یا جایگزین شوند، چرا جانداران پریاخته می میرند؟ مطلوب ترین توجیه این امر توصیف تکاملی است. جانداران باید بمیرند تا جا برای افراد جدیدی باز شود که بر اثر تولید مثل جنسی ممکن است تا حدودی نسبت به نسل قبلی مقاوم تر باشند. بیشتر محیط ها دایم، ولی به کندی تغییر می کنند و جانداران بی این دگرگونی نمی توانند در برابر این تغییرات سازش یابند. فلاسفۀ اسلامی به واسطۀ قبول نفس برای موجودات جاندار، علت های زیر را جهت مرگ موجودات به ویژه انسان بیان داشته اند: ۱. توقف قوۀ رشد و تغذیه به جهت محدودیت آن ها از حیث مادّی بودن؛ ۲. ازبین رفتن رطوبت غریزی به واسطۀ غلبۀ حرارت که موجب متصلّب شدن اعضاء می شود؛ ۳. عدم تکافوی اجزای ایجاد شده به جای اجزای ازبین رفته، که این امر به واسطۀ تحلیل قوا است. در ادلۀ فوق که مانع ازجمع با یکدیگر نیز نیستند، دلیل اصلی مرگ، پدیده ای طبیعی دانسته شده، ولی در ادلّۀ زیر از جهت غایت شناختی به مسئله نظر شده است: ۴. عدم تکافوی مادّه برای خلقت مجدد انواع، چرا که در این صورت باید در زمین محدود انواع نامحدود به وجود آید؛ ۵. بدون مرگ، ستمگران تا قیامت باقی می بودند؛ ۶. بدون مرگ پرهیزکاران پاداش نمی یافتند زیرا اینان از فواید دنیایی برای سعادت غیردنیایی چشم پوشیده اند. ملاصدرا این ادله را ضعیف دانسته و دلیل اصلی مرگ را حرکت جوهری عالم شمرده است. در باور وی نفوس در سیر کمالی خویش به نقطه ای می رسند که باید از عالم مادّه مفارقت کنند و این مفارقت با مرگ حاصل می شود. پدیدۀ مرگ از حیث ظهور خارجی یا طبیعی است یا اخترامی، مرگ طبیعی به واسطۀ یکی از ادلۀ پیشین است و مرگ اخترامی درپی حادثه ای غیرطبیعی، مانند تصادف و قتل.
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ
decease(اسم)
فوت، مرگ
passing(اسم)
عبور، مرگ، مرور، گذرنده
فارسی به عربی
مغادرة , موة
پیشنهاد کاربران
مرگ یک لغت بسیار قدیمی است و معادل اینگلیسی این کلمه murder و kill است . که murder به معنای مرگ کسی توسط کس دیگر. لغت ( مرد ) به معنی فوت هم با murder تشابه دارد و به نظر ریشه یکسانی دارند
مترادف مرگ به آغوش خدا رساند هم میشود
سمبل سنگی به ارث رسیده تحت عنوان نماد ملی فروهر خود ما ایرانیان حاکی از حقایق ژرف زیر بوده و می باشد: الف - چرخ بزرگ که دور کمر انسان ترسیم گردیده و بر دو پایه استوار شده، فقط نقش جاده، مسیر حرکت و یا شاهراه دایره وار سفر را عهده دار میباشد و خود از حرکت برخوردار نمی باشد بلکه جاودانه در سر جای خود ساکن و ثابت و پای برجاست. ... [مشاهده متن کامل]
ب - چرخ کوچک که در یکی از دستان انسان قرار داد، نقش وسیله نقلیه پرواز، صفینه یا کشتی کیهانی با محیطی مسدود و نفوذ ناپذیر را بازی میکند و سرنشینان آن، عبارت اند از کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی انسانی یا بطور کلی محتوای گیتی یا کیهان و یا جهان. دست دیگر وی که رو به بالاست، نشان ستایش و نیایش و راز و نیاز وی با پروردگار یا آفریننده کائنات نبوده و نمی باشد بلکه حرکت خود انسان بهمراه بقیه موجودات بسوی کمال اولیه آفرینش در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین. در همین رابطه لازم به اشاره می دانم که آیه قرآنی به شکل 《 کما بدائکم تعودون 》 به معنای بازگشت به همان حالت آفرینش اولیه بوده و میباشد و نه اینکه بسوی او باز می آیید. این دو چرخ؛ یکی بزرگ و دیگری کوچک فقط نشان اند و به زبان سمبلیک اشاره به دایره وار بودن این راه و این سفر دینوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( از دیدگاه علمی و نه دینی ) دارند در جهت سهولت دریافت و فهم و درک حقیقت. در عمل این سفر دایره وار از طریق گردش وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن، اتفاق میفتد، رُخ یا روی میدهد و یا صورت می پذیرد و نه از راه و به روشی دیگر. طول زمانی یک دور کامل چرخ کوچک بر گِرد محور، کانون و یا مرکز خود در طول حرکت جهشی و یا پرشی بر روی چرخ بزرگ همیشه مساوی خواهد بود با طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان یعنی برابر با فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی ( به احتمال قریب به یقین یا نزدیک به حقیقت: ۹۰ میلیارد سال شمسی ( و نه قمری و نه عبری ) و طول زمانی این سفر بر روی شاهراه یا محیط چرخ بزرگ در ادوار فراوان ( دقیقا به تعداد کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ) همیشه مساوی خواهد بود با معکوس زمان پلانک در علم فیزیک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه. حال اگر یک فرد انسانی علاقه مند باشد، میتواند به روش زیر تعداد کلیه زندگی های دنیوی خود را در مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی یکی نهایت نقصان و امکان اخَس و پایین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالا ترین حالت نشئگی طبیعی در بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی، را محاسبه و تعیین نماید و آنرا در گوشه ای از دفترچه خاطرات روز مره خود یادداشت کند و یا آنرا برسم یاد بود بخاطر بسپارد : ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه تقسیم بر ۹۰ میلیارد سال ( شمسی ) تقسیم بر عدد پر از رمز و راز ۷. در پایان کلام کودکانه امروز خود لازم به اشاره می دانم که معنای پیام آسمانی هفت سین که در پشت پرده مراسم چیدن سفره یا میز هفت سین نهفته و پنهان مانده، تاکنون توسط خود ایرانیان و هیچ قوم دیگری کشف نگردیده. از دیدگاه خردمندان گمنام ایرانی و دریافت کنندگان این پیام آسمانی، حرف سین حرف اول هفت نوع سبزی یا چیز نبوده بلکه حرف اول واژه فراباستانی سامان به معنای نظم. لذا پیام هفت سین در اصل و ریشه به معنای هفت سامان یا نظام کلی گیتیائی، کیهانی و یا جهانی بوده در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست. پدیده های تولد و