ماتریالیسم تاریخی

فرهنگ فارسی

ماتریالیسم تاریخی عبارت است از بسط و توسعه اصول ماتریالیسم دیالکتیک به بررسی زندگی اجتماعی تطبیق اصول ماتریالیسم دیالکتیک بر پدیده های زندگی اجتماعی و بررسی جامعه و تاریخ آن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ماتریالیسم تاریخی، به معنای تفسیر مادی و طبیعی از تاریخ است که، اولین بار به این شکل توسط کارل مارکس و فردریش انگلس مطرح شد و بعدها جزو تعالیم مارکسیسم - لنینیسم گردید.
بنابر ماتریالیسم تاریخی، ساختار جامعه و تکامل تاریخی آن به واسطۀ «شرایط مادی حیات» یا شیوۀ تولید ابزار مادی هستی اجتماعی تعیین می شود. مارکس واژه ای «مادی» را برای نشان دادن نوعی تقابل با آن چه که آشکارا یا به طور ضمنی، ماوراء طبیعی یا نظرپردازانه است، به کار برد. در قرن نوزدهم نوعی گرایش عقلانی در نگارش تاریخی به وجو آمد که هیچ قدرتی به جز ضرورتِ منطقی را به رسمیت نمی شناخت، هگل – استاد مارکس – در فضای تاریخ نگاری قرن نوزدهم در تقابل با طبیعت گرایی تاریخی که در قرن ۱۸ حاکم بود به دنبال تاریخی مستقل و یک کل منسجم عقلانی بود؛ اما، شاگرد او مارکس با گامی در ظاهر رو به عقب، بار دیگر تاریخ را مطیع قلمرو طبیعی کرد. کاری که مارکس کرد، تاکید مجدد بر اصل بنیادی طبیعت گرایی قرن هجدهم بود. بنابر آن اصل، حوادث تاریخی علل مادی و طبیعی دارند. او بر این باور بود که می توان نوعی دانش عمومی در باب جامعۀ بشری تنها از راه توصیف و تبیین جامعه بر اساس اصول تجربی بنا نمود. از این رو، منظور از دیدگاه ماتریالیستی تاریخی نوعی روایت و تبیین طبیعت گرایانه، تجربی و علمی از رویدادهای تاریخی است که عوامل اقتصادی و ضعف نقش بنیادینی در آن دارند. بر این اساس نظام اقتصادی باعث پدیداری، رشد و تکامل تمدن می شود.
عناصر تحلیل جامعه
ماتریالیسم تاریخی که به عقیده هواداران آن، در درجۀ نخست شامل نوعی تحلیل جامعه شناختی است و به تبیین علت ظهور و سقوط نظام های اجتماعی می پردازد، در درون جوامع پیشرفته تر چندین عنصر را جهت تحلیل جامعه شناختی بازشناسی می کند:۱) نیروهای تولید: که شامل ابزار، مهارت ها و روش هایی هستند که از طریق آن ها افراد انسان، اسباب معیشت خود را فراهم می سازند.۲) روابط تولید: که راه هایی هستند که از طریق آن ها تولید کنندگان در تولید کالاهای خود با یکدیگر ارتباط می یابند و این «ساختار اقتصادی جامعه» را تشکیل می دهد.۳) اندیشه ها، عادات فکری، ایده آل ها و....
← شالوده اصلی جامعه
ماتریالیسم تاریخی علاوه بر ماهیت مادی خود – که توضیح داده شد – دارای حرکت دیالیکتیکی است. تضاد دیالیکتیکی که با تضادهای غیر دیالیکتیکی فرق دارد، این است که هر پدیده ای جبراً نفی و انکار خود را در درون خود می پرورد و پس از یک سلسله تغییرات، در نتیجه تضاد درونی، ضمن یک تغییر شدید کیفی به مرحله عالی تری که ترکیبی از دو مرحلۀ قبلی است، تکامل می یابد. پس برای تجزیه و تحلیل آموزنده و سودمند اوضاع...، ما باید به شرایط اقتصادی حاکم بر اجتماع مراجعه نمائیم و برای درک این که چرا شرایط یاد شده به آن صورتی که می بینیم هستند، باید به سیر تکاملی دیالکتیکی آن شرایط توجه نماییم. تضاد دیالکتیکی در آموزه های مارکس جامعه را به حرکت از دوره ای با روابط تولیدی مشخص به دوره ای دیگر با روابط جدید وادار می کند. این تضاد همان مبارزه کار و سرمایه یا همان مبارزۀ طبقاتی است که منجر به تحول می شود. بر این اساس دوره هایی که بشر از ابتدا پیموده و در نهایت به آن منتهی می شود به این شرح است: ۱) کمون اولیه؛ ۲) برده داری؛ ۳) فئودالیسم (زمین داری)؛ ۴) سرمایه داری؛ ۵) کمونیست.در جامعه کمونیستی که نهایت تاریخ است دیگر طبقه ای وجود ندارد و اختلافات طبقاتی پایان می یابد. در غیبت تضادهای طبقاتی، سیاست و دولت موضوعیت خود را از دست می دهند و نوعی نظم اجتماعی پدیدار خواهد شد که در آن تولید از روی برنامه و بدون ذره ای اجبار برای خیر و صلاح همگان انجام می گیرد.

دانشنامه آزاد فارسی

ماتِریالیسم تاریخی (historical materialism)
ماتِریالیسم تاریخی
(یا: مادّه گرایی تاریخی) از مؤلفه های اصلی اندیشۀ مارکس و انگلس و تعیین کنندۀ نوع نگرش آن ها به تاریخ. این نگرش پیشرفت تاریخی را قبل از هر چیز وابسته به علل و عوامل مادی می داند. مقدماتی که باید در بررسی تاریخی از آن ها حرکت کرد نه از شالوده های خیالی یا جزمیات. واقعیت افراد، اعمال و شرایط زندگی مادی آن هاست، هم شرایطی که حاضر آماده یافته اند و هم شرایطی که از فعالیت خود آن ها به وجود آمده است. طبق این نگرش، انسان ها نخست باید وجود داشته باشند و زندگی کنند تا بتوانند تاریخ بسازند. اما برای زنده بودن قبل از هر چیز خوراک، پوشاک و مسکن و بعضی چیزهای دیگر لازم است. بنابراین نخستین واقعیت تاریخی، تولید وسایلی است که امکان برآوردن این نیازهای اصلی، یا تولید و بازتولید خود زندگی را میسر می کند. به عقیدۀ انگلس، ماده گرایی تاریخی علت نهایی و نیروی محرکۀ اصلی همۀ رویدادهای بزرگ تاریخی را در تکامل اقتصادی جامعه، در تغییرات شیوه های تولید و مبادله، که موجب تقسیم جامعه به طبقات متمایز و مبارزۀ این طبقات علیه یکدیگر می شود، جست وجو می کند. طبق این دیدگاه، رشد نیروهای تولید یک جامعه با روابط تولیدی در تعارض می افتد و درنتیجه میان گروه ها و طبقات اجتماعی ای که نمایندۀ نیروهای تولیدی روبه رشد و جدیدند از یک سو، و طبقاتی که از روابط اقتصادی و اجتماعی موجود منتفع اند و از آن حمایت می کنند از سوی دیگر، مبارزه شدت می گیرد؛ زمانی که این تضاد به تکامل رسید، زمان انقلاب اجتماعی فرا می رسد. مارکس می کوشد در عین تکیه بر ضرورت این حرکت تاریخی، آن را از فلسفۀ تاریخ تقدیرگرایانۀ متفکرانی نظیر هگل، که عنصری فراتاریخی را حاکم بر پیشرفت تاریخ می دانند، متمایز کند و ضرورت تاریخی را از علل و عوامل درونی و مادی تاریخ به دست آورد. نیز ← ماده گرایی

