مارکس کارل

دانشنامه آزاد فارسی

مارْکْس، کارْل (۱۸۱۸ـ۱۸۸۳)(Marx, Karl)
کارل مارکس
فیلسوف، اقتصاددان و انقلابی آلمانی و بنیاد گذار مارکسیسم و کمونیسم جدید. در تریر در خانواده ای یهودی که مسیحی شده بود، به دنیا آمد. کارل در کلیسای انجیلی تعمید داده شد. تحصیلات متوسطه را در تریر به پایان رساند و سپس در دانشگاه بُن حقوق و در دانشگاه برلین تاریخ و فلسفه خواند و از جناح چپ هگلی موسوم به هگلیان جوان تأثیر پذیرفت. در رسالۀ دکتری فلسفه اش با نام تفاوت میان فلسفۀ طبیعت دمویتوس و اپیکوروس (۱۸۴۱) علی رغم این که هنوز دیدگاه هایی ایدئالیستی داشت، استنتاجات انقلابی و رادیکالی از فلسفۀ هگل به عمل آورد. در ۱۸۴۲ به عضویت هیئت تحریریۀ نشریۀ راینیشه تسایتونگ در کلن، ارگان دموکرات ها و لیبرال های آن زمان، درآمد و مقالات تندی در مسائل اقتصادی و اجتماعی نوشت. آن نشریه یک سال بعد به حکم دولت پروس توقیف شد. فعالیت های سیاسی و انقلابی اش او را با گرایش های آشتی جویانۀ فلسفۀ هگل و لفاظی های شبه انقلابی هگلیان جوان در تضاد قرار داد. به تأثیر از فویر باخ به مواضع مادی گرایانه گرایش یافت و آثار اقتصاددانانی نظیر آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و جیمز میل را مطالعه کرد. مبارزات حاد طبقاتی در اروپای آن زمان نظیر قیام سیلزی ها در ۱۸۴۴ در آلمان و مبارزات طبقاتی در پاریس در زمانی که مارکس به آن جا تبعید شده بود، مواضع پرولتاریایی را در او تقویت کرد. این مواضع در نقد فلسفۀ حق هگل (۱۸۴۴) و دربارۀ مسئلۀ یهود (۱۸۴۴) انعکاس یافت. مارکس در این آثار برای نخستین بار بر نقش تاریخی طبقۀ کارگر و اجتناب ناپذیری انقلاب اجتماعی و ضرورت مجهز شدن جنبش پرولتاریایی به جهان بینی علمی تأکید کرد. در دست نوشته های اقتصادی و فلسفی (۱۸۴۴)، ازخودبیگانگی انسان را دارای منشائی اقتصادی دانست. در خانوادۀ مقدس (۱۸۴۵) اندیشه های هگلیان جوان را نقد کرد؛ در ایدئولوژی آلمانی (۱۸۴۵ـ۱۸۴۶) و تزهایی دربارۀ فویر باخ (۱۸۴۵) درپی بنیادنهادن بینش مادی از تاریخ (ماتریالیسم تاریخی)، این نظریه را مطرح کرد که آگاهی و اندیشۀ انسان تابع عوامل اجتماعی و اقتصادی، به ویژه شیوۀ تولید مادی، است. فقر فلسفه (۱۸۴۷)، در نقد فلسفۀ فقر پرودون، نخستین اثر پختۀ مارکسیسم و دربرگیرندۀ اجزای تشکیل دهندۀ آن بود. مارکس در ۱۸۴۵ به بروکسل رفت و با «لیگ کمونیستی» به همکاری پرداخت و نقشی فعال در کنگرۀ آن ایفا کرد و به درخواست این نهاد مانیفست حزب کمونیست (۱۸۴۸) را با همکاری انگلس به رشتۀ تحریر درآورد و اعلام کرد که همۀ تاریخ، تاریخ مبارزۀ طبقات است و در جامعۀ سرمایه داری، مبارزۀ طبقۀ سرمایه دار و طبقۀ کارگر به ایجاد جامعۀ کمونیستی منتهی خواهد شد. با آغاز انقلاب های ۱۸۴۸ اروپا، مارکس به کلن بازگشت و نشریۀ نویه راینیشه تساتیونگ را منتشر کرد، اما با شکست جنبش لیبرال دموکراتیک آلمان در ۱۸۴۹ به لندن مهاجرت کرد و تا پایان عمر در آن جا باقی ماند. مارکس رویدادهای اجتماعی و سیاسی زمان خودش را از نزدیک دنبال می کرد. تجارب انقلا ب های بورژوایی اروپا از ۱۸۴۸ تا ۱۸۴۹ در شکل گیری دیدگاه های او دربارۀ انقلاب سوسیالیستی، مبارزۀ طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا، تاکتیک