قصر

/qasr/

مترادف قصر: ارگ، صرح، قلعه، کاخ، کوشک، کوتاه سازی، کوتاهی

متضاد قصر: کلبه، کوخ

برابر پارسی: کاخ، کوشک

معنی انگلیسی:
castle, edifice, palace, shortening, brevity, barren animal or one that has not been impregnated, to go scot-free, to save ones skin

لغت نامه دهخدا

قصر. [ ق َ ] ( ع اِ ) هیزم خشک بسیار ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )، یا عام است. ( منتهی الارب ). || خانه ، یا هر خانه از سنگ برآورده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کاخ. کوشک. ( منتهی الارب ). آنچه استوار و بلند باشد از خانه ها. ( اقرب الموارد ).ج ، قصور. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
هر سر مه به برج نو بچه نو برآورد
یکسره برج او شودقصر دوازده دری.
خاقانی.
هشتم فلک ایوانْت گلزار فلک قصرت
فردوس نهم بادا گلزار تو عالم را.
خاقانی.
|| حبس. ( تعریفات ). بند : و قصر القضاة [ المستنجدباﷲ ] و غیرهم و انا فی الجملة و بقیت احدی عشرة ستة مقصوراً... و کنت فی الحبس بمأتین مجلدة منها الجمهرة... ( معجم الادباء یاقوت ج 2 ص 55 ). || تقصیر. ( اقرب الموارد ). || نهایت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قصرک ان تفعل کذا؛ پایان کار تو همین است که چنین کنی. ( منتهی الارب ). || قصر الظلام ؛ آمیزش تاریکی و روشنائی شبانگاه. || گویند: اتیته قصراً؛ ای عشیاً. ( منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.

قصر. [ ق َ ] ( ع مص ) کوتاه کردن : قصره قصراً؛ کوتاه کرد آن را. || کوتاه شدن. || بریدن موی. || جامه را گازری کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قصر الثوب قصراً؛ دقه و بیّضه. ( اقرب الموارد ). || برگردانیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: قصره علی الامر؛ برگردانید او را بر کار. ( منتهی الارب ). || شبانگاه کردن و در هم شدن تاریکی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): در هم شدن تاریکی. ( اقرب الموارد ). || پرده فروهشتن. || قصر کردن نماز را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- نماز قصر، نماز مسافر ؛ نمازی است که شخص در مسافرت به جامی آورد درصورتی که مسافرت از هشت فرسخ کمتر نباشد اعم از اینکه فقط رفتن هشت فرسخ باشد یا رفتن و برگشتن. در سفر از هر نماز چهاررکعتی دو رکعت ساقط میشود با این شرائط: 1- آهنگ مسافرت هشت فرسخ یا چهار فرسخ با قصد مراجعت در همان روز که چهار فرسخ راه رفته است. 2- سفر را قطع نکند به شهری که در آن ملکی دارد وآن را وطن قرار داده در شش ماه بیشتر یا سفر را قطعنکند به قصد اقامه ده روز. 3- سفر مباح و جایز باشد نه سفر معصیت. 4- سفر کثیرالسفر نباشد. 5- از حد ترخص خارج شود. با حصول این شرائط واجب است قصر در نماز مگر در حرم خدا و حرم رسول خدا و مسجد کوفه و حایر حسین. رجوع شود به تبصره علامه و رساله ذخیرةالعباد آیةاﷲ فیض.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کوتاه کردن، با داشتن، نمازچهاررکعتی رادورکعت خواندن درسفر، کاخ، کوشک
( اسم ) کوشک کاخ شاهی : و از آنجا بباغ قرا توپه در قصر جهان نما نزول فرمود . جمع : قصور . یا قصر سما . کوشک آسمان : چون بنای ظلم از دالی عدلش شد خراب تا بود قصر سما عین الملک باد . یا قصر دوازده دری . آسمان هشتم فلک البروج ( به مناسبت دوازده برج ) .
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد در ۱۲ هزار گزی جنوب باختری فریمان و ۱٠ هزار گزی جنوب شوسه عمومی مشهد فریمان واقع و جلگه و معتدل است .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) کوتاهی ، سستی .
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) کاخ ، کوشک . ج . قصور.
(قَ صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) کوتاه بودن . ۲ - (اِمص . ) کوتاهی ، مق . طول ، درازی .

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) خواندن نماز چهاررکعتی به صورت دورکعتی در سفر.
۲. (اسم ) [جمع: قُصُور] خانۀ بسیار مجلل، کاخ، کوشک.
۳. (ادبی ) در عروض، اسقاط حرف ساکن از سبب خفیف آخر رکن و ساکن کردن ماقبل آن چنان که از فاعلاتن فاعلات باقی بماند و نقل به فاعلان شود.
۴. [قدیمی] بازداشتن.
۵. [قدیمی] کوتاه کردن.
۱. کوتاه بودن.
۲. کوتاهی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَصْرِ: قصر - خانهای که دارای پی ریزی محکم و بنایی بلند باشد
معنی صَّرْحَ: برج بلند - قصر - حیاط قصر (قصر و هر بنایی است بلند و مشرف بر سایر بناها ، و نیز به معنای محلی است که آن را تخت کرده باشند و سقف هم نداشته باشد )
معنی قُصُوراً: قصرها(جمع قصر به معنی خانهای که دارای پی ریزی محکم و بنایی بلند باشد)
ریشه کلمه:
قصر (۱۱ بار)

[ویکی فقه] قصر (ابهام زدایی). واژه قصر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • قصر (علم معانی)، قصر یا فروگرفت بابی از علم معانی، در معانی «حصر»، «تخصیص» و «اختصاص»• قصر (تجوید)، کشش حرف مد به اندازه دو حرکت یا یک الف• غیب و قصر، به ضم قاف و تشدید و فتح صاد، به معنای فرد غایب و ممنوع از تصرّف در مال• قصر، قصر یا شکسته، در اصطلاح نماز مسافر، به کار رفته در معنای خواندن نمازهای چهاررکعتی به صورت دورکعتی در سفر• قصر، قصر، کاخ، کوشگ و ارگ، محل اقامت خانواده سلطنتی و مقامات دولتی در گذشته و حال
...

[ویکی فقه] قصر (تجوید). قصر (تجوید)، کشش حرف مد به اندازه دو حرکت یا یک الف را می گویند.
«قصر» یعنی کوتاهی یا کوتاه کردن. در علم تجوید «قصر» از مراتب و مقادیر مد به شمار می آید.قصر کمترین مقدار کشش است؛ یعنی در حالت قصر، حرف مد به اندازه دو حرکت یا یک الف یا به اندازه باز کردن یک انگشت دست به شکل معمول، کشیده می شود. برخی قصر را همان مد طبیعی دانسته اند. اگر مد را به گونه ای تعریف کنیم که شامل مد طبیعی نشود، نمی توان قصر را از مقادیر آن دانست.

دانشنامه عمومی

قصر (استان بجایه). قصر ( به عربی: القصر ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بجایه واقع شده است. [ ۱]
عکس قصر (استان بجایه)

قصر (بربر). قصر اصطلاحی در آفریقای شمالی برای اشاره به «قلعهٔ بربر» است که احتمالاً از واژهٔ لاتین کاستروم وام گرفته شده است. این اصطلاح به طور کلی به روستای محصور بربر اشاره دارد.
عکس قصر (بربر)عکس قصر (بربر)

قصر (رمان). قصر ( به آلمانی: Das Schloss ) رمانی است که توسط فرانتس کافکا، نویسندهٔ اهل چکسلواکی نوشته شده است. [ ۱] این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا به شمار می آید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شده است، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی ( ۱۹۲۴ ) به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند.
قصر در شکل کنونی اش در ۲۰ فصل نگارش یافته است که فصل پایانی همان فصل ناتمام مانده است؛ از روی نشانه هایی می توان حدس زد که احتمالاً همان فصل بیستم می بایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمی یافته است.
داستان از آنجایی آغاز می شود که ک. ( K ) شباهنگام وارد دهکده ای می شود که قصر در بالایِ آن واقع شده است. مالکِ قصر شخصی به نامِ گراف وِست وِست ( graf westwest ) است که البته در خودِ رمان هیچ نشانه ای از وی و درونِ قصر در دسترس نیست. ک. به مهمانخانه ای پناه می برد تا در آنجا استراحت کند اما پسرِ مباشرِ قصر می خواهد او را از آنجا براند. چرا که طبقِ قانونِ قصر هر کس بخواهد وارد دهکده شود یا در آنجا بماند، می بایست از قصر اجازه گرفته باشد.
ک. مدّعی می شود که شغلش مسّاحی است و با درخواست خودِ قصر به آنجا آمده است. پس از زنگ زدن ابتدا این ادعا تکذیب شده و سپس تأیید می گردد؛ در واقع قصر شفاهاً ک. را به مسّاحی می پذیرد.
ک. از صبحِ فردای آن روز در پی آن است تا هر طور شده به قصر برود و ( گویا ) شرح وظایفش را بپرسد و مشغول کار شود؛ امّا هرچه می کوشد، نمی تواند راهی به سمتِ قصر پیدا کند. تمامِ راه ها نه به سمتِ قصر که به سمتِ خودِ دهکده برمی گردند.
ک. در روز دوم گرفتار عشق و عشوهٔ فریدا - دختری که در "مهمان خانهٔ آقایان" - می شود و با او رابطه برقرار می کند و قرار می شود که با هم ازدواج کنند. از اینجا به بعد، تک تک فصل های رمان این سو و آن سو رفتن ها و دویدن ها و بحث کردن های ک. است تا با اهالی دهکده، برخی آقایان یا سران قصر تا ارتباطی بیابد و از روزنه ای به قصر وارد شود.
او در آغاز می فهمد که فریدا معشوقهٔ کلام ( Klamm ) است و اینکه او فریدا را از آن خود کرده به نوعی رقابت با کلام یا روی دست او بلند شدن است حال آنکه همین کلام رئیس دیوان عالی قصر است. ک. یکسره تلاش می کند با هر واسطه ای شده پیام خود را به کلام برساند یا از او قرار ملاقات بگیرد یا سر راهش بایستد تا بتواند به نوعی خود را به قصر و سران اصلی آن برساند یا حتی خود را بر آن ها تحمیل کند. مردم دهکده هر چه به او می گویند که ادعای او مبنی بر ملاقات با کلام یا ورود به قصر بی اساس و نشدنی است به گوشش نمی رود و با منطق و اندیشهٔ او که بسیار با نگاه و منطق اهالی دهکده تفاوت دارد، جور در نمی آید.
عکس قصر (رمان)

قصر (فیلم ۱۹۶۸). قصر ( آلمانی: Das Schloß ) فیلمی محصول آلمان غربی است که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ماکسیمیلیان شل اشاره کرد.
عکس قصر (فیلم ۱۹۶۸)

قصر (فیلم ۱۹۹۴). قصر ( روسی: Замок ) فیلمی به کارگردانی آلکسی بالابانوف است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.
عکس قصر (فیلم ۱۹۹۴)

قصر (فیلم ۱۹۹۷). قصر ( به آلمانی: Das Schloß ) فیلمی تلویزیونی به کارگردانی میشائل هانکه، محصول سال ۱۹۹۷ است. این فیلم اقتباسی از رمان قصر کافکاست.
اولریش موهه، در نقش کا، به روستایی سرد و دورافتاده می رود تا به عنوان نقشه بردار رسمی مشغول به کار شود. اما ظاهراً اشتباهی رخ داده است و چنین شغلی وجود ندارد. هرچه کا تلاش می کند با مقامات محلی صحبت کند و سوءتفاهم ها را رفع کند، کمتر جواب صریحی می شنود. در این گیر و دار به زنی به نام فریدا ( با بازی سوزان لوتار ) دل می بندد. مسئولان روستا، هر بار به بهانه ای اشکالی در کار کا ایجاد می کنند و او هر روز که می گذرد بیشتر در پیچ و خم روابط اداری اسیر می شود. «قصر»، نماد و مرکز قدرت حاکم، هرگز دیده نمی شود.
عکس قصر (فیلم ۱۹۹۷)

قصر (لبنان). قصر ( به عربی: قصر الهرمل ) یک منطقهٔ مسکونی در لبنان است که در شهرستان هرمل واقع شده است. [ ۱]
عکس قصر (لبنان)

قصر (نرماشیر). قصر، روستایی در دهستان عزیزآباد بخش مرکزی شهرستان نرماشیر در استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۶۳۵ نفر ( ۱۷۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس قصر (نرماشیر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

قصر (عروض). قَصْر (عروض)
(در لغت به معنای کوتاه کردن) اصطلاحی در عروض. از زحاف های عروضی، و آن افتادنِ ساکن سببی است که آخرین جزو رکن باشد و متحرک پیش از آن ساکن گردد؛ چنان که «ن» از «مفاعیلن» بیفتد و «مفاعیل» بماند، یا «ن» از فاعلاتن بیفتد و به جای «فاعلاتُ» باقی مانده، «فاعلان» بگذارند، یا «ن» از «مستفعلن» بیفتد و به جای «مستفعلُ» باقی مانده، «مفعولُ» بگذارند. رکن تحت زحاف قصر را مقصور نامند.

قصر (کتاب). قَصر (کتاب)(Das Schloss)
رمانی معروف از فرانتس کافکا، منتشرشده به آلمانی در ۱۹۲۶. این رمان که دو سال پس از مرگ کافکا انتشار یافت، مانند دیگر آثار او که از تضادهای طنز مأیوسانه اش سرچشمه می گیرد، پیوندی است میان کوچکی بی نهایت نماد و عظمت بی پایان واقعیتِ نمادین شده؛ میان ساختار دقیق شکل و طنین های موزونی که تصاویر در ذهن خواننده ایجاد می کند، و مبارزۀ میان انسان و خدا و انسان و جامعه. مساحی به نام ک. شبی به دهکده ای گام می نهد که یک کنت مرموز و افسانه ای در قصری بزرگ بر فراز تپه ای بر آن حکومت می کند. ک. درصدد است تا برای پرداختن به شغلش برای همیشه در املاک کنت بماند، اما مشکلاتی بیش از حد انتظارش پدید می آید. قصر در نظر ک. به تدریج به مقر دیوان سالاری هولناکی تبدیل می شود که اربابان و کارمندان عالی رتبه با سلسله مراتبی در آن جا حضور دارند و برپایۀ قوانینی که اغلب توهین به اخلاق و عقل بشری است، بر دهکده حکم می رانند. از آن جا که این اوضاع برای مردم دهکده طبیعی و منطقی است، ک. را طرد و از او حذر می کنند، اما او همچنان به قصر نظر دارد. حتی معشوقه اش فریدا او را ترک می کند یعنی تنها کسی که توانسته بود در دهکده اغوایش کند. سرانجام در دَم آخر زندگی و در حضور مردم دهکده رأی قصر را می شنود که به او اجازه داده اند در دهکده بماند و کار کند.

جدول کلمات

کاخ

مترادف ها

castle (اسم)
دژ، قلعه، قصر، رخ

alcazar (اسم)
دژ، قصر

فارسی به عربی

قلعة

پیشنهاد کاربران

قَصر:
به معنای کوتاه کردن و برداشتن از چیزی است که یا به آن اجازه داده شده است، مانند: نماز مسافر؛ و یا به آن اجازه داده نشده ولی انسان از ضعف و ناتوانی خود در انجام آن کوتاهی می کند. کم کردن مو یا ناخن براى خارج شدن از احرام را "تقصیر" گویند. قصر به معنای نگاه کوتاه و دلبرانه است که در وصف حوریان بهشتی آمده است ( حُورٌ مَقْصُورَاتٌ ) قصر از قصور مشتق شده و به بنای مجللی گفته می شود که از برداشتن قسمت نرم از زمین که قابل برداشت است، گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

حسادت بین مردم باشد، وسیاست در قصر.
این یکی دیگر از قوانین جنگل است!
کردی سورانی: کوشک
از منظر شرعی یعنی کوتاهی وسستی
همخانواده با واژه کسری و خسرو است و ریشه ایرانی یا هند و اروپایی دارد
کاخ ، کوشک، ارگ، صرح، قلعه، کوتاه سازی، کوتاهی
قصر تنگبار :قصری که راه یافتن به آن دشوار است . در بیت زیر بالکنایه خلوت .
چون در آن قصر تنگبار شدیم
چون بم و زیر سازگار شدیم
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )
واژه ی " castle " و واژه ی " قصر " از یک ریشه ی هند و اروپایی هستند . ریشه ی این دو لغت پس از آنکه به زبان انگلیسی وارد شد به " castle " تبدیل شد و به زبان عربی وارد شد به " قصر " تغییر شکل داد .
...
[مشاهده متن کامل]

castle

مکانی بزرگ و مجلل

بپرس