[ویکی اهل البیت] محمدعلی گرامی، فرزند عباس در مهرماه سال 1317 شمسی در شهر قم به دنیا آمد.
ایشان تحصیلات ابتدائی را در سال 1323 در مدرسه ای به نام مدرسه باقریه که در کنار مدرسه فیضیه واقع شده بود، شروع کرد و پس از اتمام آن وارد دوره سیکل شد. در آن زمان در قم رسم بود که این دوره با نام دبیرستان متوسط شش ساله را طی دو سال البته شبانه و به طور فشرده می خواندند و ایشان نیز به همین ترتیب این دوره را آغاز نمودند. اما به جهت شوق زایدی که به طلبگی داشتند. تحصیلات رسمی را رها کرده وارد حوزه علمیه شدند.
ایشان خود جریان آغاز طلبگی خود را این گونه وصف می نمایند: «عشق طلبه شدن به سرم زد. با این که در آن زمان در خاندان ما روحانی نبود جز دایی زاده پدرم یعنی حاج شیخ محمدباقر خازنی فرزند مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی که چندان رابطه ای هم با آن ها نداشتیم. در آن زمان گاهی از طرف پدرم وجوه شرعی خدمت آقای بروجردی می بردم. دیدار ایشان تأثیر عجیبی بر من می گذاشت. من عاشق طلبگی بودم و تحت تأثیر آقای تربتی واعظ طلبه شدم پدر و نزدیکانم با طلبه شدنم مخالف بودند.
با خدا خیلی راز و نیاز داشتیم که خدا من دوست دارم طلبه شوم. شبی در خواب دیدم که سیدی به حجره تجارتی پدرم آمد و روی نیمکت مقابل میزش نشست و مرا هم پهلوی خودش نشاند، نوازش کرد و مقداری پول به من داد. از خواب که بیدار شدم، خیلی خوشحال شدم و تعبیر کردم که طلبه می شوم و شهریه می گیرم. برای کسی خوابم را تعریف نکردم. البته قبلا کمی درس عربی خوانده بودم و این روایت را دیده بودم که "استعینوا فی قضاء الحوائج بکتمانها" بنابراین خوابم را برای کسی نگفتم تا شاید مستجاب شود.
یکی از عوامل آن حالات شاید تأثیرات یکی از منبری های معروف قم به نام حاج شیخ علی اکبر تربتی واعظ بود شاید عوامل باطنی دیگر هم بوده ولی این مهمترین عامل بود، ایشان مرا عوض کرد مرد عجیبی بود. مرحوم تربتی کسی بود که عامل طلبه شدن من بود؛ یعنی اصلا عامل طلبه شدن من منبرهای مرحوم تربتی بود. ولی در خانواده ما سال ها بود که از روحانی به آن صورت خبری نبود، مرحوم تربتی مرد عجیبی بود خدا رحمتش کند.
بنده در دفترهای فلسفه ام در جایی از آن نوشته ام که عشق اول روحانی ام مرحوم شیخ علی اکبر تربتی واعظ، همشهری با مرحوم آقای راشد بود. البته معلومات آقای راشد را به هیچ وجه نداشت اما معنویت از وجودش جوش می زد به ویژه وقتی صحبت از قیامت می کرد خودش در منبر اشک می ریخت. وقتی صحبت از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می کرد. عجیب منقلب می شد و گریه می کرد و اشک می ریخت، در همان صحبت های عادی اش هم خیلی عجیب بود و انسان را تکان می داد. یکی از فضلای حوزه که اکنون نیز هست، می گفت گویا ایشان یقین دارد قیامت هست. همه قبول دارند اما ایشان مثل این که یقین دارد که قیامت راست است. ایشان انسان بسیار عجیبی بود. به هر حال تحصیلات را رها کرده و به پدرم فشار آوردم که من می خواهم به تحصیلات حوزوی بپردازم منتها آن ها قبول نمی کردند. علی ای حال تحصیلات حوزوی را شروع کردم و در ضمن آن از آنجایی که پدرم بازاری بود برای ایشان هم کار کردم و پس از یکی دو سال مستقل شدم. می توانم بگویم در سال 1328 یا 1329 و شاید هم 1330 تحصیلات حوزوی را شروع کردم به یاد دارم که در هنگام سقوط مرحوم دکتر مصدق و روی کار آمدن سرلشکر زاهدی، کتاب مغنی را می خواندم.»
ایشان پس از خواندن مقدمات و سطوح متوسطه و عالیه در سن 18 سالگی در درس خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره و مرحوم امام قدس سره شرکت نموده و از اساتید دیگری همچون آیات عظام اراکی، گلپایگانی، حائری، محققر داماد و میرزا هاشم آملی رضوان الله علیهم اجمعین استفاده نمودند و در فلسفه و تفسیر نیز از محضر علامه طباطبایی ره کسب فیض نمودند.
معظم له از ابتداء شروع مبارزات دوران ستم شاهی در جریان مبارزات قرار داشته و فعالیت های گسترده ای در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی سال 41 و سپس در دوره دوم و سوم مبارزات (رفراندوم و کاپتیولاسیون) داشته اند که بارها مورد اذیت و آزار ساواک قرار گرفتند که از جمله باید به تبعید سال 44 و زندان سال 51 و سپس زندان حدود چهارساله 52 تا آخر 55 و آنگاه تبعید سال 56 تا نزدیک پیروزی انقلاب اشاره نمود.