مرگ، نیمزوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همند. به زبان فنی میتوان این دو پدیده را به یک نوسانگر عظیم یا بزرگ دو قطبی تشبیه نمود که قطبین آن غیر قابل تفکیک یا جدائی از هم بلکه از قابلیت یا استعداد تعویض یا جایگزینی متقابل دو نقش برخوردارند؛ یکی رسیدن و دست یافتن به فرمانروایی و تکیه زدن بر اریکه قدرت و حکمرانی و دیگری پرده نشینی و انتظار کشیدن با هدف دریافت فرصت بعدی و ربودن گوی بازی حاکمیت و فرمانروایی از دست حریف و رقیب و همزاد و همبازی خود و آنهم در فواصل زمانی کاملا معین و در چارچوب طرح و برنامه از پیش تعیین شده. موج زندگی در بین دو قطب این نوسانگر دارای دو نیم موج می باشد؛ یکی عینی و بسیار کوتاه و منحصر بفرد روی محور زمان و دیگری بسیار بلند و غیبی و غیر قابل دریافت و فهم و درک به کمک حواس و فهم و عقل در زیر آن ( محور زمان ) . محور عمودی را میتوان با حروف لاتین x , y , z ترسیم نمود و محور افقی زمان را با t.
هر فرد انسانی ( منجمله کل این دنیا ) دارای زمان خودی یا ساعت لحظه شمار خاص و ویژه خویش میباشد. مسیر حرکت زمان خودی که همیشه توسط لحظه جاودانه حال طی میشود بصورت دو قوس یا کمان؛ یکی بسیار کوتاه و دیگری بسیار بلند و به شکل یک دایره از پیش تعیین و ترسیم گردیده. قوس یا کمان کوتاه همین پدیده طبیعی و واقعی به شکل 《تولد - زندگی - مرگ 》 می باشد و زندگی در طول آن از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر آغاز میگردد و در لحظه مرگ پایان می یابد و طول زمانی آن منحصر بفرد است. قوس یا کمان بلند که بخش اعظم آن با حواس پنجگانه و تجربه غیر قابل دریافت و فهم و درک میباشد، پدیده دیگریست به شکل 《 مرگ - زندگی - تولد 》 و زندگی در طول آن برزخی - روئیایی است با کمیت و کیفیت بهشت برین بموازات خواب ژرف و شیرین نفس مجرد یعنی من در نفس یا من واحد خدای حقیقی و واقعی ( یعنی خدا از دیدگاه علمی و نه دینی و فلسفی و عرفانی ) و به کمک حواس و فهم و عقل بیکران وی ( و نه به کمک حواس و فهم و عقل انفرادی که در لحظه مرگ بدن بطور کامل مختل میگردند و از کار میفتند ) تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا در مداری برتر. این دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدء و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) همیشه بعد از وقوع مهبانگ های هشتم در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود. طول زندگی روئیایی - برزخی برای همه افراد انسانی در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه مساوی خواهد بود با هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین وقوع دو مهبانگ متوالی، نه یک ثانیه بیشتر و نه کمتر. به عنوان مثال اگر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان ۹۰ میلیارد سال باشد، آنگاه طول زمانی حالت برزخ برای هر فرد انسانی همیشه مساوی با هفت برابر آن خواهد بود یعنی ۶۳۰ میلیارد سال. در این زمینه یک نکته مهم تر از کلیه نکات اینکه نباید از قد و قامت بلند بالای این زمان ترسید، زیرا این زمان فقط از دیدگاه بیدار زندگان بسیار طولانی به نظر میرسد اما از دیدگاه خوابیده اموات یا مردگان بیش از یک ثانیه طول نخواهد کشید. تولد در انتهای قوس یا کمان و یا پدیده دوم همان تولد است در ابتدای قوس یا کمان و یا پدیده اول با این تفاوت که هر بار در مداری برتر و کمال یافته تر ازقبل به وقوع می پیوندد. طول زمانی این سفر دایره وار دنیوی بین دو بهشت برین متوالی در ادوار فراوان ( به تعداد کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ) همیشه مساوی خواهد بود با معکوس زمان پلانک در علم فیزیک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه. تبدیل این زمان به سال شمسی ( یا قمری ) به کمک یک ماشین حساب مناسب به عهده خوانندگان گرامی. در پایان کلام کودکانه امروز خود لازم به اشاره می دانم که بینش و باور و تصویر دینی به شکل 《دنیا - یرزخ - آخرت 》 حقیقت ندارد، زیرا همانطور که بیان گردید، پایان عالم یا حالت برزخ وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت نمی باشد بلکه تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر ( همیشه نُه ماه پس از بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری دوباره ) . خردمندان گمنام هندو که چرخه تولد و مرگ را کشف نموده و آنرا بصورت سمبل یا نشان سواستیکا به ارث باقی گذاشته ، چون نتوانسته اند که پدیده دوم را هم کشف و شهود نمایند، لذا در تفسیر و شرح و توضیح چگونگی گردش این چرخه با راه و روش معقول و منطقی دیگری هم نتوانسته اند آشنا شوند غیر از باور به گردش روان نامیرا و شرح آن به روش تناسخ. ... [مشاهده متن کامل]
خدای حقیقی و واقعی موجودیست بیکران یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و چنین خدائی هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از محیط و محتوای مجموعه باز و بیشمار گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست. در عوض خدای دینی و فلسفی و عرفانی منجمله بیخدائی آتئیستی فقط کلمه یا لفظ یا واژه اند در زبان و خط و مفهوم محض و ایده انتزاعی در فهم و عقل محدود انسانی و درست به همین دلیل و علت هردو در خارج از ذهن چنین انسان هائی هیجگونه مصداق و مثال بیرونی ندارند. نه اینکه خدای دینی وجود داشته باشد و بیخدائی آتئیستی حقیقت نداشته باشد بلکه هردو به سهم مساوی تهی یا خالی از حقیقت اند. وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و در حافظه تاریخ. زندگی برزخی - روئیایی و زندگی معادی ( هردو با کمیت و کیفیت بهشت برین ) بطور مطلق مستقل از کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی صورت می پذیرند. خدای حقیقی و واقعی انسان را به دو بخش یا جبهه و یا جناح موئمن و کافر تقسیم ننموده بلکه بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی.
مرگ ، مردن ، میت ، موت ، سه واژ مردن ، میت موت با این که در دو زبان فارسی و عربی هستند از یک ریشه هستند و اما مرگ از ریشه این سه و مردن نیست . مرگ . تغییر یافته ورگ، varg است هم ریشه با vart به معنی عبور کردن ، جستن رها شدن ، آزاد ... [مشاهده متن کامل]
واژه varg یا apavarg در بودیسم به معنی رها شدن از چرخه بدن و روان است یعنی نابودی کامل که سعادتمندی بزرگ است و پایان رنج چرخه زندگی این واژه با همین ساختار در سانسکریت و همچنین پهلوی و اوستایی و مالایلامی با اندکی تغییر وجود دارد به معنی عبور ، جهش ، آزادی ، همچنین ورج در فارسی نیز همین واژه هست
مَرگ - در اوستا به این گونه آمده است: مَهرکَه ( mahrkā ) ، مَرَکَه ( marakā ) ، مَرشَه ( marša ) پهلوی: مرگیه ( margīh ) - اُوش ( ōš ) . مَر ( mar ) یا مَشَه ( mašā ) : مرگ، مُردن، کشتن، جان ستاندن ... [مشاهده متن کامل]
پس واژه "مار" یا " یا مَئیریا ( mairyā ) هم از این واژه گرفته شده است: جانوری که فَرنود ( سبب ) مرگ می شود! ( ( آن را با واژه مَشی"mašya: مَرد" یکسان ندانید! ) ) کَه، کا: پسوند نسبت و دارندگی اوستایی از آن واژه های دیگری هم ساخته شده است، برای نمونه: مَرِنک ( marenč ) : زدن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، ویرانی مَرشَئون ( maršaon ) : کشنده، میراننده - یادآوری از "تیشتر": نام دیو بت پرستی و از بین برنده یکتاپرستی، دشمن دین ( چیستا، دینا، دیانا ) مَهرکَثَه ( mahrkaθa ) : مَلکوس، مَرکوس - یادآوری از "تیشتر": نام دیو زمستانی و کشنده که در وَرِجَمکرد پدیدار گشت! گاهی با پسوند "دا: آفرینش" می آید: مَرِزدا ( mareždā ) : همدردی، دلسوزی، ترحم، بخشش، مهرورزی . اوستا: بخشی از بند 34 آبان یشت: gaēthāvyō drvantem yam ashaojastemam drujem fraca kerentat angrō mainyush aoi yam astvaitīm gaētham "mahrkāī" ashahe gaēthanam معنی: قوی ترین دیوی ( شیطانی ) که ویرانگری ( انگره مینو ) در برابر جهان استومند ( مادی ) آفرید تا جهانِ آباد ( اشه ) را "از بین ببرد" . پهلوی: زند بهمن یَسن، فَرگَرد ( فصل ) 9، بند12: ud andar ān hazārag ī ōšīdar - māhān mardōm pad biziškīh ēdōn kirrōg bawēnd dārūg ud darmān ēdōn pad kār āwarēnd ud barēnd ka bē ō "margīhī" dādestānīh enyā nē mīrēnd, ka pad šamšēr ud kārd zanēnd ōzanēnd معنی: و در آن هزاره[ویچَرِشن: گزینش] یا هزاره هوشیدرماه! مردم در پزشکی چنان ماهر باشند و دارو و درمان چنان به کار آورند و بَرَند که بجز "مرگ" دادِستانی ( مرگ مقدر یا سرنوشت ) نَمیرَند، اگر چه[مگر خودشان] به شمشیر و کارد بزنند و کشند . پهلوی: زند بهمن یَسن، فَرگَرد ( فصل ) 6، بند12: pas zarduxšt guft kū: dādār! man �"ōš" �dah, āwādagān ī man� "ōš" �dah, kū ma zīwēnd andar ān ī škeft āwām معنی: پس زردشت گفت که: ای دادار مرا "مرگ" ده، بازماندگان ( آیندگان ) مرا "مرگ" ده که در آن زمانه سخت نَزیَند ( ( زرتشت برای آیندگان، زندگی آسوده و خوشی آرزومند است! ) )
حین، فنا، فوت، مردن
واژه مرگ معادل ابجد 260 تعداد حروف 3 تلفظ marg نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [پهلوی: marg] مختصات ( مَ ) [ په . ] ( اِ. ) آواشناسی marg الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع واژگان مترادف و متضاد فرهنگ فارسی عمید
مرگ از ریشه هندواروپائی مر - mer یا مردن و هندو ایرانی مرتی —marti و فارسی باستان و اوستا مر mar در سانسکریت ماریتی mariyate یا کشتن ودر روسی مرتویج mrtvij ودر انگلیسی واژه های زیادی مانند مربید morbid مریض، مراسموس marasmus بیماری کمبود کالری غدائی در اطفال که بیمار شکل مرده میگیرد، مرتگیج mortgage یا در گرو و رهن بودن، مردر murder کشنده، نایتمر nightmare یا کابوس … ... [مشاهده متن کامل]
مرگ حقیقت به مراتب هولناکتراز حقیقت مرگ است! واز مرگ مرغ آسانتراست!
