قوز

/quz/

مترادف قوز: خمیدگی، کوهان، گوژ

برابر پارسی: گوژ

معنی انگلیسی:
hump, protuberance, humpbacked, humped, crouch, hunch, slouch, stoop

لغت نامه دهخدا

قوز. [ ق َ ] ( ع اِ ) ریگ توده گرد. || ریگ توده بلند. ج ، اقواز، قیزان. اقاویز، اقاوز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

قوز. ( ص ، اِ ) کوز و کج و خم و خمیده. ( ناظم الاطباء ). محرف غوز بمعنی کوزپشت. ( فرهنگ نظام ).
- سر قوز افتادن ؛ سر لج افتادن و ضد کردن. ( فرهنگ نظام ).
- قوزپشت ؛ کوزپشت. ( ناظم الاطباء ). کوژپشت.
- قوز کردن ؛ از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپشت ساختن. ( فرهنگ نظام ).
- امثال :
قوزبالا قوز ؛ بمعنی مشکل بالای مشکل. رنج و تعبی بر رنج و تعبی ، نظیر: ضِغْث علی ابالة. ( امثال و حکم دهخدا ). رجوع به غوز شود.

قوز. [ ] ( ترکی ، اِ ) جوز. ( فهرست مخزن الادویه ) گردو.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بر آمدگی و خمیدگی غیر طبیعی و خارج از حد ستون فقرات در ناحیه مهره های پشتی : قوز سالوسیش به پشت چویوز معنی صدق قوز بالا قوز . ( دهخدا . مجموعه اشعار ۲ ) ۵ - ( صفت ) کسی که گوژپشت است کسی که قوز دارد . یا قوز بالا قوز . دردی که بر درد قبلی اضافه شود بدبختی روی بدبختی ۳ - بر آمدگی غیر طبیعی استخوان .
جوز

فرهنگ معین

(اِ. ) = غوز: برآمدگی ، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان . ، روی ~ افتادن از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن . ، ~ بالا قوز کنایه از: دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی ، مصیبت پشت مصیبت .

فرهنگ عمید

۱. برآمدگی در چیزی.
۲. (پزشکی ) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود.
* قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی.
* سر قوز افتادن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن.

گویش مازنی

/ghooz/ گوژ – خمیده – گوژ پشت &

واژه نامه بختیاریکا

( قَوز ) حس شادمانه؛ ذوق؛ شادی
قهر؛ لجاجت
کُک

دانشنامه عمومی

قوز (فیلم ۱۹۲۱). قوز یک فیلم کمدی صامت آمریکایی محصول ۱۹۲۱ به کارگردانی جورج دی بیکر و با بازی گرت هیوز، اتل گراندین و جان استپلینگ است. [ ۱] [ ۲]
• گرت هیوز در نقش جی پرستون هامفری
• اتل گراندین در نقش باربارا تورندایک
• جان استپلینگ در نقش جان سی. ثورندایک
• ادوارد فلانگان در نقش جورج تیلور
هری لورین در نقش کلانتر هنری کلی گرین
گیل هنری در نقش مینی استابز
• ویلیام اچ. براون در نقش هاجز
عکس قوز (فیلم ۱۹۲۱)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

خمیدگی غیرطبیعی ستون مهره ها، بر اثر ناهنجاری های تکاملی، رشد نامتعادل مهره ها در کودکی یا برخی بیماری های مهره ها. خمیدگی غیرطبیعی به صورت برجستگی در ناحیۀ پشت دیده می شود و کیفوز نامیده می شود. انحنای ستون مهره ها به طرفین اسکولیوز نامیده می شود. هرگاه انحراف غیرطبیعی به طرف عقب و پهلو باشد، ناهنجاری کیفواسکولیوز است. صورت شدید این ناهنجاری ها باعث اختلال باز شدن شش ها هنگام دم می شود که در دراز مدت تأثیرات نامطلوبی بر تنفس و دستگاه قلب و عروق می گذارد. در این ناهنجاری ها، معاینۀ مرتب ستون مهره ها لازم است و در صورت نیاز، درمان با بی حرکت کردن مهره ها یا عمل جراحی صورت می گیرد. در فارسی، اصطلاح قوز بیشتر برای کیفوز به کار می رود.

مترادف ها

hunch (اسم)
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده

hump (اسم)
قوز، پیاده روی، کوهان، گوژ، برامدگی گرد

gibbosity (اسم)
بر امدگی، قوز، پیش امدگی

پیشنهاد کاربران

قوز = درزبان فارسی به معنای //خمیدگی ، انحنا، قوس //, است .
قوز = درزبان لکی وکردی این واژه به معنای //آدم مغرور و پرادعا //است
و واژه ای که خمیدگی را معنا دهد //قوخ و کوخ //است .
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

قوزقوزقوزقوز
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
قوز
واژگانِ ( قوز، قوس ) خود برگرفته از واژه ( کوژ ) می باشند و خودِ واژه ( کوژ ) از واژه اوستاییِ ( کئوژدَ ) برگرفته شده است. در زبان اوستایی واژه ( کئوفَ ) و در زبان پهلوی واژه ( کوف ) به چمِ ( کوه ) با واژگان ( کوژ، قوز ) از یک ریشه می باشند واین واژگان با واژه اوستاییِ ( گئوشَ ) یا همان ( گوش ) همریشه می باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه هایِ 347 و 348 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) و در رویه یِ 118 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) آمده است:

قوزقوز
بعله قوز عربیست و شما باد گوزی هستید که چند صباحی گند میزند
این کلمه عربی هست
قوس در ترکی یعنی استفراغ
این واژه پارسی است.
"قوز، قوس" در ( ترکی ) ، قوس در ( عربی ) بر گرفته از واژه ی《فارسی گوژ، کوز، کوژ، 》 و از ریشه ی "کژ"هستند. این واژه در پارسی پهلوی هم وجود دارد.
این واژه به شکل قوس به عربی راه رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی قوس در عربی به همین شکل وارد ترکی شده و به شکل《 قوساخ یا قوسا 》 بکار رفته است، که در گذر زمان به" قوزاخ یا قوزا "تبدیل شده.
🚫در زبان ترکی به خم یا کژ ( کج ) ="اَیری" می گویند. 🚫
همچنین واژه گوز ( چشم ) در ترکی نیز از همین واژه ی فارسی گرفته شده.
در زبان فارسی گوژ مترادف های زیادی دارد:
گوی ( توپ )
کوژ ( برامده )
کج ( کژ )
کمان ( خم )
جوز ( گردو )
گرد ( دایره )
کوه ( کوژ سطح زمین )
کژواره= ( برامده، کمانه )
گوژیدن = خمیدن.
غوژ کردن ( لری ) =گِرد شدن ازسرما
( قوز ) که برای کمر میگویند ، گوژپُشت
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
《این واژه از زبان پارسی، به زبان های دیگر راه یافته. 》

قوزیدن = قوز کردن.
گوژیدن = خمیدن.
گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده
برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند :
جوز=گردو
کوزه
گوژپشت
گوزک ( لری ) =قوزک ( فارسی ) = استخوان برآمده کنار مچ پا
...
[مشاهده متن کامل]

آینه های کوژ=آینه های برآمده
غوژ کردن ( لری ) =گِرد و جمع شدن از سرما یا. . .
گوز ( آذری ) = چشم و گِردی چشم

بپرس