محمدصالح علامه حائری سمنانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از دانشورانی که در بیشتر علوم اسلامی مهارت و تالیفات فراوان دارد، فقیه بزرگ، ادیب سترگ، آیت تحقیق و استوانه ژرف نگر، علامه حائری مازندرانی سمنانی است. در این مقال، نگاهی گذرا به زندگی سراسر افتخارش می افکنیم و جانمان را با عطر زندگی زیبای او معطر می سازیم.
در ۲۸ رجب سال (۱۲۹۸ هـ. ق.) ( مطابق با ۱۲۵۸ش.) در شهر مقدس و مذهبی کربلای معلا در خانه پاک و بی آلایش فقیهی اندیشمند، فرزندی بس با برکت و مسعود دیده به جهان گشود که بعدها خدمات گرانقدری به فرهنگ اسلام و مسلمانان تقدیم کرد. پدر بزرگوارش این نوزاد مبارک را «محمدصالح» نام گذاشت.علامه حائری از خاندان اهل علم و دانش و تقوا و معرفت برخاسته است. جد اعلای ایشان مرحوم آیة الله آقا شیخ معین الدین قاسمی( او فرزند شیخ فضلالله و او فرزند ملامحمد حسن بن علی محمد بن علاءالدین بن ابوالحسن بن معین الدین قاسمی است و قاسمی های مازندران از اولاد حسن بن قاسم بن علی بن عبدالرحمن بن شجیری بن قاسم بن زید بن حسن بن علی علیه السّلام هستند. بنابر نظریه دیگر: از اولاد قاسم بن ادریس بن امام علی نقی علیه السّلام هستند.)علامه مازندرانی از فقیهان معروف عصر خود و از دست پروردگان علامه مجلسی بوده است. جد دیگرش فقیه فرزانه آیة الله محمدحسن قاسمی بارفروشی (رحمه الله) است.پدر بزرگوارش، آیة الله حاج میرزا فضل الله علامه حائری از فقیهان عصر خویش است و نه تنها پدر جسمانی محمدصالح، که مربی روحانی او نیز به حساب می آید.مادر مکرمه اش دختر شادروان آیة الله حاج ملا محمدیوسف استرآبادی (صاحب کتاب صیغ العقود و کتابهای رضاع ،لقطه ،قضا و شهادات ) و از زنان پاکدامن و نمونه عصر خویش بوده است.محمدصالح در چنین خاندانی و در دامن پدری بزرگوار و مادری پاک سرشت و در محیطی پر از معنویت و صفا دوران کودکی را به پایان رساند.
تحصیلات
علامه سمنانی برادری با فرهنگ و فرهیخته به نام آیة الله شیخ علی علامه (متوفای ۱۳۹۲هـ. ق.) (صاحب کتاب حجة البالغه) داشت که سالها از محضر او کسب فیض کرد. او نیز فرزندی دانشمند به نام علامه جلال الدین حائری مازندرانی (متوفای ۱۳۵۷ هـ. ش.) داشته که آثاری از خود به یادگار گذاشته است. محمدصالح از همان آغاز کودکی به فراگیری دانش رغبت فراوان داشت و دارای نبوغ فکری و حافظه ای نیرومند بود. علم اندوزی را در کربلا نزد برادران خود به نام های مولا علی معروف به «سیبویه» و مولا عباس معروف به «اخفش» آغاز نمود.پس از تکمیل ادبیات، سطوح و فقه و اصول را نزد پدر دانشمند و برادر فاضلش (علامه شیخ علی حائری) و استادان دیگر آموخت. علامه خود در این باره می نویسد:«... مرحوم والدم مرا در حالی که بسیار خردسال بودم، به تحصیل دانش وا داشت و به روش معمول زمان، بی آنکه فارسی بیاموزم، پس از آموختن قرائت قرآن مجید به آموختن امثله و شرح امثله... پرداختم. سرمایه فارسی ام نخست از چند کتاب بوده، سپس به نحو و صرف و منطق عربی مشغول شدم... شرح لمعه را با کمال تدقیق و تحقیق نزد والدم خواندم و به همین منوال قوانین را نزد برادر اکبرم و مرحوم شیخ علی علامه... (کتاب) کبری را به پارسی در بحر تقارب و انموزج و التهذیب المنطق را به تازی به نظم کشیدم و نیز به استقبال نان و حلوای شیخ بهایی و نان جو سید دلدار حسین هندی، نان و خرمایی به نظم آوردم که چندان به زعم زعمای شعر با آن حداثت نوجوانی از قافله عقب نماندم. هنگامی که سیوطی می خواندم، الفیه را تخمیس کردم، هر چند ناتمام ماند. رفته رفته قصاید بسیار را انشاء نمودم. (پس از استفاده بسیار از علمای کربلا) به نجف اشرف مسافرت و ۱۲ سال تمام در حوزه درسی مرحوم آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیل تهرانی مشغول بودم»
← تالیف رساله غساله
حضور علامه سمنانی در بابل هم زمان بود با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمارگر پیر انگلستان بر سرنوشت ملت مسلمان ایران و رواج بی دینی و ابتذال.از طرفی رضاخان پهلوی، از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت با حمایت دولت انگلستان به سلطنت رسیده بود، و به نام تجددطلبی برای حذف تدریجی اسلام و بیرون راندن تدریجی روحانیان از مناصب و پست های دولتی، به ویژه مشاغل با اهمیت قضایی، تلاش می کرد. زمزمه های شوم نبرد با اسلام و احکام نورانی آن از هر سو به گوش می رسید.در این حال روحانیان زمان شناس، بدون واهمه از قدرتهای پوشالی، پا در رکاب مبارزه نهاده و با تهاجم فرهنگی استعمار و اسلام زدایی رضاخان مزدور به ستیز برخاستند. علامه سمنانی نیز با مشاهده اوضاع و احوال به حکم وظیفه دینی و صنفی، ساکت ننشست و شجاعانه وارد مبارزه با استعمار و استبداد شد رضا شاه بر پایی مجالس روضه خوانی را ممنوع کرد اما او هم چون گذشته در گرامی داشت یاد شهدای کربلا مجلس به پا می کرد و با سخنرانی های خود به روشنفکری می پرداخت. وی در یکی از سخنرانی های آتشین خود در مسجد جامع بابل با صراحت گفت: هر کس با قرآن مخالفت کند کافر است اگر چه رضاخان باشد.!سخنرانی شدید علامه سمنانی در مسجد بابل سبب دستگیری وی شد. ایشان مدت نه ماه در سیاه چال های رژیم شاه، در پایتخت زندانی شد و سپس به سمنان تبعید گردید. بدین ترتیب وی به سمنان گام نهاد و ناگزیر در آن دیار ماندگار شد. در زمانی کوتاه توجه مردم مسلمان سمنان و دانشمندان شهر را به خود جلب کرد. محضر شریف ایشان همواره فیض بخش خاص و عام بود. علاوه بر اقامه نماز جماعت ، اغلب صبح ها در مسجد جامع سمنان، حوزه درسی داشت و اکثر طلاب علوم دینی از خارج و داخل، از حوزه درس ایشان استفاده می کردند. افسوس، در زمانی که می بایست او ده ها و بلکه صدها دانشمند همچون خود و بهتر از خود را تربیت کند، همه وقتش در سمنان به مطالعه و تحقیق و تتبع گذشت.
کتابخانه معظم له
...

پیشنهاد کاربران

بپرس