قران و تئوری تحول

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرآن و تئوری تحول. در مورد منشاء پیدایش انسان در میان متفکران اسلامی و غیر اسلامی دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. معروف ترین نظر که از سوی متفکران غیر مسلمان مطرح شده نظریه تکامل داروین است که از سوی بسیاری از متفکران مسلمان و غیر مسلمان ردّ و نظریه جایگزینی را مطرح شده است.
چگونگی خلقت انسان از زمره مسائل دیرین و باستانی است که شاید از زمان پیدایش انسان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. با نگاهی کوتاه به کتاب های آسمانی ادیانی چون یهود، مسیحیت و اسلام، قدمت این بحث به خوبی نمایان می شود. آن چه در این نوشتار آمده است، تطبیقی میان آیات مربوط به خلقت انسان و نظریه های تکاملی می باشد؛ و به عبارت دقیق تر، مقایسه ای میان اندیشه ی دینی مفسران و متفکران و معرفت علمی عالمان طبیعی، نسبت به کیفیت پیدایش انسان است. ولی روشن شدن بحث، مرهون تبیین صحیح اندیشه و سیر تاریخی مسئله و مقایسه ی میان روی کردهای متفاوت آن است. هدف اصلی در این جستار، این است که سر چشمه ی حیات و زندگی انسان را بیابیم. آیا انواع گوناگون جانوران و گیاهان از آغاز پیدایش به همین صورت و با مشخصات و ویژگی های مستقل و جداگانه ای پدید آمده اند و به همین ترتیب به تولید مثل و ازدیاد جمعیت پرداخته اند؟ یا این که همه ی آن ها به یک یا چند نوع ساده و پست باز گشت کرده و در اثر عوامل مختلف محیطی و طبیعی، شکل های متنوعی پیدا نموده و آن گاه با حرکت تدریجی به صورت های کامل تری تبدیل یافته اند تا این که به منزل نوع کنونی سکونت گزیده اند. نظریه ی نخست که در روزگاران گذشته بیش تر مورد استقبال متفکران قرار داشت، مکتب فیکسیسم (Fixisme) یا ثبات انواع، و نظریه ی دوم که از اوایل قرن نوزدهم میلادی مورد مهر و پسند اندیشمندان واقع شد، مکتب ترانسفورمیسم (Transtormisme) یا تبدل انواع نام دارد. دیدگاه اول، قائل به انواع خلقت های مستقل است؛ بدین معنا که انسان از انسان و سایر حیوانات از انواع خاص خودشان پدید آمده اند؛ ولی دیدگاه دوم، منشا پیدایش انواع کنونی را موجودات و انواع پیشین و مغایر معرفی می کند.اندیشمندان بر آن اند که اندیشه ی روند تطوری در طبیعت، دست کم، قدمتی برابر با عصر فیلسوفان یونانی دارد؛ برای نمونه، هراکلیتوس معتقد بود که همه چیز در حال جریان و تحوّل است. وی به صراحت می گفت: ما باید بدانیم که جنگ در همه چیز وجود دارد و ستیزه عدل است و تمام اشیا به سبب ستیزه به وجود می آیند و از میان می روند. همه ی اشیا در گذرند و هیچ چیز ساکن نیست. وی در بیان مقایسه ی اشیا با جریان یک رودخانه می گوید: «شما نمی توانید دو بار در یک رودخانه قدم گذارید». شاید نخستین فیلسوفی که نظریه ی ترانسفورمیسم، یعنی تغییر تدریجی صفات، انواع و موجودات زنده را ادعا کرد، آناکسیمندر بود. وی دومین فیلسوف ملطی بعد از طالس می باشد. وی که یکی از اندیشمندان یونان باستان به شمار می رود، عنصر اوّلی اشیا را جوهر بی حد، ازلی و بی زمان می دانست. آناکسیمندر، بر آن بود که حیات از دریا ناشی می شود و صور و اشکال کنونی حیوانات، به سبب سازگاری با محیط به ظهور رسیده اند و نیز انسان در آغاز از نوع دیگری از حیوانات تولد یافته و پدیدار شده است؛ زیرا دیگر حیوانات به سرعت خوراک خود را می یابند ولی تنها آدمی است که نیازمند به یک دوره ی دراز مدت شیرخواری است؛ به طوری که اگر او در آغاز چنان که اکنون هست می بود، هرگز نمی توانست زنده و باقی بماند. با وجود این که نظریه ی تحوّل، سابقه ی دیرینی دارد ولی در زمانی طولانی مورد بی مهری عالمان قرار داشت که البته با آمدن شخصیت هایی مانند لامارک، داروین و... آن تئوری، تا حدودی جایگاه علمی خود را پیدا کرد.