م

/me/

معنی انگلیسی:
my, me, mim (the 28th letter of the persian alphabet), added to cardinals to change them to ordinals, a synonym of the negative, in literary style

لغت نامه دهخدا

م. ( حرف ) حرف بیست و هشتم ازالفبای فارسی و حرف بیست و چهارم از الفبای ابتثی ( حروف هجای عربی که به ترتیب الف. ب. ت. ث آید، مقابل ابجدی ) و حرف سیزدهم از الفبای ابجدی است و در حساب جمل آن را به چهل دارند و آنرا میم گویند و بدینسان نویسند: «م « »مَ» «َمَ« »َم » مانند: آدم ، مملکت و کم. این حرف مرفوع و از حروف یرملون است. و نیز یکی از هفت حرف آتشی است و آن هفت عبارتند از: الف و های هوز و طای حطی و میم و فای سعفص و شین قرشت و ذال.
ابدالها:
> این حرف در عربی بدل به «ب » شود مانند:
یشم = یشب.
لازم = لازب.
محت = بحت.
مطمئن = مطبئن.
احزام = احزاب.
ذام = ذاب.
> و بدل به «ث » شود مانند:
معر =ثعر.
> و بدل به «ن » شود مثل :
بنام = بنان.
ذام = ذان.
ذیم = ذین.
ابزیم = ابزین.
> و در فارسی بدل از «ن » آید مانند: چمبه = چنبه.
دمب = دنب.
پشت بام = پشت بان.
نردبام = نردبان.
خم = خنب.
دم = دنب.
شکمبه = شکنبه.
> و بدل به «ب » شود مثل :
غژم = غژب.
|| در اصطلاح علم تجوید علامت خاصه وقف لازم است که روی کلمات قرآن مجید گذارند. و گاه رمز است. ( وقف لازم ). || گاه رمز است از معروف. || گاه رمز از مقدم است در مقابل «خ » که رمز از مؤخراست. || نزد ارباب حدیث رمز است از مسلم و صحیح مسلم. || گاه رمز است از مکرر. || رمز از میلادی ( سنه )، مقابل سنه هجری است. || گاه کلمه ای را مکرر کنند و حرف اول کلمه دوم را به میم بدل کنند و از مجموع ترکیب اتباعی سازند و معنی «جز آن و امثال آن و غیره » مستفاد شود، مانند: زنگ منگ ، سر مر، شیر میر، صادق مادق ، ضرب مرب ، آب ماب ، سیب میب ، شست مست ، اسب مسب ، بچه مچه ، جنگ منگ ، خنده منده ، در مر، راه ماه ، بار مار، یخ مخ ، عرب مرب ، غارت مارت. و اگر کلمه مبدو به میم باشد، در دومی میم را گاهی بدل به «پ » کنند، مانند: مرد پرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بدان که گفت محمد حیا ز ایمان است
ندارد ایمان آن دول بی حیا و میا.
سوزنی.
مهتر تویی مسلم در روزگار خویش
وین دیگران همه حشرات و دغل مغل.
سوزنی.
|| ( پسوند ) گاه نشانه عدد ترتیبی است و ماقبل آن مضموم است ، مانند یکم ، دوم ، سوم و غیره :
اقلیم چهارم از تو پنجم
وز نام تو نام آسمان گم.
واله هروی ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- پیشوند فعل که بر سر فعل امر در آید و فعل نهی سازد : مخور مزنید : بر رسول خدا نفقت میکنید . ۲- پیشوند فعل که بر سر فعل دعایی ( سوم شخص مفرد ) در آید : مباد مبادا مبیناد مرساد مریزاد : پس از مرگ جوانان گل مماناد . پس از گل در چمن بلبل مخواناد . ( قبفهی ۴۴ : ۲ ) توضیح درقدیم گاه بین م - نهی وفعل فاصله م یافتاده : بدو گفت ای بد اندیش بنفرین . مه تو بادی و مه و یس و مه رامین . ( ویس ورامین ) و گاه نیز فعل دعا را حذف میکردند : باچنین ظلم در ولایت تو مه تو و مه سپاه ورایت تو. ( سنائی قبفهی ۱٠۸ : ۱ ) توضیح در دو صورت اخیر مه نوشته شود .
حرف بیست و هشتم از الفبای فارسی

فرهنگ معین

(حر. ) بیست و هشتمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۴٠ در حساب ابجد.

فرهنگ عمید

بیست وهشتمین حرف الفبای فارسی، میم، مِ. &delta، در حساب ابجد: «۴۰».
نام واج «م».

گویش مازنی

/me/ ضمیر ملکی(مال من)

واژه نامه بختیاریکا

( مُ ) اَر مُنُم
معادل حرف ن؛ حرف منفی کننده
( مُ ) میخچه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَبَإٍ: نام سلسله ای که از سال 850 ق م تا سال 115 ق م در محل " یمن "کنونی حکومت داشتند
معنی مُّسَوَّمَةً: نشاندار- چهار پایی که آزادانه در مراتع می چرد ونیازی به اینکه برای علوفه بریزند، ندارد(کلمه مسومه که از ماده(س،و،م) گرفته شده ، به معنای چریدن حیوان است ، گفته میشود : سامت الأبل یعنی شتر براه افتاده تا برود و در صحرا بچرد ، و این گونه حیوانات را که ...
تکرار در قرآن: ۱۷(بار)

دانشنامه عمومی

م حرف بیست وهشتم در فهرست الفبای فارسی ( میم ) ، حرف بیست وچهارم در الفبای عربی ( میم ) و سیزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( مِم מ ) . از حرف «م» برای حالت منفی فعل امری استفاده می شود؛ به جای حرف ن و البته، این جایگزینی بیشتر در شعر انجام می شود؛ مانند میازار به جای نیازار و مخور به جای نخور.
عکس م
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بیست وهشتمین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست وچهارم از الفبای عربی (ابتثی) و حرف سیزدهم از الفبای ابجدی که در حساب جمل ۴۰ به حساب می آید، در یونانی mu است. از نظر آوایی، نمایندۀ صامتِ دولبی و غنّه ای است. نام آن «مِ=me» و «میم=mim» است. در تاریخ، نشانۀ اختصاریِ «میلادی» محسوب می شود، در مقابل هجری. حرف «م» به عنوان تکواژ حرفی، پیشوند منفی ساز، در فارسی دری، بر سرِ فعل می آمده است. مثلِ مگو، مبادا؛ و به عنوان ضمیر متصل اوّل شخصی مفرد به اسم و فعل و حرف اضافه می شود، مثلِ کتابم، مرا، ازم (= از من) بردندم، و به عنوانِ شناسۀ اوّل شخصی مفرد به بن فعل می چسبد، مثل بردم، می خواهم بروم. گاهی به آخر صفت شمارشی و پرسشی اضافه می شود و صفت شمارشی ترتیبی و پرسشی ترتیبی می سازد، مثل صدم، چندم؛ به عنوان وندِ اشتقاقی، پیشوند صفت ساز، به بن مضارع می چسبد و صفت می سازد، مثلِ مگو در ترکیبِ اسرارِ مگو و گاهی اسم می سازد، مثلِ بگومگو.

پیشنهاد کاربران

زیبا خوشکل و باهوش و
گاهی بر سر کلمه می آید و حالت دعایی دارد مثل مبادا یا مگر
برپا خاسته
میم مفتوح در لهجه محدوده ازغندِ مهولات ( خراسان رضوی ) مَ به معنی بگیر است .

بپرس