قطامی

لغت نامه دهخدا

قطامی. [ ق ُ می ی ] ( ع اِ ) چرغ ، یا گوشت آن. ( منتهی الارب ). الصقر، او اللحم منه. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) تیزنظر و بردارنده سر به سوی شکار. || نبیذ تند و تیز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قطامی. [ ق ُ می ی ] ( اِخ ) لقب شاعری است کلبی به نام حصین بن جمال ، و کنیه او ابوالشرقی است. ( منتهی الارب ).

قطامی. [ ق ُ می ی ] ( اِخ ) شاعری است ثعلبی به نام عمیربن سیبم. ( از منتهی الارب ). نام وی عمربن شیبم بن عمرو تغلبی و از شاعران نصرانی است که معاصر اخطل بود. وی به سال 710 م. متولد شده است. اشعاری دارد که در طبقه نخست به شمار می آید. شهرت وی هنگامی آغاز شد که برای مدح ولیدبن عبدالملک خلیفه اموی به دمشق رفت ، او را گفتند که خلیفه بخیل است و شاعران را چیزی نمیدهد، برو و عبدالواحدبن سلیمان را مدح کن ، وی چنین کرد و وقتی از او پرسیدند که چه میخواهد، گفت آرزو میکنم که سی شتر به من صله داده شود. عبدالواحد دستور داد که پنجاه شتر با بارهای گندم و خرما و جامه به وی دهند. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1516 از مجانی الادب ج 4 ص 293 ). دیوان قطامی با مقدمه ای و ملاحظاتی از موسیو برت به زبان آلمانی و شروحی به زبان عربی در لیدن به سال 1902 م. چاپ شده است. در دار الکتب المصریه نسخه ای خطی از این دیوان موجود است که به سال 582 هَ. ق. نوشته شده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1516 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس