لاو


معنی انگلیسی:
boomerang, loss

لغت نامه دهخدا

لاو. ( اِ ) خاک سفیدی را گویند که آن را گلابه سازند و خانه را بدان سفید کنند. ( برهان ). خاک سفیدی است که خانه بدان سپید کنند و غالب مردم در ایام بهار خانه های خود بدان صفا دادندی تا در دید و بازدید خانه سیاه و کهنه ننماید و آن را گلابه نیز گویند. ( آنندراج ) :
شود رواق سپهر از ظلام دوده شب
چو کلبه های عجم شسته در ربیع از لاو.
شیخ آذری.
|| لاوه. چالیک. چوبی باشد هر دو سر تیز بمقدار یک قبضه که طفلان بدان بازی کنند به این طریق که آن را بر زمین گذارند و چوبی بر سر آن زنند تا بر هوا جهد و در وقت فرو آمدن چوب را بر میان آن زنند تابه دور رود و آن را به عربی قله و چوبی را که بر آن زنند مقلاة خوانند. ( برهان ). بازی را گویند که طفلان با دو چوب کنند و به عربی مقلاة خوانند و این همان چالیک بازی است و به هندی گلی دندا گویند. ( آنندراج ). غوک چوب. قلة. قِلی. مقلاء. مِقلی. ( منتهی الارب ). الک و دلک. رجوع به الک دلک شود. || لابه و چاپلوسی. ( برهان ). لاوه. ( جهانگیری ) :
گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لاو و لوس فزایم.
سوزنی.
|| لُعاب. ( مهذب الاسماء ذیل لغت لعاب ).

لاو. ( اِ ) لو.
- به لاو دادن ؛ لو دادن. بمفت از چنگ دادن : دریغا خان و مان و فرزندان خویش به لاو دادیم. ( اسکندرنامه نسخه خطی آقای نفیسی ). گفت ملک و پادشاهی اسکندر به آسانی گرفته بودم توبه لاو دادی و چون به لاو دادی او را به خانه خویش بردی و دختربه دو دادی. ( اسکندرنامه نسخه خطی آقای نفیسی ). گفت این زن نادان است نانیکو و پادشاهی بر لاو داد. ( اسکندرنامه نسخه خطی نفیسی ).
- به لاو دادن کسی را ؛ به لو دادن او را. درسپردن او را. سر او فاش کردن.
- به لاو شدن ؛ لو رفتن : آن عاجزه ضعیفه را از پادشاهی برآوردی و خان و مان و پادشاهی او به لاو شد و درمانده است. ( اسکندرنامه ).

فرهنگ فارسی

ازدست رفته، ازدست رفتن، مفت ازدست دادن چیزی
به لاو دادن . مفت از چنگ دادن چیزی را : دریغا خان و مان وفرزندان خویش به لاو دادیم . یا به لاو شدن . از دست رفتن لو رفتن : آن عاجز. ضعیفه را از پادشاهی بر آوردی و خان و مان و پادشاهی او به لاو شد و درمانده است .

فرهنگ معین

(اِ. ) لو. ، به ~ دادن : مفت از چنگ دادن چیزی را. ، به ~ شدن : از دست رفتن ، لو رفتن .
(اِ. ) خاک سفیدی که آن را گلابه سازند و خانه را بدان سفید کنند.