ایشان تحصیلات ابتدائی را در سال 1323 در مدرسه ای به نام مدرسه باقریه که در کنار مدرسه فیضیه واقع شده بود، شروع کرد و پس از اتمام آن وارد دوره سیکل شد. در آن زمان در قم رسم بود که این دوره با نام دبیرستان متوسط شش ساله را طی دو سال البته شبانه و به طور فشرده می خواندند و ایشان نیز به همین ترتیب این دوره را آغاز نمودند. اما به جهت شوق زایدی که به طلبگی داشتند. تحصیلات رسمی را رها کرده وارد حوزه علمیه شدند.
ایشان خود جریان آغاز طلبگی خود را این گونه وصف می نمایند: «عشق طلبه شدن به سرم زد. با این که در آن زمان در خاندان ما روحانی نبود جز دایی زاده پدرم یعنی حاج شیخ محمدباقر خازنی فرزند مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی که چندان رابطه ای هم با آن ها نداشتیم. در آن زمان گاهی از طرف پدرم وجوه شرعی خدمت آقای بروجردی می بردم. دیدار ایشان تأثیر عجیبی بر من می گذاشت. من عاشق طلبگی بودم و تحت تأثیر آقای تربتی واعظ طلبه شدم پدر و نزدیکانم با طلبه شدنم مخالف بودند.
با خدا خیلی راز و نیاز داشتیم که خدا من دوست دارم طلبه شوم. شبی در خواب دیدم که سیدی به حجره تجارتی پدرم آمد و روی نیمکت مقابل میزش نشست و مرا هم پهلوی خودش نشاند، نوازش کرد و مقداری پول به من داد. از خواب که بیدار شدم، خیلی خوشحال شدم و تعبیر کردم که طلبه می شوم و شهریه می گیرم. برای کسی خوابم را تعریف نکردم. البته قبلا کمی درس عربی خوانده بودم و این روایت را دیده بودم که "استعینوا فی قضاء الحوائج بکتمانها" بنابراین خوابم را برای کسی نگفتم تا شاید مستجاب شود.
یکی از عوامل آن حالات شاید تأثیرات یکی از منبری های معروف قم به نام حاج شیخ علی اکبر تربتی واعظ بود شاید عوامل باطنی دیگر هم بوده ولی این مهمترین عامل بود، ایشان مرا عوض کرد مرد عجیبی بود. مرحوم تربتی کسی بود که عامل طلبه شدن من بود؛ یعنی اصلا عامل طلبه شدن من منبرهای مرحوم تربتی بود. ولی در خانواده ما سال ها بود که از روحانی به آن صورت خبری نبود، مرحوم تربتی مرد عجیبی بود خدا رحمتش کند.
بنده در دفترهای فلسفه ام در جایی از آن نوشته ام که عشق اول روحانی ام مرحوم شیخ علی اکبر تربتی واعظ، همشهری با مرحوم آقای راشد بود. البته معلومات آقای راشد را به هیچ وجه نداشت اما معنویت از وجودش جوش می زد به ویژه وقتی صحبت از قیامت می کرد خودش در منبر اشک می ریخت. وقتی صحبت از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می کرد. عجیب منقلب می شد و گریه می کرد و اشک می ریخت، در همان صحبت های عادی اش هم خیلی عجیب بود و انسان را تکان می داد. یکی از فضلای حوزه که اکنون نیز هست، می گفت گویا ایشان یقین دارد قیامت هست. همه قبول دارند اما ایشان مثل این که یقین دارد که قیامت راست است. ایشان انسان بسیار عجیبی بود. به هر حال تحصیلات را رها کرده و به پدرم فشار آوردم که من می خواهم به تحصیلات حوزوی بپردازم منتها آن ها قبول نمی کردند. علی ای حال تحصیلات حوزوی را شروع کردم و در ضمن آن از آنجایی که پدرم بازاری بود برای ایشان هم کار کردم و پس از یکی دو سال مستقل شدم. می توانم بگویم در سال 1328 یا 1329 و شاید هم 1330 تحصیلات حوزوی را شروع کردم به یاد دارم که در هنگام سقوط مرحوم دکتر مصدق و روی کار آمدن سرلشکر زاهدی، کتاب مغنی را می خواندم.»
ایشان پس از خواندن مقدمات و سطوح متوسطه و عالیه در سن 18 سالگی در درس خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره و مرحوم امام قدس سره شرکت نموده و از اساتید دیگری همچون آیات عظام اراکی، گلپایگانی، حائری، محققر داماد و میرزا هاشم آملی رضوان الله علیهم اجمعین استفاده نمودند و در فلسفه و تفسیر نیز از محضر علامه طباطبایی ره کسب فیض نمودند.
معظم له از ابتداء شروع مبارزات دوران ستم شاهی در جریان مبارزات قرار داشته و فعالیت های گسترده ای در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی سال 41 و سپس در دوره دوم و سوم مبارزات (رفراندوم و کاپتیولاسیون) داشته اند که بارها مورد اذیت و آزار ساواک قرار گرفتند که از جمله باید به تبعید سال 44 و زندان سال 51 و سپس زندان حدود چهارساله 52 تا آخر 55 و آنگاه تبعید سال 56 تا نزدیک پیروزی انقلاب اشاره نمود.
wikiahlb: محمدعلی_گرامی