مجری

/mejri/

مترادف مجری: جعبه، صندوق، صندوقچه

برابر پارسی: گوینده

معنی انگلیسی:
passage, canal, enforced, executed, administrator, enforcer, presenter, (one) who executes or enforces, (small) box, [bot.] pixidium

لغت نامه دهخدا

مجری. [ م ِ ] ( اِ ) ظرفی باشد عطار و داروفروش را که در آن داروها گذارند. ( برهان ) ( آنندراج ). ظرفی باشد که در آن دارو و دیگر چیزها گذارند و حفظ کنند. ( ناظم الاطباء ). در گلپایگان ، مجری ( جعبه چوبین )، در اراک ( سلطان آباد )، مجری ( علاوه بر این معنی ، صندوقچه چوبی که زنان لوازم آرایش خود را در آن گذارند ). بروجردی نیز، مجری ( صندوقچه چوبی یا آهنی ). ( حاشیه برهان قاطعچ معین ). صندوقچه یا جعبه مایل به درازی و با دیواره کوتاه غالباً از فلز یا چوبین که پوششی از حلبی یا تنکه ای آهن دارد. جعبه ای زنان را برای خرد و ریز خود غالباً از فلز یا چوبین به فلز پوشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). صندوقچه آهنین محکم که در آن بسته شود و قفل محکمی دارد و معمولاً برای گذاشتن اسناد و اوراق بهادار و پول و طلا آلات و گوهرهای گرانبهااز آن استفاده کنند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || ( اصطلاح گیاه شناسی ) فرهنگستان ایران این کلمه را معادل «پیکسید» قرار داده و افزاید: «میوه خشکی است که مانند جعبه ای در دارد، مثل تخم خرفه...». از انواع میوه های کپسول است که چون محفظه ای در دارد مثل میوه خرفه.

مجری. [ م َ را ] ( ع اِ ) ره گذر. ج ، مجاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). گذر. گذرگاه. محل رفتن. محل عبور. راه. طریق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای دل
بگذرد از چرخ هفتم همچو سوزن از حریر.
سعدی.
|| گذرگاه آب. جای جریان آب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و حوضهای سنگین در زیرناودانها نهاده ، سوراخی در زیر آن که آب از آن سوراخ به مجری رود. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 37 ).
- مجرای شمس ؛ دائرة البروج را گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- مجرای نهر ؛ بستر آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| در طب ، تجویفی در باطن عضو حاوی چیزی و نافذ از عضوی به عضوی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مجرای بول ؛ فرهنگستان ایران کلمه «پیشاب راه » را بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
|| حرف آخر کلمه. || در شعر حرکت حرف روی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). حرکت حرف روی از فتحه و کسره و ضمه ، ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حرکت رَوی و این حرکت را از بهر آن مجری خواندندکه ابتدای جریان صوت در حرف وصل از حرکت رَوی است چنانکه : «دوستا گر دوستی گر دشمنی » که صوت یاء در این شعر الابه حرکت نون که رَوی است ظاهر نتواند شد. ( المعجم چ دانشگاه ص 271 ). حرکت رَوی را گویند و این حرکت رَوی در قوافی اشعار پارسی مستعمل است :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - روان کننده ( آب و مانند آن ). ۲ - اجرا کننده انجام دهنده . یا مجری حکم ( قانون ) . کسی ( کسانی ) که حکم ( قانونی ) را بمرحل. اجرا در آورد ( در آورند ) .
هر حیوان وحشی که بچه ای بدنبالش باشد

فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) صندوقچة آهنی قفل دار.
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) اجراء کننده ، انجام دهنده . ، ~ حکم (قانون ) کسی که حکم قانونی را به مرحلة اجرا درآورد.
(مُ را ) [ ع . ] (اِمف . ) روان کرده شده .
(مَ را ) [ ع . ] (اِ. ) محل جریان و عبور. ج . مجاری .

فرهنگ عمید

کسی که امری را اجرا کند، اجراکننده.
صندوق کوچک فلزی یا چوبی، صندوقچه.

فرهنگستان زبان و ادب

{TV presenter, presenter , TV host, host} [سینما و تلویزیون] فردی که برنامۀ تلویزیونی را معرفی می کند یا اجراکنندۀ برنامه در طول مدت آن است