پاسخ به علی اعظم محمد بیگی: هیچکدام، این واژه مانند بسیاری دیگر از واژگان در زبان های هندواروپایی مشترک هستند، زبان فارسی و فرانسوی و ایتالیایی و انگلیسی و روسی و. . . همگی از زبان های هندواروپایی و هم خانواده زبان فارسی هستن
در زبان فرانسوی، مرگ و مردن به ترتیب، می شود: mort, mourir اسپانیایی، ایتالیایی و پرتقالی هم که مانند فرانسوی، در گروه زبان های لاتین جا می گیرند با کم یا بیش تفاوت در املا، همین دو واژه را برای مرگ و مردن دارند. ... [مشاهده متن کامل]
چه خوب می شد روشن کرد که آیا مرگ و مردن را فارسی از زبان های لاتین گرفته است یا برعکس!
کپسول
خواب جاوید. [ خوا / خا ب ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب دائمی . کنایه از مرگ است که بیداری ندارد. ( انجمن آرای ناصری ) . خواب جاودانی .
خواب عدم . [ خوا /خا ب ِ ع َ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مرگ است . خواب مرگ . خواب جاوید. ( آنندراج ) : چنین افسانه های خوش که دل گفت از دهان اوخضر گر بشنود از حیرتش خواب عدم گیرد. بابافغانی ( از آنندراج ) .
خواب ابدی لهجه و گویش تهرانی مرگ
از اینکه این دنیا پر از معنا می باشد ، مفید تر است که در خود شک و تردید راه ندهیم، اما باید همیشه بیدار و هوشیار و آگاه باشیم که معانی همیشه دو سرحد دارند ؛ یکی اوهامی و بریده از واقعیت عینی و دیگری حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی و طیف وسیعی از ترکیب و تلفیق و آمیزش این دو حد با درجات مختلف شدت و ضعف. در همین زمینه اگر علاقه مند کشف حقیقت باشیم ، می توانیم پژوهش و تحقیق نمائیم که آیا معانی ارائه شده توسط پیشینیان در تعریف پدیده جاودانه بودن زندگی و منشاء و غایت یا نهایت آن از قبیل گردش روان یا تناسخ از دیدگاه هندوان و مصریان و آمد و رفت یا مهاجرت روان بین دو عالم ایده ها و محسوسات از دیدگاه افلاطون و پریدن جان از قفس تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی از دیدگاه شاعران و ادیبان و عارفان پارسی و فارسی زبان و قبض یا جدایی روح از کالبد به اصطلاح مادی به هنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و صعود و پرواز آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ از دیدگاه دین اسلام ، حقیقی می باشند و یا اوهامی. ... [مشاهده متن کامل]
خود من براین بینش و باورم که نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با روح، امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا شیطان. ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و همبازی و هم ارز همدیگر می باشند و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم بلکه از استعداد و قابلیت تبدیل متقابل بهمدیگر برخوردار اند و روان لایه درونی این دو قطب. مرگ و تولد هم نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر اند و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم . من و قندی و مه آسا و . . . یکی می باشیم با نام های مستعار مختلف. از این بابت خدمت خوانندگان گرامی این سایت ارزشمند پوزش می طلبم.
life after death به زبان انگلیسی و Leben nach dem Tod به زبان آلمانی هردو به معنای زندگی بعد از مرگ می باشند. مرگ به معنای از کار افتادن کالبد تثلیثی مادی - روانی - روحی می باشد بهمراه به خواب ژرف و شیرین فرو رفتن نفس مجرد یعنی من یا خود بهمراه زندگی تا بیداری مجدد هردو در همین دنیا پس از اینکه در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به حالت فعلی از نو و پس از وقوع مه بانگ هشتم به ظهور و پیدایش و کثرت خواهد رسید. در مورد روح این حقیر بر این بینش و باورم که نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با روح امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا شیطان. به این معنا که روح و ماده نیم زوج های بنیادی هم زاد و هم بازی و هم ارز همدیگر می باشند و روان لایه درونی آندو . لذا روح گرایان و ماده گرایان دو نحله یا دو خط خیالی - اوهامی می باشند که هرکدام به نیمی از حقیقت باور دارند و نیم دیگر را مورد بی لطفی قرار می دهند. خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه واقعی و عینی چه محض و غیبی و امکانی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. لذا آنانیکه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی را غیر یا ماسوی خدا می پندارند در صحرا ها یا بیابان ها و شن زار های بی آب و علف در جهت دست یابی به سراب ها در افق های دور دست خیال و وهم روی گمراهه ها در حال پرسه زدن به سر می برند. خداوند متعال در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد، در محیط و محتوای هر کدام از جهان های موازی و مساوی و بیشمار بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و هم بصورت واقعیت محض و غیبی در پشت پرده ظاهری واقعیت عینی حضور مطلق دارد و بخش محض و غیبی وی در هرکدام از جهان ها بطور یکسان و همسان شش ( ۶ ) برابر بخش واقعی و عینی و شهودی وی می باشد. چرا ۶ برابر ؟ ... [مشاهده متن کامل]
پاسخگویی به این سوال چند میلیارد دلاری یا یورویی را به عهده خوانندگان گرامی می سپارم.
آزادی
the grave literary ) death )
گرگ اجل. [ گ ُ گ ِ اَ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مرگ ، عزرائیل ، ملک الموت است : گرگ اجل یکایک از این گله می برد وین گله را ببین که چه آسوده میچرد. اوحدی
درپاسخ به بخش اول مطلب ستوده مه تابیان عزیز: چپ در این تعابیر به معنای چپ ظاهری نیست. مثلا در قرآن تعبیر"یدالله فوق ایدیهم" داریم که به معنای آن است دست خدا بالای دست های آنهاست. درحالی که طبق برداشت از آیات دیگر خداوند منزه از آن است که نیاز به اندام ( از جمله دست ) داشته باشد. درواقع دست در اینجا نماد وتعبیری برای "قدرت" است. ... [مشاهده متن کامل]
Merg مرغ در زبان ملکی گالی بشکرد
مر گ یعنی تمام درد هایت تمام شدند و حالا با ید منتظر باشی ببینی باز هم درد می کشی ( به جهنم می روی ) یا زندگی اسوده ( بهشت )
یک اصل یا یک قاعده بنیادی حرکت هستی که به خاطر سپردن آن بسیار سهل و آسان می باشد : تولد دوباره کلیه افراد انسانی و موجودات زنده و غیر زنده و کلیه نظم و سامان های محدود و جزئی در پهنه کیهان بدون تولد دوباره خود کیهان مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. این اصل و قاعده مشمول حال دو انسان شریف و بزرگوار و سرشناس با نام های ایسا و مهدی هم میشود. علاوه بر این قاعده یک حقیقت دیگر را هم میتوان به سهولت به خاطر سپرد و آن اینکه خمیر مایه ساختاری هستی یک واحد یگانه و منحصر به فرد و مطلق می باشد که همیشه سه جنبه ظهوری دارد و این سه جنبه عبارتند از ماده - روح - روان. سه جنبه این خمیر مایه واحد تثلیثی بطور مطلق جدا ناپذیر از همدیگر بوده و هستند و خواهند بود، اما قابل تبدیل شدن به همدیگر. این خمیر مایه دو حالت سر حدی دارد: یکی واقعیت محض و غیبی و دیگری واقعیت واقعی و عینی. و این دو حد از هم جدا نیستند بلکه اجین در هم اند. لذا آنسوی مرگ همین زندگی و واقعیت عینی خواهد بود در سطحی دیگر و با کیفتی دیگر با نفوس یا خویشتن های دیگر . ظهور یکی دیگر از خویشتن های دهگانه افراد انسانی. ... [مشاهده متن کامل]
مرگ و تولد همزاد همدیگر اند . و بدون همدیگر نمی توانند وجود داشته باشند. همیشه یکی از آنها در پشت دیگری قایم است، گویا با هم قایم موشک بازی می کنند. انگار در یک مسابقه بی پایان دوندگی به سر می برند. در ... [مشاهده متن کامل]
فاصله زمانی که یکی از آنها در حال دویدن است و بطور کامل از نفس نیفتاده است ، دیگری بهمراه او در خواب به سر می برد و خواب زندگی و دوندگی می بیند. ما انسان ها همیشه حیات پس از تولد را می بینیم و تجربه می کنیم و از حیات پس از مرگ غافلیم. درست همانطور که حیات پس از تولد وجود دارد، حیات پس از مرگ هم وجود دارد. زیرا این دوقلو جدا ناپذیر از هم می باشند. همیشه یکی از آنها دیگری را می زاید. و در پشت هر زایشی یک حیات نهفته است. از دیدگاه علمی تولد و مرگ های بیشمار افراد انسانی تنها به همراهی و همگامی با تولد و مرگ های بیشمار کیهانی امکان پذیر و میسّر می باشد و نه از طریقی دیگر. سم سرای اجزاء بطور جداگانه و مستقل از سم سرای کل مطلقا امکان ناپذیر و نا میسّر. سم سرا ( گاهی اوقات با تلفظ سم سارا : samsara ) در زبان سانسکریت به معنای زنجیره یا چرخه های تولد و مرگ می باشد. از این به بعد میتوان به زبان انگلیسی cosmical samsara و یا the samsara of universe را هم به آن افزود ، که داستان قدیمی دینی اصلاح گردد.
مرغ در زبان ملکی گالی بشکرد
خوشبختی بدون بیداری
مرگ یعنی جدا شدن روح از بدن. جدا شدن دو ترکیب مهم که نسان برای به کار افتادن تمام نقاط بدن لازم است.
مرگ یعنی مردن، آب به آب شدن ( ضرب المثل ) . اینگونه میپندارم: پایان زندگی دنیوی وتازه شروع شدن زندگی اصلی؛زندگی که همه سرنوشتشان، همین است. بهره بردن از توشه فراهم شده درزندگی دنیوی ( یعنی کارهایی که برای زندگی اخرت کرده ایم ) وشاید مجازات شدن. ( عدل وحساب دقیق خداوند ) ... [مشاهده متن کامل]
نکته کوچک �همین نظرات شمادر دیکشنری، خودش پاداشهایی به حساب خدا دارد، چون اگردرست باشندودروغ نباشند، میتواننددرزندگی، برای کاربران این دیکشنری، مفیدباشند! باتشکرازشما که خواننده این مطلب بودید.
