قعس
لغت نامه دهخدا
قعس. [ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قعساء. رجوع به قعساء شود || ج ِ اقعس. || سنون قعس ؛ دندانهای ثابت به سبب درازی. ( اقرب الموارد ).
قعس. [ ق َ] ( ع مص ) رفتن چون قعسان. گویند: قعس قعساً؛ مشی مشیة القعسان او تکلف مشیة القعسان. || عطف کردن و خمانیدن : قعس الشی ٔ؛ عطفه. ( اقرب الموارد ).
قعس. [ ق َ ] ( ع اِ )خاک بدبو. || ( ص ) کسی که سینه بیرون آمده و پشت تورفته دارد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قعس. [ ق َ ع َ ] ( ع مص )سینه بیرون آمدن. ( منتهی الارب ). خروج صدر. ( اقرب الموارد ). || درآمدن پشت. ( منتهی الارب ). دخول ظَهر. ( اقرب الموارد ). کلمه از اضداد است. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) فی القوس نتؤ باطنها فی وسطها و دخول ظاهرها. ( اقرب الموارد ). || از عیوب خلقی اسب. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 25 شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید