محمود حکیم الملک

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] میرزا محمودخان بروجردی ملقب به «حکیم الملک» پزشک ایرانی دربار مظفرالدین شاه بود، وی از شخصیت های تأثیرگذار و صاحب نفود دربار بود.
میرزا محمود خان بروجردی حکیم الملک پسر میرزا علی نقی حکیم باشی بود. سال ولادتش معلوم نیست. وی علم طب را نزد دکتر تولوزان دکتر مخصوص ناصرالدین شاه فرا گرفت و پس از مدتی طبابت توانست به دربار راه یابد و از اطبای مخصوص ولیعهد شد و توانست نفوذ فراوانی در ولیعهد به دست آورد و به مشیرالحکماء ملقب گردید. پس از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، وی به همراه شاه به تهران آمد و توانست پزشک مخصوص شاه شود و به حکیم الملک ملقب گردد.
مشاغل وی
در سال ۱۳۱۴ (ه. ق) و پس از عزل امین السلطان از صدارت، محمود حکیم الملک به عنوان وزیر بنایی کل ممالک محروسه ایران، اداره بناخانه و فخارخانه را عهده دار شد و ملقب به وزیر ابنیه نیز گردید. مسئولیت وزارت ابنیه، ساخت ساختمان ها و ابنیه های سلطنتی بود و از زمان ناصرالدین شاه، به خاطر علاقه شدید شاه به ساختمان، مسئولیتی مهم به شمار می رفت و از شغل های بسیار پر درآمد بود و به همین خاطر به طبیب مخصوص شاه، میرزا محمود حکیم الملک رسید. وی از صاحب نفوذان دربار بود و به قول یحیی دولت آبادی: «به شال سبز خود قسم خوردن مقتدرالسلطنه، به فرق مقدس شاه قسم خوردن حکیم الملک و به دو دست بریده ابوالفضل العباس قسم یاد کردن امیر بهادر، هر مسئله ای را نزد شاه قطعی و غیر قابل تردید می سازد».چنان چه توانستند مظفرالدین شاه را نسبت به عبدالحسین فرمان فرما بدبین کنند و وی را از ایران تبعید نمایند.وی در سال ۱۳۱۷ (ه. ق) برابر با سال ۱۲۷۹ (ه. ش) به وزارت دربار یا به اصطلاح آن زمان، ریش سفید خلوت و وزیر حضور منصوب شد. وی از طرف داران انگلیس بود و به همین جهت با اتابک امین السلطان که از طرف داران روس بود، جدال داشت و حتی انگلیسی ها می خواستند تا حکیم الملک به صدارت اعظم برسد؛ ولی امین السلطان وی را از وزارت دربار معزول نمود و حکومت گیلان را به وی واگذار کرد.
بدبین کردن شاه به فرمانفرما
ماجرای بدبینی مظفرالدین شاه به عبدالحسین فرمان فرما در کتاب دولت آبادی به این شرح نقل شده است:«شبی در منزل یکی از آن ها، عیسی خان خواجه را که قامت بسیار کوتاهی دارد، روی صندلی نشانیده، به او گفتند به جای فرمان فرما حرف بزند و از بی حالی و بی لیاقتی شاه صحبت داشته، بگوید این مرد را باید از تخت فرود آورده و ناصرالدین میرزا را (فرزند ناصرالدین شاه که با فرمان فرما نسبت دارد) به جای او نشانید. در این حال حکیم الملک و مقتدر حاضرند و این سخن را از زبان فرمانفرمای ساختگی می شنوند؛ امیربهادر جنگ هم از در درآمده تا میان اطاق می آید و قسمتی از گفته های خواجه را شنیده، برمی گردد. فردای آن روز مقتدر به شاه می گوید، دیشب در مجلسی فرمانفرما چنین گفت و به شال سبز خود بر صحت گفتارش قسم یاد می نماید و علاوه می کند که حکیم الملک و امیر بهادر هم شاهد مطلب هستند؛ شاه حکیم الملک را طلب کرده استفسار می کند؛ به فرق او قسم یاد می نماید که از زبان فرمانفرما این کلمات را شنیده؛ امیر بهادر را هم می طلبد؛ او هم به دو دست بریده ابوالفضل العباس قسم می خورد که فرمان فرما را روی صندلی در آن خانه دیده است که اظهار نارضایی از شاه می کرده و اضافه می نماید که او هرگز جرئت نداشته در حضور وی چنین جسارتی نماید؛ چه اگر جسارتی می کرده با شمشیر دهانش را پاره می نمودم. شاه قطع حاصل می کند که قضیه صحیح است و فورا ً ام صادر می کند فرمان فرما را به عراق تبعید نمایند و بعد از مدت مدید، ساختگی بودن قضیه معلوم می شود و او را مراجعت می دهند».
وفات
...

پیشنهاد کاربران

بپرس