با عرض سلام و تقدیم احترام، چندیست که یک فکر ذهنم را به خود مشغول داشته است و سوالاتی برایم مطرح نموده است که این حقیره ناچیزه پاسخی هایی روشن و آرامبخش روح و روان را در این زمینه تاکنون نیافته ام. شاید از این طریق خواننده ای گرامی توانست پاسخی به سوالاتم بدهد و مرا از تنهایی در پاسخ گویی برهاند. بزرگان دین و دیانت با اتکا به آیات و روایات و احادیث نبوی و اولیا و معصومین یکی از مواقف و منزلگاه های سفر آخرت را در یافت نامه اعمال می پندارند و به آن باور دارند. در این رابطه سوالی که برایم مطرح است این است که مرحوم پدرم در زندگی دنیوی چَپِل یا چپ دست بود، طوریکه بیشتر کار ها را با دست چپ انجام میداد و دست راست اش نقش دست چپ راست دست ها را بازی میکرد و انسان موئمن و درست کاری بود. حال میخواهم بدانم و مطمئن باشم که آیا نامه اعمال نیک اش در آن منزلگاه به کدام دست اش تعلق میگیرد؟ سول دومم این است که اگر مقدار صواب و گناه یک فرد بطور کامل با هم برابر بودند و مثل کفه های ترازو میزان در یک سطح بودند آیا آن فرد روی پل صراط که پهنای آن به باریکی مو و برندگی آن مثل لبه تیز شمشیر است خواهد ایستاد و راه عبور دیگران را سد خواهد کرد؟ در یکی از احادیث نبوی پیامبر اسلام به ولی خویش علی ابن ابو طالب فرموده است که در روز قیامت هردوی آنان با جبرئیل روی پل خواهند ایستاد و عبور عابرین از طریق کسب رخصت از آن بزرگواران صورت خواهد گرفت. قرن ها قبل از بیان و تحریر این حدیث ، مسیح به شاگردان و پیروان خود فرموده است که انسان تنها از طریق وی میتواند به آسمان و پیشگاه پدر راه یابد. سوالم در این رابطه این است که آیا حدیث نبوی یک تقلید و اقتباس از کلام مسیح می باشد؟ در مورد اندازه پل صراط تنها به پهنای آن اشاره شده است ، اما آیا دارای طول و ارتفاع هم می باشد؟ به عنوان مثال طول پل صراط چند فرسنگ میباشد و چقدر از شعله سوزان آتش جهنم که زیر آن است فاصله دارد ؟ و از همه مهمتر اینکه محتوای نامه اعمال تعیین کننده سرنوشت نهایی انسان می باشد و در این رابطه اینکه پس از دریافت آن چه لزوم و نیازی هست که با در دست داشتن آن افراد انسانی از روی پل صراط هم عبور کنند؟ آیا این عمل نشان دهنده این حقیقت نیست که محتوای نامه اعمال به تنهایی سرنوشت نهایی را به روشنی تعیین نمیکنند و به آزمایش دیگری نیاز مند می باشند ؟ اگر نامه اعمال مرحوم پدرم در روز قیامت به دست چپ اش تعلق بگیرد، امیدوارم که همسایگان و آشنایان در نگاه اول اورا گناه کار نه پندارند از اینکه به چپل بودن او آگاه نبوده اند. در پایان سوال آخرم را طرح میکنم که آیا در سفر آخرت حتما و بطور گریز ناپذیر راه دیگری غیر از برپایی روز قیامت و عبور از دادگاه عدل الاهی تاکنون در اندیشه انسان به ظهور نرسیده است که بتواند اندیشه انسان را به حقیقت برتر یا بنیادی تری از معارف وحیانی و دینی رهنمون شود ؟ به عنوان مثال سوار بودن انسان در طی سفر آخرت بر امواج حاصل از نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی که تاکنون فهم و عقل انسان به آگاهی از وجود این مرکب ره نورد نرسیده است. در پایان پیشاپیش از پاسخگویی خوانندگان گرامی سپاسگزارم. ... [مشاهده متن کامل]
مرگ: در پهلوی با همین ریخت و همچنین به شکل مرگیه margīh کار برد داشته است. ( ( برو تاختن کرد ناگاه مرگ ؛ نهادش ، به سر بر ، یکی تیره تَرگ. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )
مرگ یعنی مُردن
تصور ما انسان ها این است که مرگ قطب مقابل زندگی است و یک روز بر قطب زندگی غلبه خواهد کرد. این تصویر اشتباه می باشد. تصویر صحیح این است که قطب مرگ در مقابل قطب تولد قرار دارد و خود زندگی پدیده ای است جاودانه ... [مشاهده متن کامل]
که بین این دو قطب همیشه ظاهر و پنهان و پنهان میگردد نه اینکه فنا پذیرد. موج زندگی در لحظه مرگ تخریب نمیشود بلکه فقط در مقابل دید زندگان محو میگردد و ناپدید می شود. با تولد بعدی برای مدتی دوباره در مقابل دید زندگان ظاهر میگردد و با مرگ بعدی دوباره در مقابل دید زندگان قایم میشود. اگر تولد وجود نداشت مرگ هم نمی توانست وجود داشته باشد و اگر مرگ نباشد تولد هم نمیتواند وجود داشته باشد. حتا نظم های غیر زنده هم دارای تولد و مرگ می باشند. خود زندگی دارای قطب متضاد نمی باشد. یا میتوان گفت که دو قطب زندگی ظهور و محو میباشند و نه وجود و عدم وجود. قطب محو در پشت و بطن واقعیت ناپدید می شود و نه اینکه معدوم و نیست شود. زندگی یک پدیده معنوی است و نه مادی و روحی. ابزار سخت افزاری مادی و نرم افزاری روحی و روانی فقط شرائط و مقتضیات ظهور و محو آن را موجب میشوند و نه خلق و انهدام آنرا. ترس از مرگ را خداوند در وجود انسان گذاشته است که تا حد امکان حافظ حیات خویش باشد.