در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم، دانشمند و طبیعی دان مشهور فرانسوی به نام کوویه (Cuvier)، فرضیه ی آفرینش را مطرح کرد. وی بر این باور بود که جانداران در دوران های مختلف زمین شناسی پدید آمده اند؛ ولی در اثر انقلاب های بزرگ و ناگهانی در سطح زمین منقرض شدند و دوباره گروه های دیگری از حیوانات به صورت کامل تری توسط حق تعالی آفریده شد؛ به همین ترتیب دوره های بعدی تحقق یافتند. این نظریه در دانش زمین شناسی به کاتاستروفیسم (Catastrophisme) یعنی انقلابات عظیم در سطح زمین معروف است. وی هر گونه خویشاوندی میان جانوران امروزی و عهد دیرین را منکر شده و به نظریه ی ثبات انواع اعتقاد ورزید.در عهد کوویه، شخصیت هایی چون بوفون، جانورشناس فرانسوی، لامارک (Lamarck) و در نهایت داروین، پا به عرصه ی اندیشه های تکامل گذاشتند؛ گر چه برفون (Buffon) مسئله ی تکامل جانداران را در حد ظاهری توصیف کرد ولی لامارک و قوی تر از او داروین، توانستند برای آن تئوری، جایگاه علمی باز کنند.دامپی یر در توضیح این مطلب می نویسد: نخستین نظریه ی مرتبط و منطقی، نظریه ی لامارک (۱۷۴۴-۱۸۲۹.م) است که در صدد بود بر اساس توارث انباشته ی تغییرات که عمل محیط موجب آن است، علت تطور را تعیین کند. به نظر بوفون، اثر تغییر در محیط بر ساخت فرد، معمولا کم است؛ حال آن که لامارک معتقد بود که اگر تغییرات لازم در رفتارها، ثابت و دیرپای شود، اعضای قدیمی را تغییر خواهد داد یا بر اثر نیاز به اعضای جدید، آن ها را به وجود می آورد؛ به این ترتیب، نیاکان زرافه های فعلی با سر کشیدن مداوم به طرف برگ شاخه هایی که دور از دست رس آن ها بوده، گردن های بلند و بلندتری پیدا کردند و تغییر ساخت که به این ترتیب پیدا شد، از راه وراثت، تکامل یافت. اتین ژئوفروی سَنت هیلر (Etienne Geoffroy saint Hilaire) و رابرت جمبرز (R. chambers) دو تطوّرگرای دیگرِ سده ی نوزدهم بودند که به تاثیر مستقیم محیط بر فرد عقیده داشتند؛ پس اولین عالم بیولوژی که به نظریه ی تحول، ارزش علمی داد، لامارک بود که از آرا و نظریاتش استقبال چندانی نشد و این عدم استقبال، تنها به جهت استحکام و استقرار نظریه ی ثبوت انواع نبود بلکه بدین سبب بود که مکانیسم تغییراتی که او پیشنهاد می نمود، مورد پذیرش اهل علم قرار نگرفت.
مکتب های فرضیه ی تکامل
پیروان نظریه ی تبدّل انواع، در اثر نگرش های متفاوت به ساخت های گوناگون طبیعت، به روی کردهای مختلف دست یافتند؛ ازاین رو در هر مقطع تاریخ، فرضیه های جدیدی جهت راندن تئوری های رقیب عرضه گردید. مکتب های لامارکیسم (Lamarquisme) نئولا مارکیسم (New Lamarquisme) داروینیسم (Darwinisme) نئوداروینیسم (New darwinisme) و مکتب قایلان به جهش و موتاسیون (Mutation) پنج مکتب از مکاتب تئوری تبدل و تحوّل انواع به شمار می روند(شایان ذکر است که لینه برای اولین بار جانداران عالم را به دو سلسله ی جانوری و گیاهی تقسیم کرد و برای هر کدام نوع، جنس، تیره، راسته، و شاخه قائل شد و این طبقه بندی، باعث پیدایش اندیشه ی تکامل موجودات گردید. وی برای نخستین بار در زیست شناسی، انسان را در ردیف حیوانات قرار داد) که ضمن توضیح مختصر آن ها به استقبال پی آمدهایشان می رویم.
← مکتب لامارکیسم
چهارمین تئوری از تئوری های تحول، فرضیه ی داروینیسم جدید می باشد. این مکتب توسط اگوست ویسمان ـ جانورشناس آلمانی ـ بنا گرفت. وی انتقال صفات اکتسابی را به نسل های بعدی مورد نقد و انکار قرار داد و سلول ها را به دو دسته ی ژرمن (جنسی) (Germin) و سوما (کالبدی) (Soma) تقسیم کرد؛ سپس با ابداع تئوری پلاسمای (Plasma Embryogenique) جنینی و انحصار این ماده در سلول های جنسی، توانست کیفیت انتقال صفات را به نسل های بعدی تفسیر کند. او این ماده را ماده ی ارثی نامید. به نظر ویسمان، چون سلول های کالبدی پس از مرگ جان دار نابود می شوند، تغییرات اکتسابی توسط آن ها به اخلاف انتقال نمی یابند و فقط تغییرات موجود در سلول های ژرمن که در غدد تناسلی قرار دارند، اثر بخش و قابل انتقال می باشند. نئوداروینیست ها ماده ی ارثی را به عنوان ابزار نقد علیه داروینیست ها به کار بردند. آن ها این ماده را جاودانی، غیر قابل تغییر و مستقل از شرایط محیطی می دانند.
نظریه ی موتاسیون یا جهش
...

پیشنهاد کاربران

بپرس