گویش مازنی

/mejri/ صندوقچه ی فولادی که محل نگه داری اسناد یا وسایل دوخت و دوز بوده است

دانشنامه عمومی

مجری[ ۱] به شخص ، فرد یا نهادی گفته می شود که به معرفی اهداف و فعالیت های انجام شده در یک برنامه می پردازد. به ویژه در دنیای رسانه، مجری در رادیو و تلویزیون مسئولیت ارائهٔ برنامه ها را بر عهده دارد. اگر موضوع برنامه مسائل روز جهان باشد، مجری آن برنامه روزنامه نگار است.
ارتباط مؤثر با مخاطب از ویژگی های الزامی برای یک مجری است. او باید بداند با توجه به طیف مخاطبان و هدف برنامه، از چه شیوه ای برای برقراری این ارتباط استفاده کند.
متن مجری، شامل عبارات و جملاتی است که مجری در فواصل برنامه ها اجرا می کند و شمایی کلی از برنامه را دربرمی گیرد. این متن منقطع است تا بتواند در فواصل کوتاه بین برنامه ها خوانده و اجرا شود اما در کل موضوعی پیوسته را دنبال می کند و مکمل متن های قبلی و بعدی خود است.
مجری یک مراسم که در اصطلاح انگلیسی به آن Master of Ceremony یا MC می گویند وظیفهٔ هدایت مراسم، تنظیم برنامه ها و گاهی نیز وظیفه گفتگو با میهمان مراسم را برعهده دارد.
نگه داشتن مخاطبان در یک محیط محدود مانند سالن همایش، با برنامه های مداوم و پشت سرهم می تواند موجب خستگی آنان و در نتیجه عدم پیگیری برنامه ها گردد اما مجری با توجه به این موارد می تواند از این حالت جلوگیری نماید.
بیش تر برنامه های تلویزیون بر مبنای فعالیت مجری اداره می شود. در این برنامه ها مجری می تواند در نقش معرفی کنندهٔ برنامه ها، [میزبان، گزارشگر، مفسر یا … ظاهر شود.
مجری تلویزیونی فردی است که در برنامه های تلویزیونی به خصوص برنامه های گفتگو محور شرکت کرده و نقش اداره کننده بحث ها و گفتگوها را بر عهده می گیرد. برخی مجری تلویزیونی را صرفاً یک گوینده تلویزیونی غیرمسئول می دانند که تنها متنی را از حفظ یا از روی کاغذ می خواند، اما کارشناسان تلویزیونی گویندگی را فقط یکی از مسوولیت های مهم و تخصصی متعدد این عنصر رسانه ای می دانند و معتقدند که باید بین این دو شخصیت یعنی مجری و گوینده تفاوت قائل شد. [ ۲]
مجری تلویزیونی از راه های گوناگونی فعالیت خود را انجام می دهد. معمولاً به صورت مستقیم برای ارتباط با مخاطب به دوربین نگاه می کند و دربارهٔ برنامه یا موضوع آن به ارائه توضیحاتی می پردازد. گاهی نیز به دوربین نگاه نمی کند که در این حالت اغلب متنی را که به موضوع برنامه مربوط می شود و از قبل توسط نویسندهٔ برنامه برای او آماده شده است را می خواند یا به صورت فی البداهه به ایراد سخنان مرتبط می پردازد.
عکس مجری
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

executive (اسم)
مجری، هیئت رئیسه

enforcer (اسم)
مجری

executer (اسم)
مجری

pyxidium (اسم)
مجری

administrative (صفت)
اداری، اجرایی، مجری

executive (صفت)
اجرایی، مجری، جامع

executing (صفت)
مجری

carrying out (صفت)
مجری

فارسی به عربی

اداری , مدیر تنفیذی , منفذ

پیشنهاد کاربران

مجری mojri: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
کرتار kartār، وردیشنار vardiŝnār ( پهلوی )
مجری تنها به معنی گوینده نیست ، مجری قانون ، مهندس مجری ، پس واژه کلی تری باید در نگر گرفته بشه .
مجری =انجام گر ، انجامنده
میزبان
مُجری mojra در آیین دادرسی مدنیماده ۱۹۵ به معنی قابلیت اجرای حکم است.
واژه مجری کاملا عربی است و از ریشه ی واژه ی عربی أجرى است در پارسی می شود گوینده یعنی واژه مجری صد صد عربی اصل است.
منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
کارگردان، کارچرخان، برگزارکننده، انجام رسان ( بسته به هر باره ی جداگانه )
واژه ی �گوینده� که در بالا از آن چون برابر پارسی �مجری� یاد شده از آرش بسته تری برخوردار بوده و رویهمرفته و بگونه ای دربرگیرنده ( کلی ) برابر درستی برای �مجری� نیست؛ گرچه با بدیده گرفتن درونمایه ی آن می توان آن را در همان چارچوب بسته بکار برد. برخی واژه های دیگر پارسی را نیز بسته به باره ی آن می توان بکار برد؛ حتا در جایی می توان از آمیخته واژه ی �کارچاق کن� نیز سود جست:
...
[مشاهده متن کامل]

مجری ( کارچاق کن ) چنان بند و بستی، آدم پست و فرومایه ای است.
همانگونه که دیده می شود و من پیش تر نیز چندین بار در همین واژه نامه به آن اشاره نموده ام، کاربرد واژه هایی از ریشه ی انیرانی یا دگردیسیده از زبان پارسی ای کژ و کوله شده، هرج و مرج، آشوب و سردرگمی ببار می آورد؛ زبان پارسی را از ریخت می اندازد و ساختار آن را سست می کند؛ تبهکاری بزرگی که در دوره ی کنونی، هم از سوی رژیمی که کار تازیان بیابانگرد سده ها پیش را برای نابودی شناسه های ایرانی به پیش می برد، پی گرفته می شود و هم تارنگاشت های امپریالیستی از آن میان �بی بی سی� و برخی کشورهای دیگر، دانسته و آگاهانه به آن دامن می زنند.

