چون دل از دست بدادی مثل کره توسن
نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش.
سعدی.
- مثل اعلی ؛ نمونه عالی. نمونه بارز. صنم عقلی.و رجوع به صنم عقلی شود.|| مثال. ( ناظم الاطباء ) :
یک مثل ای دل پی فرقی بیار
تا بدانی جبر را از اختیار
دست کآن لرزان بود از ارتعاش
و آنکه دستی را تولرزانی ز جاش
هر دو جنبش آفریده حق شناس
لیک نتوان کرد این با آن قیاس.
( مثنوی چ خاور ص 32 ).
|| صفت و منه قوله تعالی : مثل الجنة التی وُعِدَ المتقون . || حدیث. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || دلیل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حجت و گویند اقام له مثلا. ( از اقرب الموارد ). || داستان. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). داستان و قصه. ( ناظم الاطباء ). افسانه.فسانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : رای هند فرمود برهمن را که بیان کن از جهت من مثل دو تن که به یکدیگر دوستی دارند. ( کلیله و دمنه ).هان و هان تا ز خری دم نخوری
ور خوری این مثلش گوی نخست
که خری را به عروسی بردند
خر بخندید و شد از قهقهه سست.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 836 ).
چون کار دلم ساخته شد ساختم از خودشیرین مثلی بشنو با عقل بپیوند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 759 ).
صورت حال و خصم خاقانی مثل مار و باغبان افتاد.
خاقانی.
آن مثل خواندی که مرغ خانگی دانه ای در خورد و پس گوهر بزاد.
خاقانی.
گر از سعد زنگی مثل ماند یادفلک یاور سعد بوبکر باد.
( بوستان ).
|| وصف حال و حکایت و افسانه و داستان و قصه مشهور شده که برای ایضاح مطلب آورند. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ). علمای بلاغت گویند که مثل در محاورات حکم برهان دارد در عقلیات. ( آنندراج ). سخن سایر فاشی الاستعمال که در مضرب و مورد خود ممثل شده باشد و مراد از مورد آن حالت اصلی است که سخن بدان مناسبت وارد شده است و مراداز مضرب حالت شبیه بدان است که از آن سخن اراده می گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). علاقه شباهت چون میان دو جمله باشد آن را تمثیل نامند و چون تشبیه فاشی الاستعمال و شایع باشد آن را مثل خوانند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). در اصطلاح ادبا مثل نوع خاصی است که آن را به فارسی داستان و گاهی به تخفیف دَستان می گویند و داستان در فارسی میان دو معنی مثل و افسانه مشترک است. در تعریف مثل یا داستان ائمه ادب عربی و فارسی به رسم و عادتی که در تعریف مصطلحات علمی و ادبی دارند شناساندن به حد یا رسم را در نظر گرفته و بارعایت این منظور عبارات مختلف را آورده اند. ابوالعباس محمدبن یزید معروف به مبرد ( متوفی در سال 285 هَ. ق. ) مثل را از مثول به معنی مشابهت و همانندی گرفته و چنین تعریف کرده است که مثل سخنی رایج و شایع است که بوسیله آن حالی دوم را به حالی اول یعنی حالتی را که اخیراً حادث شده است به حالتی که پیش از آن حادث شده و شبیه به آن است تشبیه کنند چنانکه درباره ٔصنعتگر یا صاحب کالایی که از حاصل صنعت یا کالای خود در نهایت احتیاجی که به آن دارد استفاده نمی کند می گویند کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد و به گفتن این سخن حالت آن شخص را به حالت کوزه گری که پیش از او وجود داشته و از کوزه شکسته آب میخورده است تشبیه می کنند. دیگری مثل را از مثول به معنی راست ایستاده و بر پای بودن گرفته و گفته است : مثل حکمی است که درستی و راستیش نزد همه عقول مسلم و ممثل یعنی راست ایستاده باشد. ابویوسف یعقوب بن سکیت معروف به ابن السکیت ( متوفی در سال 244 هَ. ق. ) مثل را مانند مبرد از مثول به معنی مشابهت گرفته و در تعریفش گفته است : مثل جمله ای است که با مثل خود در لفظ مختلف و در معنی متحد باشد مانند مثل کوزه گر که اگر درباره خیاطی که جامه اش پاره است گفته شود معنی و مفادش با معنی و مفاد این جمله که فلان با اینکه خیاط است جامه پاره می پوشد یکی است ، لیکن لفظ آن دو جمله مختلف است. ابواسحاق ابراهیم بن سیار، معروف به نظام گوید در مثل چهار چیز مجتمع است که در سخنان دیگر باهم جمع نمی شود وآن عبارت است از کوتاهی و کمی لفظ و روشنی معنی و خوبی تشبیه و لطف کنایه و این آخرین پایه بلاغت سخن است که بالاتر از آن ممکن و متصور نیست. ابوعبید قاسم بن سلام ( متوفی در سال 223 هَ. ق. ) درباره امثال عرب گوید: مثل رشته و شعبه ای از فلسفه و حکمت عرب در زمان جاهلیت و عصر اسلام است که در اثنای سخن می آورند و بوسیله آن مقصود خود را به کنایه که - ابلغ از تصریح است - ادا می کنند و در امثال سه وصف مطلوب که اختصار لفظ و صحت معنی و حسن تشبیه باشد مجتمع است. و اما دانشمندان اروپا اغلب مثل را بجای تحدید، توصیف کرده و برخی هم به تحدید و تعریف آن پرداخته اند و سخنان چند تن از آنها را نقل می کنیم : «سینیسیوس اریستاتل » فیلسوف یونانی ( 370-413م. ) گوید مثل اثری از بنای درهم شکسته و فروریخته فلسفه قدیم است که از میان ویرانه های بی حد و شمار آن بنا نمودار و بسبب اختصار لفظ و روشنی معنی و آسانی تلفظ باقی و پایدار مانده و از خاطرها نرفته است. سروانتس شاعر معروف اسپانیولی گوید: مثل جمله کوتاهی است که از تجربه دراز تولد یافته و می یابد. لرد روسل دانشمند انگلیسی ( 1792- 1878 م. ) گوید: مثل زاده فکر یک جمع و نادره گویی یک فرد است. ملیح ترین توصیفها توصیفی است که آبه دو سَن پیر فرانسوی ( 1658-1743 م. ) کرده و گفته است : مثل آوازی است که از تجربه منعکس شده و به عبارت کوتاهتر مثل صدای ( ردالصوت ) تجربه است. از این اوصاف یا تعریفات معلوم میشود که ادبا و دانشمندان مغرب زمین هم اختصار لفظ و وضوح معنی و لطف ترکیب را از شروط مثل می دانند زیرا تا این اوصاف در عبارتی جمع نشود آن عبارت مورد قبول عامه واقع نمی شود و استعمالش در محاورات همگان شایع و رایج نمی گردد.بیشتر بخوانید ...