ابدالها:
> این حرف در عربی بدل به «ب » شود مانند:
یشم = یشب.
لازم = لازب.
محت = بحت.
مطمئن = مطبئن.
احزام = احزاب.
ذام = ذاب.
> و بدل به «ث » شود مانند:
معر =ثعر.
> و بدل به «ن » شود مثل :
بنام = بنان.
ذام = ذان.
ذیم = ذین.
ابزیم = ابزین.
> و در فارسی بدل از «ن » آید مانند: چمبه = چنبه.
دمب = دنب.
پشت بام = پشت بان.
نردبام = نردبان.
خم = خنب.
دم = دنب.
شکمبه = شکنبه.
> و بدل به «ب » شود مثل :
غژم = غژب.
|| در اصطلاح علم تجوید علامت خاصه وقف لازم است که روی کلمات قرآن مجید گذارند. و گاه رمز است. ( وقف لازم ). || گاه رمز است از معروف. || گاه رمز از مقدم است در مقابل «خ » که رمز از مؤخراست. || نزد ارباب حدیث رمز است از مسلم و صحیح مسلم. || گاه رمز است از مکرر. || رمز از میلادی ( سنه )، مقابل سنه هجری است. || گاه کلمه ای را مکرر کنند و حرف اول کلمه دوم را به میم بدل کنند و از مجموع ترکیب اتباعی سازند و معنی «جز آن و امثال آن و غیره » مستفاد شود، مانند: زنگ منگ ، سر مر، شیر میر، صادق مادق ، ضرب مرب ، آب ماب ، سیب میب ، شست مست ، اسب مسب ، بچه مچه ، جنگ منگ ، خنده منده ، در مر، راه ماه ، بار مار، یخ مخ ، عرب مرب ، غارت مارت. و اگر کلمه مبدو به میم باشد، در دومی میم را گاهی بدل به «پ » کنند، مانند: مرد پرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بدان که گفت محمد حیا ز ایمان است
ندارد ایمان آن دول بی حیا و میا.
سوزنی.
مهتر تویی مسلم در روزگار خویش وین دیگران همه حشرات و دغل مغل.
سوزنی.
|| ( پسوند ) گاه نشانه عدد ترتیبی است و ماقبل آن مضموم است ، مانند یکم ، دوم ، سوم و غیره :اقلیم چهارم از تو پنجم
وز نام تو نام آسمان گم.
واله هروی ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...