[ویکی فقه] اسقاط یکی از ایقاعات بوده، عبارت است از انصراف و چشم پوشی از حقی توسط صاحب آن.
توضیح اینکه حقوق مفاهیمی هستند که برای تحقق خود نیاز به متعلق دارند و به اصطلاح از امور «ذات التعلق» هستند و به طبع به امور زیر وابسته اند:۱. طرف نسبت و اضافه؛ یعنی طرفی که حق به او اسناد داده می شود و به اصطلاح طرفی که حق برای او و به نفع او جعل و اعتبار شده که به آن «ذی الحق» و «صاحب سلطنت» گفته می شود.۲. طرف تعلق که از آن به متعلق (مسلط علیه) تعبیر می شود. بدین ترتیب می توان گفت «اسقاط، قطع طرف تعلق از متعلق آن است»؛ یعنی با اعمال اسقاط رابطه ای که به سببی میان انسان (ذی الحق) و چیزی (متعلق حق) وجود دارد بریده و منقطع می شود. به عبارت دیگر، اسقاط یک عمل حقوقی یکجانبه است که به موجب آن صاحب حق به طور ارادی و با قصد و انشای یک طرفه حقی را که نسبت به چیزی داراست ساقط می کند و از آن چشم می پوشد. برای مثال کسی که در عقدی صاحب حق خیاری شده، می تواند یک طرفه و به ارادۀ خود آن را ساقط کند. بدین ترتیب اسقاط در مقابل انتقال حق به کار می رود؛ چنان که گفته می شود، اصل این است که حقوق قابل انتقال و اسقاطند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. خلاصه آنکه اسقاط، صرف نظر کردن ارادی و یکجانبۀ صاحب حق از حق است و به این علت، عقد نیست و از جملۀ ایقاعات محسوب می شود.
رابطه بین اسقاط و ابراء
اسقاط از آثار سلطنت ناشی از حق مالکیت شخص بر اموال و حقوق است. از آنجا که موضوع اسقاط می تواند هم شامل حقوقی باشد که متعلق آن عین معین است و هم حقوقی که متعلق آن ذمه دیگری است و موضوع ابراء فقط حقوقی است که متعلق آن ذمه است، می توان گفت میان ابراء و اسقاط از نسبتهای چهارگانۀ منطقی، رابطۀ عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ زیرا هر جا ابراء است، اسقاط نیز هست؛ ولی ممکن است اسقاط باشد، بی آنکه ابراء موجود باشد، چنان که به چشم پوشی از حق شفعه و حق سکنی ، اسقاط اطلاق می شود، ولی ابراء گفته نمی شود. البته در مورد اسقاط حق عینی، واژه «اعراض» به کار می رود که دربارۀ آن سخن خواهیم گفت.
طرق تحقق اسقاط
اسقاط به چند طریق ممکن است تحقق پیدا کند که عبارتند از:
← اسقاط صریح
...
توضیح اینکه حقوق مفاهیمی هستند که برای تحقق خود نیاز به متعلق دارند و به اصطلاح از امور «ذات التعلق» هستند و به طبع به امور زیر وابسته اند:۱. طرف نسبت و اضافه؛ یعنی طرفی که حق به او اسناد داده می شود و به اصطلاح طرفی که حق برای او و به نفع او جعل و اعتبار شده که به آن «ذی الحق» و «صاحب سلطنت» گفته می شود.۲. طرف تعلق که از آن به متعلق (مسلط علیه) تعبیر می شود. بدین ترتیب می توان گفت «اسقاط، قطع طرف تعلق از متعلق آن است»؛ یعنی با اعمال اسقاط رابطه ای که به سببی میان انسان (ذی الحق) و چیزی (متعلق حق) وجود دارد بریده و منقطع می شود. به عبارت دیگر، اسقاط یک عمل حقوقی یکجانبه است که به موجب آن صاحب حق به طور ارادی و با قصد و انشای یک طرفه حقی را که نسبت به چیزی داراست ساقط می کند و از آن چشم می پوشد. برای مثال کسی که در عقدی صاحب حق خیاری شده، می تواند یک طرفه و به ارادۀ خود آن را ساقط کند. بدین ترتیب اسقاط در مقابل انتقال حق به کار می رود؛ چنان که گفته می شود، اصل این است که حقوق قابل انتقال و اسقاطند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. خلاصه آنکه اسقاط، صرف نظر کردن ارادی و یکجانبۀ صاحب حق از حق است و به این علت، عقد نیست و از جملۀ ایقاعات محسوب می شود.
رابطه بین اسقاط و ابراء
اسقاط از آثار سلطنت ناشی از حق مالکیت شخص بر اموال و حقوق است. از آنجا که موضوع اسقاط می تواند هم شامل حقوقی باشد که متعلق آن عین معین است و هم حقوقی که متعلق آن ذمه دیگری است و موضوع ابراء فقط حقوقی است که متعلق آن ذمه است، می توان گفت میان ابراء و اسقاط از نسبتهای چهارگانۀ منطقی، رابطۀ عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ زیرا هر جا ابراء است، اسقاط نیز هست؛ ولی ممکن است اسقاط باشد، بی آنکه ابراء موجود باشد، چنان که به چشم پوشی از حق شفعه و حق سکنی ، اسقاط اطلاق می شود، ولی ابراء گفته نمی شود. البته در مورد اسقاط حق عینی، واژه «اعراض» به کار می رود که دربارۀ آن سخن خواهیم گفت.
طرق تحقق اسقاط
اسقاط به چند طریق ممکن است تحقق پیدا کند که عبارتند از:
← اسقاط صریح
...
wikifeqh: ماهیت_اسقاط