قرص =به ضم ق.
به معنای ، محکم ، سفت، استوار، سنگین وحبه ، ودانه ای، تکه ای وبهره ای وقسمتی وحصه ای وبخشی .
قرص =به معنای سنگین درزبان لکی کاربرد زیادی دارد ودر اوزنی که روزمره خرید وفروش می کنند کلمه ی قرص به کارمی برند .
... [مشاهده متن کامل]
یه قرصه یا اوه=این سنگین تره یا اون یکی
قرص =به فتح ق
درزبان لکی به معنای //رسن، طناب کلفت ومحکم//به کارمی رود .
قرص درجدول=هپ/میشود در جدول/آرمان عابد رشت
قرص ( کلیچه، چیز کوچک و گرد که برای یگان نان و دارو به کار می رود ) .
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ناژ ( سغدی )
جب jeb ( سنگسری ) .
غرس qors این واژه پارسی است به معنی سفت، استوار.
ریشه ی واژه ی پارسی ایرانی قرص:
واژه قرص از فارسی میانه ( مقایسه کنید تاجیکی қурч ( qurč ) ، کردی شمالی ( سنگین ) ، کرچ مازندرانی ( k�rč ) ) . شکل درست در فارسی 👈غرس
منابع ها. فرهنگ فارسی به پهلوی
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
در سغدی واژه ای هست به نام ‹غُرس› به چم گِرد ( این نشانه u که می بینید صدای او کوتاه می دهد. این واج چنان که می دانید در فارسی میانه نیز بوده است و در گذر به فارسی نو به ریخت o درمی آید ) .
به گمانم قرص به معنای گِرده ( برای نمونه در ترکیب ‹یک قرص نان› ) همین واژه است و واژه ای ایرانی است نه عربی.
... [مشاهده متن کامل]
بن خان: فرهنگ سغدی، شادروان بدرالزمان قریب
#پارسی دوست
قرص به زبان سنگسری
حِب heb
غرس ( قرص ) در زبان گیلکی به چمه سخت و محکم هست
قرص ( دارو ) هم PILL میشه هم TABLET ( قرص ماشین ظرفشویی میشه TABLET )
دارو هم که میشه DRUG
داروخانه هم میشه DRUGSTORE
کلیچه= قرص ( دارو ) = گِردِه
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان ساختگی ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری
در گویش های زبان کردی
"کردی لکی لری"
قُرص ( صفت ) - - > به معنی مُحکم، سِفت، قابل اعتماد و . .
قُرص ( اسم ) - - >به معنی تیکه یا قسمتی از یک چیز گرد مثل نان، دارو ( حَب ) و . . .
پارسیِ سَرِه:
قرص ( برای درمان ) = " گِردِه "
* فرهنگستانِ یِکُم ( ۱۳۱۹ )
قرصة. [ ق ُ ص َ ] ( ع اِ ) یک قرص. کلیچه. || گرده ٔ آفتاب. ( منتهی الارب ) . و رجوع به قرص شود :
گرچه محور سپرَد قرصه ٔ خور
قرص خور بین که به محور سپرند.
خاقانی.
حربا منم تو قرصه ٔ شمسی روا بود
... [مشاهده متن کامل]
گر قرص شمس نور به حربا برافکند.
خاقانی.
قرصه ٔ خورشید که صابون توست
شوخ کن جامه ٔ پرخون توست.
نظامی.
دلم قرص بود که . . . . .
مطمئن، پایدار
قرص در زبان لری ولکی به معنای سخت ومقاوم است
حب
قرص در زبان کردی و فارسی دری قدیم به معنای سنگین در مقابل سبک هم بکار می رود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)