ناصر خسرو: ترسیدن مردم ز مرگ دردیست کان را جز از علم دین دوا نیست. و به همراه دو بیتی های بسیار زیبای دیگر از حکیمان، ادیبان ، شاعران و عارفان بزرگ فارسی زبان . مرگ تجربه ای است که فرد تجربه کننده آن تجربه، دیگر قادر نخواهد بود که آن تجربه را برای دیگران تعریف کند. ... [مشاهده متن کامل]
زندگی هر فرد انسانی محدود است بین لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر و لحظه فرا رسیدن اجل و مرگ. تولد و مرگ یک دوقطبی نوسانگر را تشکیل می دهند و این دو قطب به طور جاودانه به همدیگر متصل اند و هرگز از همدیگر جدا ناپذیر. هر نوسانی همراه یک موج می باشد و هر موجی دارای فراز و نشیب، پستی و بلندی. علاوه بر آن هر موجی دارای یک زمان معین می باشد که آنرا پریود مینامند. این پریود برابر است با طول زندگی. موج تولد و مرگ با فرا رسیدن لحظه مرگ فنا نمی گردد بلکه نوسان خود را ادامه میدهد و آن به این معنا که زندگی از بین نمیرود بلکه دوباره آغاز میگردد. دو قطب های این نوسانگر جاودانه نمیتوانند جدا از هم وجود داشته باشند. اگر چنین باشد موج تخریب خواهد شد و پس از آن نوسان دیگری صورت نخواهد گرفت. تاکنون بخش وسیعی از جوامع بشری فقط از طریق معارف دینی، حکمی و فلسفی، ادبی و شعری و عرفانی پدیده مرگ و زندگی بعد از مرگ را مورد بررسی قرار داده است و مفاهیم و کلماتی از قبیل : جهان باقی ؛ عالم ملکوتی ؛ عالم برزخ و آخرت ؛ عالم ماوراءالطبیعه؛ جدایی و پرواز روح ، روان و جان از جسم و تن را خلق نموده است. دین معتقد است که این اطلاعات از طرف خداوند به پیامبران در قالب وحی ابلاغ گردیده است. اما علم عصر جدید در بخش کیهان شناسی حدود یک قرن است که مارا با یک حقیقت یا یک تصویر جدید از حقیقت آشنا نموده است. این تصویر علمی هنوز کامل نگردیده و جهت تکمیل آن نیاز به آوردن یک دین جدید و یک پیامبر نو در پس پیامبر اسلام نیازی نیست. تا این تصویر کامل گردد و به یک اعتقاد علمی تبدیل شود و جایگزین ادیان فعلی گردد، شاید هزاران سال دیگر طول خواهد بکشید. اما تا آن زمان با صبر و حوصله می توان به موازات سعی و کوشش علم تجربی، از طریق مدل سازی خیالی سعی کرد که این نظریه علمی را قبل از نتیجه گیری نهائی تجربی، به کمال رساند. از طریق معارف ادیان ابراهیمی با کلمه دیگری هم آشنا می باشیم که " معاد " باشد. این ادیان در بررسی مفهوم و معنا و حکمت معاد از طریق آیات و روایات و احادیث به این باور رسیده اند که کلمه معاد به معنای باز گشت به زندگی می باشد که فقط از راه برپایی روز قیامت میسر میگردد و راه دیگری وجود ندارد. لذا طبق قول ناصر خسرو، دوا و داروی دیگه ای غیر از معرفت دینی جهت مداوای ترس از مرگ وجود ندارد. این نتیجه گیری زمانی حاصل گردیده است که نظریه علمی مه بانگ هنوز در افکار و اندیشه انسان زاده نشده بود. هندوان باستان وجود داشتن زنجیره تولد و مرگ را کشف کرده بودند، اما به علت پایین بودن سطح آگاهی علمی و اندک بودن شناخت تجربی نتوانسته اند که آنرا به کمال برسانند و از طریق جدایی روان از بدن و سرگردانی آن بعد از مرگ و حلول آن به بدن موجودات دیگر سعی کرده اند در پایان به سرگردانی آن پایان دهند و آنرا به حالت موشکا و نیروانا برسانند تا آن طفلک بتواند پس از حیرت و سرگردانی طولانی مدت به آرامش کامل برسد. تعبیر صحیح کلمه معاد عبارت است از زنجیره تولد و مرگ. خود کیهان به عنوان یک کل متناهی در وجود نامتناهی خداوند، در حال نوسان میباشد و دارای یک طول موج با یک پریود معین است. این موج کیهانی دارای دو نیم موج میباشد که یکی را فاز انبساط و دیگری را فاز انقباض میتوان نامید. این دو نیم موج با هم برابر می باشند و علم کیهان شناسی تاکنون نتوانسته است که مقدار این دو نیم موج را محاسبه و تعیین نماید، اما در آینده های دور دستی موفق به محاسبه و تعیین آن خواهد شد. من خودم در این زمینه جهت آرامش و قانع نمودن کنج کاوی روحی، عمر کیهان را ۹۰ میلیارد سال تخمین زده ام و این تخمین علمی نیست بلکه حدس و گمان خیالی. طبق این تخمین خیالی، کیهان پس از لحظه تولد ۴۵ میلیارد سال منبسط خواهد شد و پس از آن نیم موج انقباض آغاز خواهد شد و تا لحظه مرگ کیهان ۴۵ میلیارد سال دیگر خواهد گذشت. این موج با فرا رسیدن لحظه مرگ کیهان نابود و فنا نمیگردد بلکه نوسان خود را از نو آغاز میکند. بنابر این زنجیره تولد و مرگ انسان خارج از زنجیره تولد و مرگ کیهان نمی تواند وجود داشته باشد. سیر و سلوک و تغییر و تحولات و زندگی کیهان ، سیر و سلوک، تغییرات و تحولات و زندگی خود خداوند است، البته نه تمام وجود خداوند بلکه ذره ای متناهی در پهنه وجود نامتناهی خداوند. غیر از این جهان ، جهان های بیشمار دیگری هم وجود دارند که هرکدام از آنها ذرات محدود و متناهی از وجود خداوند می باشند و همگی دارای یک شکل و یک محتوا می باشند. سیر و سلوک انسان به سمت و سوی سعادت اخروی و سرحد کمال، فقط