از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی
ملک مشرق بیم است که رای تو کند.
منوچهری.
هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآردچون بر شکوفه بارد باران نوبهاری.
سعدی.
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی حقا که در دهانش این انگبین نباشد.
سعدی.
لطیفی. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 3هزارگزی خاوری لار، کنار راه شوسه لار به بندرعباس. جلگه ، گرمسیر مالاریائی و دارای 702 تن سکنه. آب آن از چاه و باران.محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است و دبستانی بدانجا باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
لطیفی. [ ل َ ] ( اِخ ) شمس الدین محمد لطیفی پسر قاضی شیخ کبیرکه مشهور است به قاضی زاده اردبیلی. وی معاصر شاه اسماعیل صفوی است. رجوع به شمس الدین محمد لطیفی شود.
لطیفی. [ ل َ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) مولدش معلوم نشد، اما بسیار طبع شوخ داشته و در صغر سن وفات کرده و از او اندک سخنی مانده است. این بیت ترکی از اوست :
گه آقار که تمار لبینک شکری
بیز کاتیکماس موهیچ آقارتماری ( ؟ ).
اگرچه ترکانه است ، اما شوخ طبعی قائل معلوم میشود. ( مجالس النفائس ص 51 و 225 ).
لطیفی. [ ل َ ] ( اِخ )از مشاهیر شعرای هندوستان و از مردم جونپور و وی رادیوانی است حاوی اشعار لطیف و هم به تقلید حدیقه سنائی مثنویی دارد به نام منازل. این مقطع او راست :
عشق آتش به دل زار لطیفی زد و سوخت
طرز جان سوختن و شعله آهش نگرید.
( قاموس الاعلام ترکی ).
لطیفی. [ ل َ ] ( اِخ ) از شعرای قرن نهم و از مردم قسطمونی. مقیم استانبول. متوفی بسال 990 هَ. ق. وی از معمرین است و تذکرةالشعرائی به ترکی دارد که اخیراً طبع و نشر شده. این بیت او راست :
گوزم یاشینی بحر ایتدک فراقکله جدالقدن
سنکاله قانی ای ظالم صوسزمزدی آرالقدن.
( قاموس الاعلام ترکی ).