پیشنهاد کاربران

از دیدگاه فردی من، برخلاف بینش و باور اکثریت ( یا اقلیت ) آتئیست ها و کمونیست های امروزی، کارل مارکس در ضمیر ناآگاه و یا در زیر سطوح آگاهی و خود آگاهی خویش ، یک انسان خدا ناباور نبوده بلکه به خدای مادی محض ایمان و باور و امید داشته است در میدان رقابت سرسختانه ی فلسفی و منطقی با خدای عقلانی، روحی، ایده ای، مفهومی، فکری، منطقی محض و ذهنی هگل. اما نکته ی ژرف و پوشیده در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تا حال حاضر اینست که انسان از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه، فکر، خیال، تصور در اعصار دور دست فرا باستان و باستان تاکنون نتوانسته است که بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود؛ یکی خدای حقیقی، واقعی، بی حد و مرز در حالت کلی و بیکرانی، بیکران و بینهایت، محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست، همچنین اول، وسط، آخر، ظاهر و باطن همه چیز و همه کس که هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. و دیگری خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مقوله ای یا مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی و کوشش های برهانی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از این به بعد بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی و دیگری را خدای اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، تئولوژیکی یاالاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی نامید. عبارت های با خدائی دینی و بی خدائی آتئیستی فقط در پیشوند های معکوس یا متضاد " با و بی " با هم اختلاف دارند و لذا دو لفظ یا دو واژه ی ترکیبی و خشک و خالی بیش نمی باشند، و نه اینکه خدای دینی وجود داشته باشد و بیخدائی آتئیستی یک وهم، بلکه هر دو به یک سهم مساوی تهی یا خالی از حقیقت اند . اما نکات بسیار مهم دیگری وجود دارند که نه تنها فلاسفه ی ایده آلیسم و ماتریالیسم غرب و شرق بلکه هیچ اندیشمند، متفکر، خیال پرداز و تصویر ساز دیگری نتوانسته است که این نکات را به روشنی زیر ببیند: واژه های آل، ایده، آلِ ایده، ایده آل، ماده، کاتِگوری، فنومن، نئومن و نوومن که از مفاهیم بنیادی فلسفه غرب از یونان باستان تاکنون محسوب میشوند، در اصل و ریشه به زبان فارسی و دارای معانی حقیقی و ژرف تری بوده اند و نه به زبان یونانی با معانی مرسوم و جاری در غرب از یونان باستان تاکنون. واژه ی لاتین ماتریال هم در اصل و ریشه به معنای خمیر مایه ساختاری واقعیت نبوده بلکه به معنای ما سه جنبه ای هستیم به شکل 《 بدن - روح - روان 》. این کلمه ی لاتین متاثر از بینش و باور ادیان ابراهیمی به بویژه دین مسیحیت ساخته شده است. یکی از امتیازات فلسفه ی ایده آلیسم کانت در مقایسه با فلسفه ی ایده آلیسم هگل و ماتریالیسم مارکس این ست که کانت در پایان سیر افکار و خیالات خود به دو نوع من و دو دنیا باور پیدا کرده است؛ یک من و دنیای عینی، تجربی و پدیدار شده یا فنومنی و یک من و دنیای غیبی، غیر تجربی ، امکانی در باطن این واقعیت و طبیعت و پدیدار نشده یا نئومنی. در آثار فلاسفه ی بعد از کانت هیچگونه اثری در مورد این بینش و باور یافت نمی شود، منجمله در آثار پدیدار شناسانه ی هوسرل و هایدگر. به این معنا که واژه های مفرد و جمع نئومن و نوومن بعد از کانت به دست فراموشی سپرده شده اند. ظاهر یا جنبه های بیرونی و پدیدار شده ی این طبیعت به محتوای میدان فعلیت ها تعلق دارد که به کمک حواس پنجگانه و ابزار های میکروسکپی و تلسکوپی و به کمک تجربه و به روش علمی و به تدریج قابل شناخت می باشند. حتا حدود نود و پنج درصد از محتوای این گیتی یا کیهان و یا این جهان که در مقابل آینه های تلسکوپ ها و عدسی های میکروسکوپ ها نامرئی یا نا پیدا می باشد و به انرژی و جرم تاریک معروف گردیده، به میدان فعلیت ها تعلق دارد. در عوض باطن یا درون این واقعیت و طبیعت به میدان وسیع امکانات بالقوه تعلق دارد که خارج تیرس برد شعاع های حواس پنجگانه و ابزار های کمکی آن قرار دارد و به روش تجربی غیر قابل فهم و درک و شناخت می باشند. امکانات بالقوه از جنس طرح و برنامه می باشند و با خمیر مایه ساختاری واقعیت هیچگونه عمل و عکس العمل متقابل ندارند و لذا تا زمانیکه در عمل پیاده نشوند و به فعلیت نرسند و به ظاهر واقعیت نفوذ پیدا نکنند، ثابت و ساکن اند و مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان نمی باشند. این طبیعت بهمراه تار و پودهای کثیر یا فراوان و گوناگون زنده و غیر زنده و یا بطور کلی محتوای این کیهان یا جهان ( نه محیط آن ) در سفر به سر میبرد و نیروی اصلی و محرکه در طول این سفر، لحظه ی جاودانه حال میباشد به عنوان عظیم ترین نیروی موجود در محتوای کیهان یا جهان، به زبان فنی یعنی نوسانگر دو قطبی لحظه حال متشکل از زمان مطلق و بیزمانی مطلق بر رویهم به عنوان نیم زوج های بنیادی همزاد، همبازی و هم ارز همدیگر با ماهیت معکوس و کمیت های مساوی. این سفر کلی روی یک خط مستقیم یا روی یک شاهراه راست و بدون پیچ و خم طی نمی شود، طوریکه مسافرین بسوی گذشته و آینده نتوانند آغاز و پایان آنرا به روشنی و بطور حقیقی نظاره یا مشاهده کنند، بلکه این مسیر دایره وار است و ایستگاه اول و آخر آن بر هم منطبق و یکی اند. مناظر این دو ایستگاه مبدئی و معادی از آغاز سفر تاکنون و تا پایان آن، بصورت واقعیات عینی وجود ندارند بلکه بصورت واقعیات غیبی که در خاطره ی مطلق و بیکران خدای حقیقی و واقعی یکبار برای جاودانگی طوری ثبت و ضبط گردیده که هرگز هیچگونه خلل و لرزشی در آنها ایجاد نخواهد شد. کلیه ی ایستگاه های وسطی یا میانی در طول این راه و سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) چیز دیگری نیستند غیر از مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی ؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف، از نازل ترین حالت نشئگی طبیعی تا بر ترین حالت نشئگی دنیوی آن. تعداد این ایستگاه های میانی برابرند با تعداد کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول.
...
[مشاهده متن کامل]

تاریخ طبیعت از طریق گردش وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چارچوب طرح مطلق آفرینش و قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن، تکرار میگردد و نه به روش ها و منطق های دیالکتیکی، ایده آلیستی و ماتریالیستی هگل و مارکس. پیدایش و شکل گیری تاریخی جوامع بدون طبقه و دولت از نوع سوسیالیستی - کمونیستی در طول زندگی دنیوی محال و غیر ممکن است بلکه همیشه پس از مرگ هرکدام از افراد انسانی در اعصار گذشته و حال و آینده در طی حالت برزخ تا لحظه ی بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و آنهم نه به روش ماتریالیزم تاریخی و دیالکتیکی کارل مارکس بلکه به روش مطلق خدای حقیقی و واقعی. کمون های اولیه ی کارل مارکس و کمون های کمال یافته وی یعنی کمونیزم و خانواده ی مقدس چهار عضوی ( آدم و حوا ، هابیل و گابیل یا ماریا و یوسف و ایسا و روح مقدس ؟ ) هر سه دنیوی و زمینی اند و نه آسمانی.
شبی احسان در بستر نهاده بود سر بر بالین در آستانه ی جان جانان / با این امید که جبرئیل شنود طنین صدای رویا هایش را زیر سقوف هفت آسمان/ تا شاید به امر و خوست الله پائین و پیشش آید در زندان زان بلندی ها/ و دعوت نماید اورا سوار بر پشت براق به سفر معراج در آسمان ها/. . .
در پایان کلام کودکانه امروز خود لازم به اشاره می دانم که اعضای دو جناح یا جبهه و یا دو قطب بزرگ فلسفی؛ یکی ایده لیسان و دیگری ماده لیسان، از دیر باز تاکنون نتوانسته اند این راه و روش منطقی را کشف کنند که لیسیدن ایده و ماده باهم بسیار لذیز تر و خوش مزه تر است از لیسیدن مجرد این یا آن به تنهائی. زیرا از دیدگاه خردمندان گمنام ایران در فرا باستان، واژه ی فارسی ماده به معنای خمیر مایه ساختاری واقعیت نبوده بلکه به شکل 《 ما ۱۰ 》 تلفظ و بیان میشده و واژه ی ایده به شکل ای ده مخفف 《 این ۱۰ 》. از لحاظ زمانی بسیار دور تر و قدیمی تر از هنگامه ی پر سر و صدای ده امر یا فرمان موسا روی یکی از قله های کوه سینا و صبحگاه طلوع خورشید کاتِ گوری ها یا مفاهیم دهگانه ی ارسطو و حتا بسیار دور تر از شب و روز های ماقبل اعصار وِداهای نوشتاری در ترسیم صورت اعداد دهگانه ی یک رقمی توسط خردمندان گمنام هندو از صفر تا نُه ( ۰ تا ۹ ) .
شاید برای فلاسفه ی آزاد اندیش غرب به ویژه فلاسفه ی علمی بسوی آینده و نو اندیشان دینی خودمان که علاقه مند به تعبیر خواب روئیا های وحیانی اند، مفید و ثمر بخش و راه گشا باشد که بموازات پدیدار شناسی یا به قول خودشان فنومنولوژی، قدم به قدم در پشت سر آنان و گهگاهی سبقت گرفتن های جهشی - کوانتمی از حرکت های آهسته و لاکپشت وار فکری و خیالی آنان، مشغول پرورش رشته های فراموش شده ی نئومنولوژی و نوومنولوژی و زنده نمودن مجدد یا دوباره ی آنها شوند و گاهی اوقات هم دو بیتی زیر را زیر لب و آهسته نجّوا و زمزمه کنند طوریکه اهریمن یا شیطان نتواند آنرا بشنود:
تفکر آن است که آرد شهی یا شیخی / شه یا شیخ آن است که آرد رهی یا راهی /

ماتریالیسم تاریخی HISTORICAL MATERIALISM :[اصطلاح جامعه شناسی] تبیین مارکس از دگرگونی اجتماعی در تاریخ، که بر طبق آن فرایندهای دگرگونی اساساً به وسیله ی عوامل اقتصادی تعیین می شوند.
منبع https://rasekhoon. net

بپرس