متاسی


مترادف متاسی: تابع، پیرو، تاسی جو

لغت نامه دهخدا

( متآسی ) متآسی. [ م ُ ت َ] ( ع ص ) غمخواری و تعزیت نماینده بعض مر بعضی را. ( آنندراج ). تسلی دهنده به یکدیگر. ( ناظم الاطباء ). || اعانت کننده مر یکدیگر را. ( ناظم الاطباء ).
متأسی. [ م ُ ت َ ءَس ْ سی ] ( ع ص ) تسلی گیرنده. ( آنندراج ). دریافت کننده تسلی. || بردبار و صابر و شکیبا. || مقلد و پس رو و مرید و تابع. ( ناظم الاطباء ). آن که به دیگری تأسی کند. پیرو. و رجوع به تأسی شود. || مهموم و مغموم و پریشان و مضطرب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه بدیگری تاسی کند پیرو
غمخواری نماینده
( مت آسی ) عمخواری نماینده

فرهنگ معین

( متأسی ) (مُ تَ ءَ سّ ) [ ع . ] (اِفا. ) پیروی کننده .

فرهنگ عمید

کسی که به دیگری تٲسی می کند، پیروی کننده.

پیشنهاد کاربران

بپرس