مثلة. [ م ُ ل َ ] ( ع مص ) عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن. مَثل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || گوش و بینی بریدن. ( منتهی الارب ). و رجوع به مثله شود. || گوش و بینی بریدگی ، اسم مصدر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مثله شود. || ( اِ ) آفت. ( اقرب الموارد ).
مثله. [ م ُ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، مص ) گوش و بینی بریدن. ( غیاث ) ( آنندراج ) : اما بباید دانست که مردمان از شما ترسیده شده اند بدانچه رفته است تا این غایت به جاهای دیگر از غارت و مثله و کشتن و گردن زدن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 563 ). در آن کس نگاه کرد که سزاوار زجر و تعزیر آمدو او در حال آن کسی که به مثله و امثال آن نکال و عقوبت گرفتار بود... ( مرزبان نامه چ قزوینی چ 3 ص 292 ). از عقوبت شکنجه و مثله ناله و تضرع مسکینان و آه دود آسای خلقان به آسمان می رسد. ( جهانگشای جوینی ).
هشت روزی اندر این خط تن زنید
وز برون مثله تماشا می کنید.
مولوی.
و رجوع به مُثلَة شود. || عقوبت کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( ص ) این مصدر به معنی اسم مفعول مستعمل می شود چنانکه خلق به معنی مخلوق. ( غیاث ) ( آنندراج ). گوش و بینی بریده شده. || عقوبت کرده شده. ( ناظم الاطباء ). || در بعضی کتب به معنی اعضای بریده شده و دم بریده شده و پوست برکنده و موی تن برکنده نیز نوشته اند.( غیاث ) ( آنندراج ).