لیلاج

/leylAj/

مترادف لیلاج: پاکباخته، پاکباز

لغت نامه دهخدا

لیلاج. [ ل َ ] ( اِخ ) لجلاج. مقامری مَثلی. مصحف لجلاج. بنابر مشهور نام واضع شطرنج و صحیح واضع نرد. ( آنندراج ) :
همچو فرزین کجرو است و رخ سیه بر نطع شاه
آنکه تلقین میکند شطرنج مر لیلاج را.
مولوی.
کاتبی بازی از آن رخ نگر و حاضر باش
که شود مات در این عرصه هزاران لیلاج.
کاتبی.
گر تخته نرد سازد تابوت سرکشم را
لیلاج هم نیارد زآن تخته برد کردن.
مسیح کاشی.
ردای شید قناعت به دوش دارم لیک
زنم به نردطمع تخته بر سر لیلاج.
ظهوری.
و رجوع به لجلاج شود.

فرهنگ فارسی

ابوالفرج محمد بن عبدالله مقامر و شطرنج باز معروف . وی در شیراز نزد عضد الدوله دیلمی میزیست . ابن الندیم گوید او را بدیدم . و او در شیراز در سال سیصد و شصت و اندی در گذشت . از کتب اوست : [ منصوبات شطرنج ] . لجلاج در پاکبازی و قمار مثل است . [ من سخن راست نوشتم تو اگر راست بخوانی جرم لجلاج نباشد چو تو شطرنج ندانی . ] ( سعدی ) توضیح ۱ - همین نام است که بتحریف عامه [ لیلاج ] شده. توضیح ۲ - مولف فرهنگ آنندراج لجلاج را باصولی مقامر معروف ( ابن خلکان . چا. تهران ج ۲ ص ۸۶ ) خلط کرده است .
لجلاج ٠ مقامری مثلی ٠ مصحف لجلاج ٠ بنا بر مشهور نام واضع شطرنج و صحیح واضع نرد ٠

فرهنگ معین

(لِ ) (اِ. ) کسی که در قمار چیره دست است . قمارباز ماهر.

فرهنگ عمید

نماد قمارباز چیره دست. &delta، دراصل، شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت: حدود ۳۶۰ قمری )، شطرنج باز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی می زیست و کتاب منصوبات الشطرنج را تالیف کرد. گویند تمام هستی خود را در قمار از دست داد.

واژه نامه بختیاریکا

شجاع؛ نترس؛ جسور

پیشنهاد کاربران

پاک باخته
لیلا. لیلان. لیلاج. لیلار ( لی لاز ) آز در آخر کلمه مثل آراز . ساناز . تایماز سولماز ساز آواز دراز . دیاز . آیاز . پیاز ( پی آز ) گیاهی که چربی خون را کم می کند.
واژه لیلاج:یعنی زرنگ، زبل
معنی لوطی بیشتر میدهد، هرزه هم معنی میدهد ، ، سرشناس در زمینه لوطی گری
قماربازحرفه ای
در کوچه و بازار بطور کلی معنی آدم خیلی زرنگ را می دهد
ابوالفرج محمدبن عبدالله که در نزد مردم به لیلاج و لجلاج معروف است، در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری می زیست و آن طور که در کتب تاریخی آمده استاد بازی های شطرنج، نرد و سه قاپ بوده است. از این رو او را پیر و مرشد قماربازان گفته اند. حتی او را مبدع شطرنج و تخته نرد هم نامیده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

پدر او صفة بن داهر از حکمای هند و از ندیمان خلفای بنی عباس بود. او در جوانی به همدان رفت و آنجا به زندان افتاد و با پا در میانی ابوعلی سینا از مرگ نجات یافت ولی دست چپش را قطع کردند. او چند سالی ترک قمار کرد تا این که در یک بازی همه داراییش را باخت و با کمک ابوعلی سینا به شیراز رفت و در گلخن یکی از حمام های قدیمی ساکن شد.
ازیراست که در زبان کوچه و بازار خراسانی، بویژه نزد کودکان و نو جوانان، کسی را که در بازی ها، چون تیله بازی، لیس پس لیس، گردو بازی، تخم مرغ بازی و مازلاغ بازی و جز آنها چیره دست و فرز باشد لیلاج یا لیلاج آن کار یا فن گویند.

بپرس