به همراه سیر و سلوک خود کیهان در قالب یک کل متناهی میسر و امکان پذیر است و نه جدا شدن از آن پس از مرگ تن، مثل پرنده ای که از قفس آزاد گردیده باشد، به پرواز در آید و سوی جهان باقی و یا عالم برزخ و آخرت پر بکشد و بدن و طبیعت را تک و تنها و بی سر پرست پشت سر خود برای دیگران باقی بگذارد. فاصله زمانی بین لحظه مرگ و لحظه تولد در عالم بعدی برای همه انسان ها برابر با طول عمر کیهان می باشد و طول عمر کیهان برابر با فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی که برابر است با طول زمان ابد فعلی. پس از مرگ بدن، ضمیر خودآگاه بطور کامل مختل میگردد و متعاقب آن درک گذر زمان دیگر غیر ممکن میگردد، لذا چه یک ثانیه و چه میلیارد ها میلیارد سال شمسی یا قمری، هردو برای یک انسان فوت کرده به لحظه کوتاه تبدیل خواهد شد. این فاصله طولانی فقط از دیدگاه زندگان بسیار دراز به نظر میرسد و نه برای مردگان. به این نکته بهتر است توجه داشته باشیم که در پشت سلسله تولد و مرگ کیهان و به همراه آن در پشت زنجیره تولد و مرگ انسان، اصل دینی سیر و سلوک به سوی کمال و اصل علمی تکامل نهفته است و یک تکرار خسته کننده جاودانه نیست. عوالم بعدی در سطوح عالی تر و کمال یافته تری از سطوح عوالم قبلی به ظهور خواهند رسید. این حقیر بر این باور است که با بریدن از تعلقات زندگی دنیوی، انسان نمیتواند به شناخت خویشتن و خداوند نائل گردد بلکه از طریق غرق شدن در تعلقات زندگی دنیوی. زندگی دنیوی ، زندگی خود خداوند است و از اصالت کمتری از زندگی ملکوتی نمی باشد. اگر زندگی ملکوتی برای خداوند، زندگیِ زندگی ها و عالی ترین نوع زندگی بود، آنگاه خداوند متعال دل به شنا کردن در اقیانوس زندگی دنیوی نمی داد. خداوند از زندگی دنیوی لذت هایی را میبرد که در زندگی ملکوتی غیر قابل تجربه بوده اند. به قول عارف و حکیم و شاعر بزرگ مولانا : کَی از مردن کم گردیدم. البته طوریکه میدانیم جان مبارک جلال هم اکنون در عالمی زندگی میکند که وصف آن در طول زندگی آن بزرگوار در وهم نمی گنجید. اما امروز با خیال راحت و کمال اطمینان باور داشته باشیم که در لحظه فرا رسیدن اجل مرگ، هیچ چیزی از تن جدا نمی شود، نه روح، نه روان و نه جان. غیر از بدن و طبیعت، چیزی که باقی میماند، هویت فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان است که در ذهن خداوند بطور جاودانه ثبت و ضبط گردیده و هیچگاه از بین نمیرود. در پایان اعتراف میکنم که با این تصویر و این باور خیالی علمی ترس ام از مرگ کمتر نشده است. هدف و معنا و مفهوم زندگانی انسانی رسیدن به درگاه خداوند و بوسیدن درگاه و زیارت لقاالله و به آغوش کشیدن محبوبِ محبوبان نیست بلکه از راه توالی زندگی ها، شناخت مطلق خویشتن و به همراه آن شناخت مطلق خداوند می باشد، زیرا کیهان هم درگاه و هم خود خداوند است و ما انسان ها هم جزئی از کل متناهی کیهانی در بطن و باطن کل نامتناهی خداوندی. برخلاف جهان بینی ارزشمند عرفانی مولانا، ما انسان ها نَی نیستیم که از نیستان ملکوتی بریده باشیم و در قفس تن دنیوی در آمده باشیم، بلکه همیشه در وجود خداوند بوده ، هستیم و خواهیم بود. ما به همراه خداوند فقط حالت ملکوتی را رها کرده ایم و نه اینکه از آن جدا شده باشیم. معراج کیهان و به همراه آن سفر انسان به سوی حالت اولیه ملکوتی در چهار چوب ثابت و پایدار جهان ها صورت می پذیرد و نه بیرون از آنها. هرکدام از ما از لحاظ عددی بینهایت می باشیم و در همه جهان ها همین زندگی دنیوی را تجربه میکنیم و با همین واقعیت و طبیعت سر و کار داریم. همین خورشید، همین ماه و ستارگان. در عصر بسیار دور دستی که خورشید به همراه اهل و بیت اش یا سیارگان منظومه شمسی و اقمار یا ماه های آنان به درون سیاه چال مرکزی کهکشان را شیری سقوط کند، قبل از آن چهار سیاره سنگی نزدیک به خورشید به درون خورشید سقوط خواهند کرد و قبل از آن روی کره زمین نه تنها آب اقیانوس ها به جوش خواهد آمد بلکه تمامی آب های روی زمین به بخار تبدیل خواهند شد و قطره ای آب باقی نخواهد ماند. به همراه آن کوه ها نه تنها متلاشی بلکه همگی ذوب خواهند شد و پس از آن کره زمین به شکل یک رودخانه بزرگ مملو از مواد مذاب به درون اقیانوس آتشین خورشید سرازیر خواهد شد و الا آخر. نترسید، جای هیچگونه ترسی نیست این صحنه وحشتناک که نشانه های پایان زمان باشد، حدود چهار و نیم میلیارد سال دیگر به وقوع خواهد پیوست و پس از آن عمر کیهان فرا نمیرسد بلکه فقط تمدن و فرهنگ افول خواهد کرد. تا پایان زمان که مسیح و پیامبر اسلام از تعیین نمودن آن ناتوان بودند، حدود ۷۶ میلیارد سال دیگر باقی مانده است.
deathبه معنای مردن و ingیعنی در حال جان کندن وdead یعنی مرده گذشته از مرگش
مرگ را میتوان چنین تفسیر کرد: بازگشت رو و حیقت آدمی به جای که به آن تعلق دارد مرگ یعنی : ستاندن کامل چیزی : بنابر این حقیقت مرگ : ستاندن کامل روح و انتقال آن به جابگاه حقیقی آن است