مبانی تفسیر عرفانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عارفان بر این باور بودند که در قرآن نباید فقط ظاهر را دید، زیرا این طرز تلقی، انسان را از هدف و غایت اصلی آیات دور می کند.به عقیده آنان روح و جوهره قرآن ورای نقش و حرف و ظاهر این الفاظ است.
بدین سان یکی از مبانی آنان در تفسیر قرآن اعتقاد به اصل اشتمال قرآن بر ظاهر و باطن است؛ به عبارت دیگر در این شیوه تفسیری، مفسر عارف بر مبنای تعالیم عرفانی یا ذوق وجدانی حاصل از شهود باطنی به تأویل ظواهر آیات قرآن می پردازد.این رویکرد ویژه تفسیری، در واقع برآیند مبانی ویژه هستی شناسی و معرفت شناسی عارفان است؛ آنان برای جهان هستی ظاهر و باطنی قائل و معتقدند که هستی در هر لحظه از بطون به ظهور می آید و دگربار از ظهور به بطون می رود و همانند تنفس دارای قبض و بسط است. این جهان در حال زوال و حدوث مستمر است.بنا به آیه شریفه «کلَّ یوم هُوَ فی شَأن» هر لحظه جهان هستی از فیض جدیدی در قالب تجلیات الهی بهره مند می گردد. انسان نیز همانند جهان هستی دارای ظاهر و باطنی است؛ جسم ، ظاهر او و روحش باطن او را تشکیل می دهد.عارفان معتقدند ظاهر قرآن مانند شخص آدمی است.ظاهرش نقش و حرف است و باطن آن ورای ظاهر قرار دارد.
← دیدگاه آملی
نکته دیگر در تفسیر عرفانی توجه به زبان اشاره و رمز است.عارفان در تبیین رابطه لفظ و معنا به جای عبارت، اشارت یا رمز را مطرح می کنند.از نظر آنان زبان معارف و حقایق زبان اشارت، و نزد اهل الله خبر دادن از مراد بدون عبارت و لفظ است. از نظر صدرالدین قونوی این زبان، جامع بین کتم و افشاست و احمد غزالی آن را «عبارت اشارت» نامیده است. بینش عارفان نسبت به عالم طبیعت و محسوسات اصولا بینش مبتنی بر رمز است.عالم حقیقت عالم ملکوت است و عالم شهادت عالم ملک.دنیای محسوس در برابر عالم حقیقی حکم سایه و مجاز را دارد. چنین دیدی نسبت به جهان محسوسات ایجاب می کند که این جهان نه به عنوان یک شی بلکه به عنوان علامت و نماینده چیزی برتر از خود نگریسته شود.این بینش خاص عارف ناگزیر زبان را رمزآمیز می کند.ابوعبدالرحمن سلمی (م. ۴۱۲ ق.) در مقدمه تفسیر خود از زبانی خاص سخن می گوید که ویژه بیان رموز قرآن است.او قدرت فهم آدمی را در درک حقائق قرآنی ناتوان انگاشته جز آن که کسانی پاره ای از عجایب کلام الهی (مکاشفات و منازلات) را با اشاراتی خبر می دهند که جز بر ارباب اشاره پنهان و مبهم است. کلاباذی (م. ۳۸۰ ق.) دریافت معنای عبارت از طریق تجارب عرفانی را درک اشارت می نامد و به نظر او تجربه آن حالتی است که عارف هنگام مطالعه قرآن پیدا می کند و بر اساس آن «حال»، معنای خاصی از قرآن در می یابد و هر «حالی» اشارتی خاص دارد.
تفاوت تفسیر باطنی با تفاسیر عرفانی (فیضی ـ اشاری)
تفسیر فیضی ـ اشاری را نمی توان با تفسیر باطنی یکسان شمرد، زیرا بیش تر مفسران عارف که شیوه فیضی ـ اشاری را به کار می گیرند، به معنای ظاهری الفاظ هم توجه دارند، برخلاف تفسیر باطنی که عدول از ظواهر قرآنی است.تفاسیر باطنیه به سبب عدم تطبیق با قواعد علم تفسیر غالباً متضمن ادعاهایی بی مبنایند و اساساً آنان ظواهر قرآنی را مراد اصلی آیات نمی دانند. آنان گرچه به عدم انفکاک ظاهر و باطن قرآن تأکید دارند ولی تقدم رتبی باطن بر ظاهر را قائل اند. از این نکته نیز نباید غفلت کرد که در تفسیر فیضی ـ اشاری نیز غالباً اصول تصوف عملی از رهگذر آیات قرآنی مورد استفاده قرار می گیرند. این در حالی است که از نظر برخی صوفیان، تأویل نباید مجوزی برای وآن هادن معنای ظاهری قرآن باشد، بنابراین این تأویل ها با تأویل های برخی فلاسفه، متکلمان و باطنیان متفاوت اند. زرین کوب معتقد است محکمات و آیات الاحکام از دایره این تفسیر و تأویل بیرون اند و فقط متشابهات و آیات مربوط به احوال انسان و اسرار کائنات در این تفسیر مورد توجه و توجیه صوفیانه قرار می گیرند. غزالی، تأویل را اساساً شیوه باطنیان تلقی و آن را نفی کرده و نگارش کتابی بنام فضائح الباطنیه از سوی وی نیز در همین راستا ارزیابی می شود.او از این که به مشرب تأویل، به معنای مذموم آن منسوب گردد، ابا دارد و می گوید این طرز تلقی را نباید نوعی رخصت در رفع ظواهر به شمار آورد. غزالی اعتقاد دارد هرکس ادعا کند که حقیقت مخالف شریعت و باطن مغایر ظاهر است به کفر نزدیک تر است تا به ایمان. ابن عربی نیز باطنیان را در زمره گمراهانی می داند که هیچ حکمی از احکام شریعت را بر ظاهر خود باقی نمی گذارند. دیگر عارفی که به نحوی تأویل جویی به مفهوم خاص آن را بر نمی تابد، مولوی است.برخورد این عارف با قرآن کریم آن چنان که مثنوی از آن حکایت دارد در نقد روش باطنگرایی با اهمیت است. نظر صوفیان اگر بتوان معیاری صحیح از تأویل به دست داد، همان تأویل کشفی است که به نوعی جامع بین ظاهر و باطن الفاظ قرآنی است.

پیشنهاد کاربران

بپرس