فرهنگ عمید

گل سفیدی که با آن دیوار خانه را سفید می کردند.
= * به لاو دادن
* به لاو دادن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی، لو دادن.
= لابه

دانشنامه عمومی

لاو (فرانسه). لاو ( به فرانسوی: Laon ) یک کمون در فرانسه است که در پیکاردی واقع شده است. [ ۱]
لاو ۴۲٫۰۰ کیلومترمربع مساحت و ۲۶٬۱۷۵ نفر جمعیت دارد و ۸۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهر زلتاو آلمان و شهر وینچستر در انگلستان خواهرخوانده های این شهر هستند.
عکس لاو (فرانسه)عکس لاو (فرانسه)عکس لاو (فرانسه)

لاو (گروه موسیقی). لاو ( انگلیسی: Love ) یک گروه موسیقی راک آمریکایی است که بیشتر در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ فعال بود. رهبری گروه را آرتور لی بر عهده داشت هرچند شماری از مشهورترین کارهایشان ساخته و پرداختهٔ برایان مک لین است. لاو از نخستین گروه ها با تنوع نژادی در آمریکا بود. سبک موسیقایی گروه از سایکدلیک راک و سایکدلیک پاپ تا فولک راک را دربر می گرفت با عناصری که از موسیقی های بلوز، جاز، فلامنکو و باروک پاپ به عاریت گرفته بود.
لاو به لحاظ تجاری چندان موفق نبود اما به عنوان یکی از مهم ترین گروه های دهه ۱۹۶۰ همواره مورد ستایش منتقدان قرار داشته است. آلبوم تغییرات همیشگی شاهکارشان به شمار می آید.
عکس لاو (گروه موسیقی)

لاو (مبارکه). لاو ( مبارکه ) ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مبارکه در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان طالخونچه قرار دارد و براساس سر شماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۳۲ نفر ( ۶۳خانوار ) بوده است.
مرمت این قلعه از سال 1395 هجری شمسی آغاز شد.
این اثر ارزشمند تاریخی متعلق به دوره قاجار بوده و پس از اتمام مرمت به احتمال زیاد به عنوان اقامتگاه و سفره خانه سنتی مورد بهره برداری قرار می گیرد.
لازم به ذکر است سال های پیش مقداری اشیاء عتیقه توسط اهالی در این قلعه ی تاریخی کشف و مورد سرقت قرار گرفت.
آدرس وب سایت روستا به شرح زیر می باشد:
https://e - lav. ir/
عکس لاو (مبارکه)عکس لاو (مبارکه)عکس لاو (مبارکه)عکس لاو (مبارکه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

لاو به زبان کردی ( روستائی - کرامانشاهی ) به معنای سَیل آب می باشد و لاوی ( lavi ) سَیلابی. کلمه پهلوی ( Pahlavi ) با تلفظ پاه لاوی به احتمال زیاد شاید به معنای سیلاب در پا یا دامنه کوه ها بوده باشده. پیشوند پاه به معنای کوه پایه یا دامنه کوه. در قدیم به زبان تمثیل شاید منظور این بوده باشد که این خط و زبان تازه به پیدایش رسیده مانند یک سیلاب خروشان جاری شده از کوه ها، کلیه موانع و مشکلات بر سر راه زبان ایرانی را می روبد و باخود خواهد برد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک مثال : آن سَیل خروشان پس از جاری شدن از کوهسار های تفاسیر گوناگون اوستا شعار " اهورا بزرگ است" را با خود بهمراه آورده و آنرا به دست پارسی میانه سپرده و بعدا ، عبارت عجم زنده کردم بدان پارسی را هم باخود بهمراه آورده و در دلتای امروز به اقیانوس شعار " اللهُ اکبر " سرازیر شده است.
گویا عجم را بجای زنده کردن آنچنان بخواب ژرف فرو برده است که از دیدن این رویای مخوف و هولناک ( یا کابوس نیمه شب اعصار ) یعنی اللهُ اکبر در زیر سایه ابر سیاه قطور و عظیم ولایت فقیه بهمراه تحمیل همه جانبه امر به معروف و نهی از منکر دینی به رسم و روش شیعی بر کلیه تارو و پود های جامعه تا چند قرن دیگر هراسان از این خواب مردگی نخواهد پرید.

به معنی سن جوانی است
عشق ورزیدن، دوست داشتن ، علاقه داشتن
عشق، دوست داشتن، علاقه داشتن
دوست داشتن

بپرس