های پرولتاریا در انقلاب های بورژوایی، ضرورت اتحاد کارگران و دهقانان و غیره، اهمیت زیادی داشت. این دیدگاه ها در مبارزۀ طبقاتی در فرانسه (۱۸۵۰) و هجدهم برومر لوئی بناپارت (۱۸۵۲) بیان شده اند. مارکس با بررسی قیام کارگران پاریس (کمون پاریس) در جنگ داخلی در فرانسه (۱۸۷۱) ضرورت شکستن ماشین دولتی بورژوازی را برای جلوگیری از به قدرت رسیدن مجدد آن مطرح کرد و حکومت کوتاه مدت کارگران پاریس را نطفۀ دولت دیکتاتوری پرولتاریا دانست. در نقد برنامۀ گوتا (۱۸۷۵) نظریۀ کمونیسم را بسط بیشتری داد. نقد اقتصاد سیاسی از نخستین آثار مارکس در زمینۀ اقتصادی بود که در مقدمۀ کوتاه و مشهور آن، چکیدۀ درک مادی گرایانه از تاریخ و نظریۀ انقلاب اجتماعی بر پایۀ تعارض میان زیربنا و روبنای جامعه مطرح شده بود. نخستین جلد سرمایه، که بنیادی ترین اثر مارکس و نشانۀ کوشش او در اثبات علمی دیدگاه هایش بود، در ۱۸۶۷ منتشر شد و ۲ جلد دیگر آن پس از مرگش به کوشش انگلس به چاپ رسید و جلد چهارم آن به ویراستاری کارل کاوتسکی منتشر شد. مارکس در این اثر با تحلیل اقتصاد سرمایه داری، «ارزش اضافی» را که نصیب سرمایه داران می شود و منشاء اصلی ثروت بورژوازی است، حاصل کار پرداخت نشدۀ کارگر دانست. مارکس در سرمایه، شالودۀ اقتصادی انقلاب سوسیالیستی را، که بر اجتناب ناپذیری آن در جوامع سرمایه داری تأکید داشت، تبیین کرد. به عقیدۀ مارکس، در جامعۀ سرمایه داری تضادی آشتی ناپذیر میان خصلت اجتماعی تولید و خصلت خصوصی مالکیت وجود دارد که حل ریشه ای آن جز با الغای مالکیت خصوصی و استقرار مالکیت اجتماعی از طریق انقلاب سوسیالیستی میسر نیست. رهبری این انقلاب فقط می تواند در دست پرولتاریایی باشد که هیچ چیز جز زنجیرهایش را از دست نمی دهد و هدفش نه استقرار شکل دیگری از جامعۀ طبقاتی بلکه محو هرگونه سلطۀ طبقاتی، با ازمیان بردن شرایط شکل گیری طبقات و استقرار جامعۀ بی طبقۀ کمونیستی با طی یک دورۀ گذار است که در آن قدرت سیاسی در دست دولت دیکتاتوری پرولتاریا و پایانش زوال دولت است. مارکس و خانواده اش سال ها در تنگدستی به سر بردند و فقط از کمک های مالی انگلس و بستگان همسر مارکس برخوردار بودند. مارکس در فاصلۀ ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۳ برای نشریۀ نیویورک تریبون مقاله می نوشت، اما اغلب اوقاتش در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا به مطالعۀ آثار اقتصادی و تاریخی و بسط نظریه هایش می گذشت. اندیشه های مارکس در میان کارگران مهاجر آلمانی در لندن که «مجمع بین المللی کارگران» را بنا نهاده بودند، گسترش یافت. این اتحادیه بعدها به «بین الملل اول» (۱۸۶۴) مشهور شد. «کمون پاریس» و دفاع و تحلیل مارکس از آن، نام وی را در محافل اروپایی بر سر زبان ها انداخت. در این زمان میان مارکس و میخائیل باکونین روسی منازعه ای در انترناسیونال درگرفت که به پیروزی مارکس و اخراج باکونین و نهایتاً انحلال انترناسیونال اول منجر شد. نفوذ اندیشه های مارکس از جنبش های انقلابی، که او پیامبر آن ها بود، فراتر رفت. آثار اقتصادی، سیاسی و فلسفی اش بر بسیاری از اندیشمندان پس از او، حتی کسانی که با عقاید سیاسی اش موافق نبودند، تأثیر نهاد.

پیشنهاد کاربران

بپرس