مجری از اجرا ( جاری کردن ) می آید .
خود جاری کردن در بسامد چمی رَواندن ، راندن ، رَوان کردن است .
می توان بە جای مجری برنامه گفت: برنامه رو ، برنامه ران
اجرای برنامه : برنامه رانی
از همین ریشه میتوان واژه سازی زیر را انجام داد :
...
[مشاهده متن کامل]

رَواندار ، راندار ، از مایه گذشته رواند و راند پسوند کُناساز ار : مجری
روانا، رانا ، از مایه اکنون روان و ران پسوند ا : مجری
روانش : اجرا
جاری : رَوَنده ، رَوان
جریان : روند

کارگردان : Director
تدوین گر : Editor
تهیه کننده : Producer
مجری : Media Presenter
مجری ( تلوزیون ) : Television Presenter - Television Host
خبرنگار : Correspondent / on - the - scene reporter
...
[مشاهده متن کامل]

خبرگزاری ( سازمان جمع آوری کنندهٔ اخبار ) : News Agency
گوینده خبر - مجری خبری - مجری اخبار - اخبارگو : News Presenter - Newscaster - Newsreader - News Broadcaster - Anchorman - Anchorwoman - News Anchor - Anchor - شاید News Reporter هم بشه استفاده کرد شاید
گزارشگر ورزشی - مفسر ورزشی : Sports commentator - sports announcer - sportscaster
گزارش ورزشی : Sports Broadcasting
گزارشگر - گزارش نگار : Reporter
روزنامه نگار - ژورنالیست : Journalist
پاپاراتزی : Paparazzi
عکاس : Photographer
فیلمبردار : Cinematographer
نشریات - انتشارات : Publications ( البته گاهی نشریات میشه Journals )

مِجری/medjri : صندوقچه
زبانزد:
نجف رفت و مِجدی کوچکی از پستو آورد، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
مجری/mejri : ( ا. ) ( گفتگو ) صندوقچه
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری
انتشارات سخن
انجام رسان
بجای واژه ی از ریشه عربی �مُجری� در اینجا از آمیخته واژه ی �انجام رسان� سود برده ام.
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/07/blog - post_73. html
مجری ، mojri ، اجرا کننده
مجری mejri ، صندوقچه ، گنجه
برگزارکننده
( مُ ) [ ع . ] ( اِفا. ) اجراء کننده، جاری کننده.
( implement ( n
عامل اجرا، مجری، ابزار
e. g. judges were trying to be efficient implements of justice
قضات می کوشیدند که مجریان موثر عدالت باشند.
کاربر سهیل نظری و هموطنان عزیز،
ایگرا یا ئگرا شکل اصلی لغت عربی شده ی �اجرا� به معنای انجام، ایفا، بازی و نمایش است که از ریشه پیشا - اسلاو jьgra به دست آمده و امروزه در روسیه به شکل игра igr� در معنای play performance act game acting به کار میرود. ناگفته نماند زبان اسلاوی جزو زبان های هندواروپایی ست که با پارسی همریشه هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

لغت ایگرا←اجرا در دیگر زبانها:
در آلمان: agieren
در ایتالیا: agire
در لوکزامبورگ: ag�ieren
در فرانسه: agir
در سوئد: agera
در کاتالان: agir
در اوسه تیا: agir
در هلند: ageren
بدینسان روشن میشود واژگان عربی مجری و مجریون جعلی هستند.

جناب فرکیانی کجا نوشته اجرا از اگرا گرفته شده
خواهشمندم بنمایه هم بفرمایید
اگر اگرا درست
میشوند اگرامند
البته اگراگر هم میشه
اجرایی/پارسیش میشه/انجام گر
مجری/پارسیش میشه/انجامند
مجری تلویریون / انجامنده
اجرا، / انجامی
ایفاگر
درست است که ریشه ی مجری از اجرا و اگرا در پارسی هست ولی ریختش عربیه! - بنابراین برابر مجری = اجرا/اگراکننده یا اجرا/اگراگر میتواند باشد!
تعریف کلی از مجری یعنی اجرا کننده
وقتی میگیم مجری قانون، یعنی اجرا کننده قانون
بهتر است بصورت زیر وزبر نوشته شود تا اشتباه نشود م با همزه میشود اجرا م با فتحه میشود محل جاری شدن اب وغیره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس